tag:blogger.com,1999:blog-67830607457744346922024-03-13T12:25:43.171+03:30هرایرانی یک رسانهوب سایتی است خبری تحلیلی که به موضوعات متنوعی در علوم انسانی و اجتماعی می پردازد به امید آگاهی بیشتر ایرانیانایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.comBlogger122125tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-61871215498662418392012-06-16T22:02:00.004+04:302012-06-16T22:02:33.257+04:30کدام جمهوری و کدام اسلام؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">
<div style="color: red;">
<b><span style="font-size: small;"><strong>غلامعلی رجایی</strong></span></b></div>
<b><span style="font-size: small;">«آیتالله جوادی آملی تصریح کرد: ما خودمان را فریب ندهیم؛ ما مثل کسی
که قلبش ۸۰ درصد از کار افتاده و با ۲۰ درصد کار میکند، هستیم. تعارف هم
نکنیم، با ۲۰ درصد زندهایم و ۸۰ درصد با ربا به سر میبرند. این مرجع
تقلید با ابراز تاسف از اختلاس ۳ هزار میلیارد تومان و اختلاس دیگر در مورد
بیمه اظهار داشت: این کشور به زحمت و با دعای امام زمان(ع) زنده است.»</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">این فرازی از بیانات مرجع عالیقدر، آیت الله جوادی آملی است که خبرگزاری مهر آن را نقل کرده است.</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">چقدر نگاهها متفاوت است! در ابتدای روی کار آمدن دولت پدیده هزاره سوم،
آقایی که بر مجلس خبرگان مسئولیت داشت و سر در نقاب خاک کشید در اظهاراتی
که شاید خود احمدی نژاد هم بسختی آنها را باور داشت در تایید دولت روی کار
آمده می گفت لیست کابینه احمدی نژاد را امام زمان در شب قدر امضا کرده است !
و اکنون مرجعی بیدار از زاویه ای دیگر به موضوع می نگرد و ادامه وضعیت
نامناسب کنونی کشور را به حالتی شبیه احتضار و عنایت امام زمان به وضع جاری
کشور را لطفی از سر اضطرار و نه تایید می داند که این تنها کشور شیعی باقی
بماند تا شاید بتواند زمینه ساز ظهورش باشد البته اگر خود مانعی بر سر راه
ظهور حضرتش نباشد.</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">تصورش را بکنید، اگر بقول مرحوم محمدرضا آقاسی شاعراهل بیت – رحمت الله
علیه – آقا امام زمان، علیه السلام، شاید این جمعه بیاید، مدیران پاک نهاد و
بی ملاحظه او در اجرای عدالت که عدالت علوی را فرارویشان قرار داده اند با
دست اندرکاران پرونده بیمه و ۳هزارمیلیارد تومان و پرونده های باز نشده
فساد دیگر و صادرکنندگان احکام قضایی باورنکردنی و غیرعادلانه در مورد
زندانیان سیاسی چه برخوردی خواهند کرد.</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">قرار بود باری را از دوش حضرت برداریم نه اینکه باری بردوش ایشان و یارانشان بگذاریم.</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">چند روز پیش که برای تعویض باطری ماشینم به باطری ساز مراجعه کرده بودم و
تلویزیون خبر دادگاه بیمه را پخش می کرد، و فروشنده از من پرسید حاج آقا
دراین مملکت چه خبر است؟ دوست داشتم از شرم زمین دهان باز کند تا به درون
آن فرو بروم.</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">خودم را کنترل کردم و در توجیهی که خودم هم کمتر به آن باور داشتم به او
گفتم: اتفاقا این پرونده نشانگر این است که نظام با این دادگاه دارد غذای
فاسدی را که به خوردش داده اند بیرون می اندازد تا به سلامت اولیه خود
برگردد!</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">چند هفته قبل هم وقتی از مسجد بیرون می آمدم یکی ازدوستان انجمن حجتیه
ای قبل از انقلاب که از قضا درمحله ما سکونت دارد با لحن گزنده پرطعنه و
معنی داری با به میان کشیدن برخی مشکلات کلیدی کشور می گفت: فلانی، اینکه
ما می گفتیم قبل از ظهور حضرت نباید حکومتی به اسم اسلام درست شود تا با
عملکرد غلط آن مردم رفتارش را به پای حکومت حضرت ننویسند این روزها را در
نظر داشتیم! به او گفتم: این انتقادهای ما دلیل بر درستی راه شما نبود که
اگر بنا بود ما بر مبنای حرفها و استدلالات شما با رزم فاسد و وابسته شاه
مواجه بشویم این کشور حالا حالا زیر نظر سفیر آمریکا در تهران اداره می شد و
امثال شما هم به جای مبارزه با ام الفساد امریکا نهایتا دنبال این بودید
که به جای مبارزه با امریکا ورژیم وابسته آن خرید ازچند مغازه پپسی فروشی
را- به این دلیل که تولید این نوشابه در مالکیت بهایی ها بود- تحریم کنید!</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">می بینید که زبان چه کسانی به دلیل عملکرد و جهت گیری غلط بعضی مسولان
بر روی زندان رفته ها وشکنجه شده ها وتبعید شده ها باز شده است؟</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">پرسشی هم افکار عمومی جامعه از رییس دولت دارد.</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">آیا وقت آن نرسیده است که ایشان لیست ادعایی دانه درشتها را یکبار هم که
شده لا اقل از صندوق محرمانه خود خارج نموده و آن را لا اقل به رویت ملتی
که به او رای داده اند نشان بدهد و دست از ایفای نقش مخالف بازی در اداره
حکومت بردارد و به جای طرح سخنی مانند فحش دادن به دولت کار مهمی نیست چرا
در این پرونده به سراغ چهره های اصلی نمی روید، یکبار هم که شده مردم را
آرزو به دل نمی گذاشتند و در پایمردی بر پیمانی که در مراسم تحلیف خود در
مجلس در اجرای بی ملاحظه قانون بسته اند چهره های اصلی را معرفی نمایند.</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">افکار عمومی از خود می پرسد آیا رییس دولت با زدن این حرفها در کرمانشاه
می خواهد بگوید که در جلسه سران سه قوه از چهره های اصلی در پرونده های
فساد نامی نبرده و خواستار برخورد قانونی با آنان نشده است؟ در این صورت
ایشان در این جلسه چه فرمایشاتی می گوید؟</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">به نظر می رسد پس از حوادث تلخ انتخابات سال ۸۸ و تبعات تلخ تر پس از آن
که متاسفانه هنوز ادامه دارد و به طهارت و وجاهت نظام یسیار آسیب رساند،
آزمون سرنوشت ساز مهمتری فراروی نظام و ارکان آن نهاده شده است.</span></b><br />
<b><span style="font-size: small;">با توجه به حساسیت افکار عمومی جامعه در مورد پرونده های فساد مفتوح
جاری، اگر این جمهوری نتواند همانگونه که رهبری هم گفته است به حساب مجرمان
– و تاکید می کنم همه مجرمان! – برسد و از این عرصه با سرفرازی بیرون آید و
همه دست اندکاران این فساد را بی ملاحظه موقعیت و نام و نسبتشان با بزرگان
به محاکمه و مجازات بکشاند، باید پس از این وقتی گقته می شود: جمهوری
اسلامی، پرسیده شود: کدام جمهوری و کدام اسلام؟ و خدا آن روز را نیاورد.</span></b></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-49200348863704641442011-12-30T12:11:00.002+03:302011-12-30T12:19:24.135+03:30جنبش وال استریت!!<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><table border="1" dir="rtl" id="table11"><tbody>
<tr style="color: lime;"><td colspan="2" style="border-style: none; border-width: medium;"><div align="center"><span style="font-size: large;"><b> <span style="font-family: Arial;"><span lang="fa"> چرا جنبش وال استریت نخواهد توانست سرمایه داری را ساقط کند؟</span></span></b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><span style="font-family: Arial;"><span lang="fa"> نسيم بيداري - آذر ماه 1390</span></span></b></span></div></td> </tr>
<tr> <td colspan="2" style="border-style: none; border-width: medium;"><b><br />
</b></td> </tr>
<tr> <td colspan="2" style="border-style: none; border-width: medium;"><b><span lang="fa" style="font-size: small;"> </span></b><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="fa" style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; line-height: 115%;">چند هفته ای می شود که رسانه های حکومتی به همراه شماری از مسئولان و صاحبنظران دولتی با شعف وشادی جنبش اشغال وال استریت را جشن گرفته اند . بزغم آنان این جنبش آغاز پایان سرمایه داری غرب است و سرمایه داری به میمنت و مبارکی دارد سقوط می کند . جایگزین سرمایه داری هم ناگفته پیداست که نظام اسلامی حاکم بر ایران خواهد بود. البته نظام اسلامی حاکم بر ایران مستقیما <span style="color: lime;"><i>جنبش اشغال وال استریت</i></span> و در یک سطح کلی ترمجموعه جنبش گسترده ای که در غرب علیه نظام های حاکم بر آنها به راه افتاده را به وجود نیاورده است . بلکه سیاست های انقلابی و استکبار ستیزی ایران "بیداری اسلامی " را در جهان عرب را به راه می اندازد و بیداری اسلامی جهان عرب هم به نوبه خود باعث شعله ور شدن حرکت اعتراضی علیه کشورهای غربی بالاخص آمریکا شده اند . روزنامه های دولتی هر روز با تیترهای درشت در صفحه اولشان آخرین اخبار پیشرفت های جنبش اعتراضی مردم آمریکا علیه حکومت آمریکا یا نظام حاکم را چاپ می کنند . هر روز در صفحه نخست روزنامه های دولتی و سایت های وابسته به حکومت اخبار گسترش جنبش اعتراضی درج می شود . رسانه های حکومتی با هیجان و مشتاقانه گزارش می دهند که چگونه جنبش اعتراضی در غرب از شهری به شهری و از کشوری به کشور دیگری در حال گسترده شدن است . بخش دیگر پوشش خبری رسانه های حکومتی در برگیرنده "ضرب و شتم " و حملات گسترده و خشونت آمیز پلیس و نیروهای گارد ویژه و شبه نظامی به مردم و شهروندان معترض می باشد . و اینکه چگونه دهه و صدها و هزاران نفر را نیروهای ضد شورش درشهرهای مختلف اروپا و آمریکا بازداشت کرده اند . اما علیرغم ضرب وشتم بی امان نیروهای کماندو و ضد شورش به مردم معترض ،علیرغم بازداشت گسترده مردم ،جنبش نه تنها فروکش نکرده بلکه منظما روبه گسترش است . اکنون خبر می رسد که جنبش اعتراضی به آلمان رسیده و <span style="color: lime;"><i>"جنبش اشغال مرکز بورس وسهام فرانکفورت</i></span><span style="color: lime;">"</span> اعلام موجودیت نموده و همزمان در مادرید ، رم ، آتن و سایر پایتخت های کشور های غربی هم نهضت ضد سرمایه داری به حرکت در آمده . لندن هم که نگو و نپرس؛ خیابان های شهرهای بزرگ آن از جمله لندن پر است از تظاهرات و طغیان خروشان جوانان معترض و عصیانگر علیه حکومت ظالم و استعمارگر انگلستان است . </span></span></b></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="fa" style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; line-height: 115%;"> فی الواقع اگر کسی خیلی علم و اطلاعی از مغرب زمین نداشته باشد و تنها منبع اطلاع رسانی اش رادیو وتلویزیون و مطبوعات دولتی ایران باشد دچار این تصور می شود که وضعیت کشورهای غربی بالاخص آمریکا همانند مصر و تونس و حتی شاید لیبی شده باشد . رسانه های حکومتی در ایران به گونه ای ظرف چند هفته اخیر <span style="color: lime;"><i>"بیداری اسلامی جهان غرب "</i></span><span style="color: lime;"> </span>را رسانه ای کرده اند که مخاطب هیچ بعید نمی داند که فردا صبح اخبار رادیو و تلویزیون و روزنامه ها در ایران اعلام نماید که دیشب مردم آمریکا موفق شدند که کاخ سفید را به اشغال خود در آورند و دولت موقت انقلابی در واشنگتن اعلام موجودیت کرده . اوباما به یک روایت فرار کرده و به روایت دیگر توسط انقلابیون بازداشت شده وبه روایت برخی گزارش های دیگر در جریان تسخیر کاخ سفید توسط انقلابیون کشته شده است . ایضا هیچ بعید نمی داند که اگر اخبار صبحگاهی ادامه دهند که در پاریس هم درگیری های سختی برای گرفتن کاخ ورسای در جریان است و نیکلا سارکوزی فرار کرده است . </span></span></b></div><a name='more'></a><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; line-height: 115%;"> مسئولین جمهوری اسلامی ایران نه اولین جریان سیاسی هستند که دل در گرو سقوط نظام سرمایه داری بسته اند و نه نخستین کسانی که هستند که وعده سقوط این نظام را می دهند . از اواسط قرن هجدهم (1750) که انقلاب صنعتی اتفاق افتاد و نظام سرمایه داری به شکلی که امروزه آنرا می شناسیم در اروپا و سپس آمریکا شکل گرفت بسیاری از متفکرین و رهبران سیاسی انقلابی ، چپ گرا و رادیکال سقوط این نظام را منظما پیش بینی کرده اند . نخستین اندیشمند ومتفکری که سقوط سرمایه داری را به گونه ای اجتناب ناپذیر و به ضرس قاطع پیش بینی نمود و آن را محصول گریزناپذیر تکامل تاریخ سرمایه داری در جوامع غربی دانست <span style="color: lime;">کارل مارکس</span> فیلسوف و اندیسمند شهیر قرن نوزدهم بود . وی به همراه همفکر و همکار همه عمرش <span style="color: lime;">فردریش انگلس</span><span style="color: lime;"> ، </span><span style="color: lime;"><i>در مانیفیست کمونیزم</i></span> در نیمه دوم قرن نوزدهم ،قرص و محکم پیش بینی کردند که سوسیالیسم نهایتا بر سرمایه داری غلبه خواهد یافت و سر انجام کمونیزم که غایت تکامل جامعه بشری خواهد بود آینده فرا روی غرب به همراه مابقی جهان می باشد . نظامی که" بر خلاف سرمایه داری که از خون طبقه کارگر و همه زحمتکشان جهان تغذیه می کند و در نتیجه استعمار و استثمار زحمتکشان و غارت کشورها و مردمان جهان سوم شکل گرفته و سراپا آکنده از ستم ،نابرابری طبقاتی ،استثمار وحشتناک فرد از فرد، برده داری نوین و حاکمیت هولناک ماشین و سرمایه بر انسان است ، در نظام کمونیستی نه ماشین ، نه سرمایه و نه سرمایه دارها بر انسان حکومت نخواهند داشت. نه شکاف طبقاتی وجود خواهد داشت و نه استثمار زحمتکشان صورت خواهد گرفت چون مالکیت از میان خواهد رفت و همه آنچه که ثروت و تولید را ایجاد می کند تعلق به همه خواهد داشت . حکومت به وجود آمده از اراده زحمتکشان به نمایندگی از جانب همه مردم اداره کشور و نظام را به دست خواهد گرفت ." به هر کس به اندازه نیازش داده خواهد شد و از هرکس به اندازه توانش انتظار کار خواهد رفت" . بیکاری نخواهد بود چون همه در استخدام دولت خواهند بود و به هرکس حداقل یک مسکن تعلق خواهد گرفت . بهداشت و درمان و خدمات پزشکی ،آموزش و پرورش ،نگهداری از کار افتاده ها و نیازمندها به عهده دولت خواهد بود و در یک کلام نظام کمونیستی همان بهشت موعود و همان مدینه فاضله برروی زمین خواهد بود . </span></span></b></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; line-height: 115%;"> بعد نوبت به ولادیمیرایلیچ لنین رهبر کبیر انقلاب روسیه رسید . در انقلابی که در سال 1917 روسیه و به دنبال آن اروپا و نهایتا دنیا را تکان داد ، لنین تولد نخستین حکومت سوسیالیستی – کمو نیستی به رهبری زحمتکشان و منطبق بر اندیشه های کارل مارکس را اعلام نمود . لنین به همراه سایر رهبران انقلاب اکتبر به قدرت رسیدن سوسیالیسم و زحمتکشان در روسیه را آغاز فروپاشی سرمایه داری و نظام ناعادلانه و استثمارگر حاکم بر غرب دانست . رهبر انقلاب روسیه در رساله معروفش تحت عنوان <span style="color: lime;">"</span><span style="color: lime;"><i>امپریالیزم آخرین مرحله سرمایه داری</i></span><span style="color: lime;"> "</span> پیش بینی نمود که به وجود آمدن نظام امپریالیستی یا حاکمیت جهانی سرمایه داری نه تنها نشانه موفقیت و پیشرفت آن نیست بلکه در حقیقت ظهور امپریالیسم در قرن بیستم درستی تحقق اندیشه های کارل مارکس است . به تعبیر لنین ، "سرمایه داری در مراحل پایانی اش برای بقا و برای باقی ماندن دست به تلاش های مذبوحانه ای می زند اما با این تلاش نه تنها سرمایه داری زنده نمی ماند بلکه با این تلاشها و اقدامات یا اصلاحات ، سرمایه داری در حقیقت گور خودش را با دست خودش می کند ". تشکیل اتحاد شوروی و ایجاد نخستین نظام اقتصاد غیر غربی و غیر سرمایه داری و ایجاد یک نظام سوسیالیستی که در آن سرمایه دارها و مستکبرین دیگر تملک بر ابزار تولید ، بر صنایع ، بر کارخانجات ، بر زمین و بر هیچ مایملک دیگری که ایجاد ثروت می نمود نداشتند و مالکیت فقط در دست حکومت بود، بسیاری از منتقدین و مخالفین سرمایه داری در غرب را امیداوار نمود که که می توان آلترناتیوی برای آن نظام ظالم ایجاد نمود . یکی پس از دیگری احزاب کمونیستی ، سو سیالیستی ،چپ گرا ، ناسیونالیستی و در یک کلام ضد غربی ملهم و متاثر از انقلاب اکتبر و پیروزی زحمتکشان در روسیه در اطراف و اکناف دنیا شکل گرفتند. از جمله در خود غرب و اروپا بیشترین احزاب کمونیستی و سوسیالیستی بوجود آمدند . کمتر کشور اروپایی را می شد سراغ گرفت که فاقد یک حزب نیرومند چپ گرای کمونیستی یا سوسیالیستی بود . بعد از لنین نوبت به جانشینش <span style="color: lime;">ژوزف استالین</span> رسید . او هم همچون سلفش و همچون کارل مارکس رهبر فقید ضد سرمایه داری ،سقوط سرمایه داری را قطعی اعلام نمود . </span></span></b></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; line-height: 115%;"> اما مدعیان سقوط سرمایه داری فقط محدود به رهبران انقلابی ، غربی یا روسی نشد . بتدریج بسیاری از رهبران ضد غربی و استقلال طلب در آسیا وآفریقا وو آمریکای لاتین یا جهان سوم هم مدعی نظام سرمایه داری و حاکم بر غرب شدند . از جمله برجسته ترین آنها می توان از <span style="color: lime;">مائو تسه تنگ</span> رهبر انقلاب چین ،<span style="color: lime;">هوشی مین</span> رهبر انقلابی ویتنام ، <span style="color: lime;">فیدل کاسترو</span><span style="color: lime;"> </span>رهبر انقلاب کوبا و یک دو جین رهبر انقلابی جهان سوم همچون <span style="color: lime;">احمد سوکارنو</span> در اندونزی ،<span style="color: lime;">قوام نکرومه</span> ، ،<span style="color: lime;">ایدی امین</span> ، <span style="color: lime;">پاتریس</span><span style="color: lime;"> </span><span style="color: lime;">لومومبا</span> ،<span style="color: lime;">احمد سکوتوره</span> ،<span style="color: lime;">رابرت موگابه</span> در آفریقا ، <span style="color: lime;">احمد بن بلا</span> (از رهبران اصلی انقلاب الجزایر ) تا <span style="color: lime;">دانیل اورتگا</span> (رهبر انقلاب نیکاراگوئه )،<span style="color: lime;">هوگو چاوز</span> ،<span style="color: lime;"></span><span style="color: lime;">پلپت</span> (رهبر خمرهای سرخ در کامبوج ) <span style="color: lime;">صدام حسین</span> ،<span style="color: lime;">معمر قذافی</span> و .... نام برد . برخی از این رهبران انقلابی سقوط سرمایه داری و نظام حاکم بر غرب را در همان چارچوب کلاسیک مارکس و لنین اعلام کردند و برخی دیگر ان را بر اساس جهان بینی خاص خودشان تبیین کردند . سرهنگ قذافی همانند سایر انقلابیون جهان سومی سقوط غرب را محتوم می دانست و مدل توسعه انقلابی لیبی را در<span style="color: lime;"> </span><span style="color: lime;"><i>کتاب سبزش</i></span> چاپ کرده بود و آلترناتیو نظام سرمایه داری می دانست . دیگران هم انواع و اقسام نظام های " خلقی" ، "مردمی" ، "سو سیالیستی" و " ناسیونالیستی انقلابی یا ضد غربی " را بدیل نظام منحط و رو به زوال غرب می پنداشتند . از انواع سو سیالیسم های انقلابی و آفریقایی و آسیایی تا آمریکای جنوبی ، تا اسلامی ،بعثی ، ناسیونالیستی و ....همه این رژیم های انقلابی و ضد غربی جهان سومی در یک نقطه مشترک بودند که عبارت بود از ضدیت با نظام سرمایه داری حاکم بر غرب . نظامی که به زعم آنها رو به زوال بود و چیزی به پایان عمر منحوسش نمانده بود. نکته جالب آنست که مدعیان به بن بست رسیدن غرب و رو به زوال بودن آن فقط محدود به رهبران انقلابی ، مارکسیست ، رادیکال و جهان سومی نمی شد . برخی از چهره ها و شخصیت های غیر انقلابی و غیر رادیکال و فی الواقع متحد غرب هم درعین حال همچون انقلابیون و چپ گرایان مارکسیست ، غرب را در سراشیبی سقوط می پنداشتند . ذوالفقار علی بوتو ، مهاتیار محمد( رهبر مالزی) و محمد رضا پهلوی شاه سابق ایران از جمله چنین رهبرانی بودند . بوتو قدرت اصلی در غرب را در دست صهیونیست ها می دید ؛مهاتیار محمد نیز معتقد بود که سرنوشت غرب در دست بنیاد <span style="color: lime;">جورج سورس</span> و صهیونیست هایی است که دشمنان قسم خورده اسلام هستند . هر دو در عین حال نظام غرب را به واسطه نفوذ صهیونیست ها محکوم به زوال می دیدند . محمد رضا پهلوی هم در اوج قدرت و تبختر در سال 1355 در مصاحبه با اوریانا فالاچی ،ادوارد سابلیه و حسنین هیکل صراحتا اظهار داشت که "اگر غرب به خود نیاید و تغییر مسیر ندهد زیر چکمه های فاشیزم یا کمونیسم نابود خواهد شد ( صادق زیباکلام <span style="color: lime;"><i>مقدمه ای بر انقلاب اسلامی</i></span> ، چاپ پنجم ،انتشارات روزنه ،تهران 1390 ) </span></span></b></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; line-height: 115%;"> البته اکنون مدتها می شود که دیگر رهبری در جهان سوم در خصوص پیش بینی در مورد سقوط محتوم نظام سرمایه داری حاکم بر غرب چیزی نمی گوید . گویی همه به تدریج متوجه شدند که مثل اینکه غرب به آسانی ها سقوط نخواهد کرد . البته همه به جز شماری از مسئولین ایرانی که همچنان مصر هستند که غرب به آخر خط رسیده و عنقریب سقوط خواهد کرد . البته قبل از به راه افتادن جنبش "اشغال وال استریت " هم رهبران ایران به همراه اندیشمندان و صاحبنظران دولتی معتقد بودند که نظام حاک بر غرب به آخر خط رسیده است و در آستانه سقوط قرار گرفته است . طبیعی است که جنبش اشغال وال استریت حجتی بر مدعیات آنان است . و لذا آن را کاملا حسب تصورات و ذهنیات خودشان تفسیر و تبیین می نمایند .مهم نیست که واقعیات چه هستند مهم آن است که جنبش اشغال وال استریت در حقیقت بدل شده به تحقق همه پیش گویی ها و پیش بینی ها ی آنان و بدل شده به کانون همه امید ها و آرزوهای آنان. بنابراین به سادگی از آن نخواهند گذشت . به همین خاطر است که جنبش اشغال وال استریت در ایران به گونه ای ساخته و پر داخته و مطرح می شود که همانطور که پیشتر گفتیم اگر کسی دسترسی به منابع اطلاعات و اخبار دیگری نداشته باشند ،تصور می کند که کاخ سفید به محاصره مخالفان در آمده و اوباما سقوط کرده یا در شرف سقوط است . ایضا سایر قدرت های حاکم بر کشورهای غربی هم در حال فروپاشی می باشند . </span></span></b></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; line-height: 115%;"> ذهنیات ، آرمان ها ، رویاها و خواب و خیال های ایرانیان به کنار ، دلایل زیادی می توان آورد که چرا نظام سرمایه داری حاکم بر غرب و آمریکا سقوط نخواهد کرد و برعکس ظرف 250 سالی که از عمر آن میگذرد منظما و نیرومند تر رو به پیشرفت بوده است . البته در طی این دو قرن و نیم که سرمایه داری شکل گرفته با بحران های متعددی مواجه شده است. یکی از جدی ترین و مهلک ترین بحران هایی که سرمایه داری را فرا گرفت در دهه 1920 بود . رکود اقتصادی شدیدی اروپا و آمریکا را بمدت یک دهه در خود فرو برد . هزاران شرکت ورشکسته شدند و هزاران کارخانه تعطیل شدند . میلیون ها نفر بیکار شده و کم نبودند کسانی که به دلیل مشکلات اقتصادی اقدام به خودکشی کردند. بسیاری معتقدند که ظهور فاشیزم در اروپا و بالاخص در آلمان از اوایل دهه 1930 و نهایتا وقوع جنگ جهانی دوم (1945-1939) ریشه در بحران شدید اقتصادی در دهه 1920داشت .فقر و تورم بعد از پایان جنگ بحران دیگری بود که غرب را در خود فرو برد . . در اوایل دهه 1970 شوک نفتی که بعد از جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1352 و بایکوت صدور نفت به غرب از مهر ماه آن سال به وجود آمد بحران دیگری را در غرب ایجاد کرد . سقوط ناگهانی ارزش سهام در جمعه معروف به "جمعه سیاه " در اواسط دهه 1360 (1980) بحران دیگری بود . امروز هم باز غرب دچار بحران اقتصادی است . نرخ بیکاری در آمریکا یکی از بالاترین ها ظرف سالهای گذشته است . رکود و ورشکستگی بسیاری از شرکت ها در اروپا و آمریکا معضلات جد ی را به وجود آورده است . رکود و ورشکستگی بسیاری از شرکت ها در آمریکا و اروپا معضلات جدی بوجود آورده اند. بموازات آن شماری از کشورهای عضو اتحادیه اروپا با کسری بودجه های سنگینی روبرو شده اند. از یونان و ایتالیا به همراه اسپانیا و پرتعال در جنوب اروپا گرفته تا ایرلند در شمال قاره اروپا با بدهی های سنگین یا همان کسری بودجه روبرو هستند. اما این نه نخستین باری است که غرب با بحران اقتصادی و مالی روبرو شده و نه یقینا آخرین بار آن خواهد بود. ضمن آنکه شماری از بحران های گذشته از جمله بحران 1920 به مراتب گسترده تر و جدی تر از بحران فعلی بودند . اما همانطور که غرب توانست تمام آن بحران ها را پشت سر بگذارند ، این بحران را هم پشت سر خواهد گذاشت . اینکه چرا غرب می تواند بحران هایی را که بدان دچار می شود را حل و فصل نماید بازمی گردد به سرشت نظام غرب . غرب چندین ویژگی دارد که آن را قادر می سازد تا بتواند بر بحران هایش چیره شود . اولین و مهم ترین ویزگی غرب آن است که صورت مساله یا مشکلات و بحران هایی را که با آنها مواجه می شود را همواره می پذیرد .می پذیرد که مشکل دارد. شاید بسیاری متوجه این نکته کلیدی و بنیادی نشوند. اما کافیست که نحوه برخورد و رویکرد غربی ها با بحران فعلی که با آن روبرو هستند را مقایسه کنیم با نظام ها و رژیم سیاسی دیگر . هیچ رهبر سیاسی در غرب نیست که بگوید مشکل نداریم ؛ما معضل نداریم ؛ما با کسری بودجه مواجه نیستیم ؛اقتصاد ما با مشکل مواجه نشده است . بر عکس ،جملگی صورت مساله را که مشکل دارند ،گرفتاری دارند ،مصیبت دارند ، دچار بحران شده اند و در یک کلام نظام شان و سیاست هایشان با مشکل روبرو شده را می پذیرند یا پذیرفته اند و در مرحله بعدی به دنبال راه حل هستند. می توان رویکرد رهبران غربی را فی المثل مقایسه کرد با رویکرد رهبران نظام های سیاسی دیگر . صدام حسین حتی در زمانی که طناب دار به گردنش افتاده بود قبول نداشت که اشتباه کرده و برخی سیاست هایش نادرست بوده اند . در دادگاه اش با تمام وجود از عملکرد و سیاست هایش دفاع کرد . معمر قذافی ،حسنی مبارک ،رهبر سابق تونس ،بشار اسد ، آل خلیفه ، آل سعود جملگی معتقدند که سیاست هایشان درست بوده و مخالفین آنان آلت دست و عوامل بیگانه هستند . محمد رضا پهلوی شاه سابق ایران در اوج قدرت و اقتدارش در سال های 1355 و حتی 1356 یعنی یک سال مانده به انقلاب با همه وجود به اوریانا فالاچی ،ادوارد سابلیه و دیگرانی که با او مصاحبه می کردند ،می گفت که" به جز خدمت به ایران کار دیگری نکرده و مخالفین خودش را عوامل بازی خورده و آلت دست قدرت های بیگانه می پنداشت" . با خشم و عصبانیت در یک مصاحبه معروف و جنجالی در سال 1355 به اوریانا فلاچی می گوید که "کدام سیاست و اقدام اودرست نبوده ؟" و از او می پرسد که " آیا اصلاحات ارضی اش غلط بود ؟آیا اعطا حق رای و حق طلاق به زنان غلط بود ؟آیا صنعتی کردن کشور و ایجاد نیروگاه هسته ای و تبدیل ایران از یک کشور عقب مانده به یک کشور در حال توسعه و مدرن غلط بوده ؟ آیا اعزام سپاه دانش و سپاه بهداشت برای باسواد کردن روستائیان و بردن خدمات بهداشتی و درمانی به روستاها یا سهیم کردن کارگران در سود کارخانجات اشتباه و به ضرر مملکت بوده ؟" (<i> مقدمه ای بر انقلاب اسلامی</i> ). معمر قذافی هم معتقد بود که در آن 42 سال حاکمیتش هر آنچه کرده به نفع کشور و مردمش بوده . بارها و بارها در آن هفت تا هشت ماهی که کشورش در بحران بود مخالفین خود را "موش "،" ترسو" ، "خائن" و "مزدور بیگانه" خواند . عین همین حکایت بود با <span style="color: lime;">چایشسکو</span> رهبر سابق رومانی ،استالین رهبر سابق انقلاب روسیه ،مائو تسه تنگ ،ایدی امین ،پل پت (رهبر خمرهای سرخ کامبوج در نیمه نخست 1350) ،رابرت موگابه رهبر زیمباوه و یک دو جین رهبران دیگر کشورهای جهان سوم . اما نه اوباما ،نه برلوسکونی ،نه نخست وزیر یونان ،نه رئیس جمهور فرانسه ، نه صدر اعظم آلمان و نه هیچ رهبر و مسئول غربی مدعی نیست که سیاست ها و تصمیماتشان بی عیب و نقص می باشد . بالطبع چون می پذیرند که مشکل دارند و تصمیمات و سیاست هایشان کامل و بی عیب و نقص نبوده ، در مرحله بعدی به سمت یافتن راه حل می روند . در حالیکه رهبران کشورها و نظام های جهان سومی اساسا در وهله نخست نفس اینکه مشکل دارند را نمی پذیرند و قبول ندارند . بالطبع چون قبول ندارند که ممکن است سیاست ها و تصمیماتشان درست نبوده باشدو منجر به نابسامانی و معضلاتی در کشورهایشان شده ، در وهله بعدی هم بالطبع به دنبال راه حل نمی روند . حاصل می شود همان وضعیت بغرنج و باورنکردنی که بارها و بارها در مورد رهبران غیر غربی شاهد بوده ایم که آنقدر برروی مواضع غلط و نادرست شان اصرار ورزیده اند که تا نهایتا سقوط کرده اند. و جالب است که بعد از سقوط هم باز اصرار کرده اند که درست عمل می کرده اند و سقوط آنان در نتیجه خیانت ،برنامه ها و توطئه های دشمنان آنان بوده است . اما نخست وزیر یونان می پذیرد که در قبال بحران به وجود آمده در کشورش مسئولیت داشته و استعفا می دهد. برلوسکونی علیرغم همه مفاسد و مصائب اخلاقی و .... می پذیرد که دولتش در کسری بودجه که ایتالیا با آن روبرو است مسئولیت داشته و استعفا می دهد . اوباما به کنگره و سنا احضار شده و مجبور است که توضیح دهد چرا وضع اقتصادی آمریکا اینگونه شده و و چرا اقتصاد کشور دچار رکود شده . ظرف چند ماهی که اتحادیه اروپا با کسری بودجه برخی از اعضا روبرو شده دهها بار سران آن تشکیل جلسه داده و ساعت ها به بحث و بررسی و یافتن راه حل پرداخته اند . اما محض نمونه نه یک بار شاه سابق ،نه یک بار صدام حسین ،نه یک بار معمر قذافی ،نه یک بار بشار اسد ، نه یک بار حسنی مبارک ،نه یک بارچایشسکو ،نه یک بار استالین و نه هیچ رهبر دیگری حاضر نشدند با دیگران بنشینند ودر خصوص مشکلات و بحران به وجود آمده به بحث و برسی و رایزنی بپردازند . آنان صرفا می گفتند و دیگران هم اجرا می کردند . </span></span></b></div><div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><br />
</span></b></div><b><span style="font-size: small;"> </span></b><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="FA" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"; font-size: small; line-height: 115%;">دلیل دومی که باعث بقا غرب و برون رفت از بحران ها و معضلاتش از جمله بحران فعلی می شود این است که غرب و نظام سرمایه داری برای مخالفینش حق مخالفت قائل است . مخالفینش را نه سرکوب می کند نه دستگیر و نه به زندان می افکند و نه آنان را جاسوس و آلت دست بیگانه می داند . ما بارها شاهد تظاهرات بخشی از مردم غرب علیه حکومت هایشان بوده ایم. حداکثر مجازات و واکنش دولت ها این بوده که مخالفین را متفرق کرده اند و شماری را به جرم بر هم زدن نظم یا ایجاد سد معبر دستگیر و النهایه جریمه نقدی کرده اند . حق مخالفت قائل شدن یک اصل کلی است که نه تنها شامل معترضین و تظاهرات کنندگان خیابانی می شود بلکه در یک سطح بزرگتر و وسیع تر شامل متفکرین و منتقدین فکری آن هم می شود. از <span style="color: lime;">نوآم چامسکی</span> گرفته تا دهها نویسنده و تحلیل گر پست مدرن ، مارکسیست ، نئو مارکسیست و غیره منتقد به سرمایه داری و نظام حاکم بر غرب . همان نویسندگان و متفکرین غربی که ما علی الدوام تحلیل ها و نقدهایشان علیه غرب را تکرار می کنیم اما هرگز نمی گوییم که بالاخره غرب این حسن را دارد که اجازه می دهد تا منتقدین و مخالفینش آنقدر آنها آزادانه انرا مورد نقد و مخالفت قرار دهند بدون آنکه کوچکترین مشکل و دردسری برایشان به وجود بیاید . نظامی که اجازه می دهد تا مخالفین و منتقدانش آنرا آزادانه مورد نقد قرار بدهند ؛ نظامی که خود را کامل و بی عیب و نقص نمی داند ؛ نظامی که می پذیرد مشکل دارد و کامل نیست و لاجرم بدنبال یافتن راه حل برای مشکلات و نواقصش بر می آید بعید به نظر می رسد که روزی سقوط کند. </span></b></div></td></tr>
</tbody></table></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-92220721962704875562011-12-30T12:08:00.000+03:302011-12-30T12:08:26.844+03:30نامه دکتر سروش به رهبری<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: center;"><a href="http://soroush.malakut.org/upload/2005/12/soroush-berlin.JPG" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" height="240" src="http://soroush.malakut.org/upload/2005/12/soroush-berlin.JPG" width="320" /></a><span style="font-size: large;"><b>دکتر عبدالکریم سروش در پاسخ به درخواست نوریزاد نامه ای به رهبری نوشت که چند روز پیش در وب سایت شخصی شان منتشر شده در صورت تمایل به مطالعه این نامه به آدرس زیر مراجعه کنید: </b></span></div><div style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.drsoroush.com/">http://www.drsoroush.com</a> </b></span></div><div style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><b> و مطلبی با عنوان باغبانا زخزان بی خبرت میبینم را مطالعه کنید</b></span></div></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-80294731511451793532011-12-28T22:38:00.000+03:302011-12-28T22:38:27.406+03:30شماره 12 آسمان<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc7/s320x320/409625_2913760409423_1423061371_3016264_1472408721_n.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" src="https://fbcdn-sphotos-a.akamaihd.net/hphotos-ak-snc7/s320x320/409625_2913760409423_1423061371_3016264_1472408721_n.jpg" /></a></div><span style="font-size: large;"><b><span class="caption">شماره 12 آسمان : در یکی از مجالس ختمی که هفته پیش در تهران برگزار شد و هاشمی رفس<span class="text_exposed_show">نجانی به عنوان صاحب مجلس در آن حضور داشت، یک میهمان دیگر نیز حضور داشت. جلسه ختم پر از چهره های شناخته شده دولت های قبل و مدیران سابق جمهورس اسلامی بود....اما آنچه جالب توجه بود، حضور مرد جوانی بود که تلاش کرد بی صدا بیاید و آهسته برود بی این که خبرنگاران و عکاسان متوجه حضور او شوند . او البته نه از مدیران سابق جمهوری اسلامی بود و نه از نسبتی با هاشمی داشت. جز معدودی که او را می شناختند و تعجب کردند که او چرا این جاست هیچ کس درباره او سخن نگفت....... او چه پیامی داشت؟ </span></span></b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><span class="caption"><span class="text_exposed_show">این شماره آسمان : یادداشت ها و گفتارهای از عباس عبدی ، زیبا کلام ، محمد علی ابطحی ، شمس الواعظین ، احسان نراقی ، محمد هاشمی ، تقی رحمانی ، عباس سلیمی نمین محمد نهاوندیانف جمشید پژویان ، احمد طالبی نژاد ، محسن وزیری مقدم و.... فرصتی برای میوه چینی ، درباره تخریب های جدید علیه هاشمی ، خانواده امام موسی صدر به لیبی می روند و...</span></span></b></span></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-89548341697372481302011-09-28T14:18:00.002+03:302011-09-28T14:18:29.773+03:30«مهرنامه» پانزدهم منتشر شد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><table border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" id="NewsItem"><tbody>
<tr></tr>
<tr><td align="right" dir="rtl" style="color: #333333; font-family: Tahoma; font-size: 9pt;"> </td> </tr>
<tr style="color: lime;"> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"><br />
</td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" height="10" nowrap="nowrap" style="font-family: tahoma; font-size: 9pt;"> </td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: tahoma; font-size: 9pt;"> <div align="justify"><img align="left" alt="" height="200" src="http://www.etemaad.ir/Released/90-07-06/0_Page_12_Image_0003.jpg" width="123" /><span style="font-size: large;"><b>پانزدهمين شماره ماهنامه «مهرنامه» به سردبيري محمد قوچاني منتشر شد. در اين شماره از مهرنامه، محمد قوچاني در سرمقالهاش مطلبي با عنوان اصلي «دموكراسيسازي يا دموكراسيشدن؟» و عنوان فرعي «آيا امريكا در خاورميانه غافلگير شده است؟»، نقش ايالات متحده را در خاورميانه تحليل كرده است. او در پايان اين يادداشت نوشته است: «ملت در صحنه، انتخابات ناقص و نظام بينالملل حساس سه ضلع تحول دموكراتيك در خاورميانه هستند. هر يك از اين سه ضلع كه ناديده گرفته شود، دموكراسيشدن به دموكراسيسازي يا ديكتاتوريماندن تبديل ميشود. اگر انتخاباتي در كار نباشد، اين نظام بينالملل است كه دموكراسيتر از خود را بر ملتها حاكم ميكند، چنان كه در ليبي چنين شد و چنان كه در بحرين چنين نشد. ليبي و بحرين دو روي سكه دموكراسيسازي است، يكي دموكراسي با سرنيزه و ديگري ديكتاتوري با سرنيزه، اما دموكراسيشدن در جهان عرب، تنها از يك راه ممكن است؛ راهي كه ملت مصر رفت. راهي كه حتي باراك حسين اوباما وقتي در نيمه خرداد ماه 88 در قاهره سخن ميگفت آن را پيشبيني نميكرد.» اما در بخش ديگر اين مجله، غلامحسين كرباسچي كه اين روزها حضوري كم در عرصه عمومي دارد، يادداشتي درباره سالگرد 11 سپتامبر با عنوان «از نيويورك تا قاهره» نوشته است. گفتوگو با مرتضي اشراقي درباره انتشار مجموعه آثار پدرش پس از 30 سال در صفحههاي ديگر «مهرنامه» قرار گرفته است. مجموعه يادداشتهايي از نويسندگان ايراني و خارجي درباره تحولات كشورهاي عرب نيز در بخشي ديگر از «مهرنامه» منتشر شده است. گفتوگو با مقصود فراستخواه درباره زندگياش، گفتوگو با محمدجواد حجتي كرماني درباره كارنامه 50 ساله آيتالله مصباحيزدي، «تحولات جريان راست و ظهور جبهه پايداري» در گفتوگو با امير محبيان، مجموعه مطالبي درباره راست مذهبي در ايران، پروندهيي درباره تشكيل هيات حل اختلاف ميان قواي سهگانه با يادداشتهاي متنوع و گفتوگويي با مرتضي نبوي، پروندهيي درباره حزب بعث سوريه با عنوان «ارثيه پدري، ريشههاي تاريخي و فكري ماندگارترين حزب خاورميانه»، پروندهيي مفصل درباره معمرقذافي و افكارش با عنوان «پوپوليست تخيلي»، طغيان دموكراسي در گفتوگوهايي با حسين سليمي، جواد اطاعت، صادق زيباكلام و... از ديگر مطالب جديدترين شماره «مهرنامه» هستند. اما يكي از بخشهاي اصلي اين شماره درباره «سرمايهداري» است. نويسندگان «مهرنامه» در اين پرونده مفصل سرسختانهترين نقدها و متعصبانهترين دفاعيات را درباره ويژگيهاي بازار آزاد گردآوري كردهاند. از جمله اين مطالب ميتوان به پاسخهايگري بكر نوبليست اقتصاد به پرسشهاي «مهرنامه»، گفتوگو با محمد مالجو، مقالهيي از پرويز صداقت، گفتوگو با محمد طبيبيان، مناظرهيي ميان فريبرز رييسدانا و موسي غنينژاد درباره بحرانهاي سرمايهداري و... اشاره كرد. پروندههايي درباره جنگ ايران و عراق، غربزدگي، نقد جلال آل احمد، آرا و افكار فردريش هگل در سالروز تولدش، يادي از آيتالله طالقاني و... نيز در اين شماره از «مهرنامه» چاپ شدهاند. همچنين پنجمين شماره از ضميمه «نقد و بررسي كتاب» نيز با مطالب متنوع منتشر شده است. اين «مهرنامه» با بيش از 300 صفحه و با قيمت 6000 تومان بسيار خواندني است. آن را از دكههاي روزنامهفروشي و كتابفروشيهاي معتبر بخواهيد.</b></span></div></td></tr>
</tbody></table></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-1485765040303667882011-09-02T00:00:00.000+04:302011-09-02T00:28:19.225+04:30درسي از ديروز، براي امروز و فردا<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="color: lime; direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;"> لطفالله ميثمي</span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"> </span><span style="font-size: small;"><b><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">گزاره اول: </span></b><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;"> در آستانه دهمين انتخابات رياستجمهوري در خرداد ماه 1388، مناظرهاي تلويزيوني بين آقاي دكتراحمدينژاد و مهندس ميرحسين موسوي رخ داد. هر دو، كانديداي رياستجمهوري بودند كه صلاحيتشان توسط شوراينگهبان تأييد شده بود.</span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">آقاي احمدينژاد با زير پا گذاشتن اخلاق، پروندهاي كه در آن عكس همسر مهندس موسوي بود را به ايشان نشان داد، تا با ديدن آن پرونده مهندس موسوي نگران شود. آقاي احمدينژاد با آن «بگم بگم» معروف خود سعي كرد رقيب خود را بترساند تا او كوتاه بيايد. مهندس موسوي از مقامات علمي همسر خود دفاع جانانهاي كرد و ترفند آقاي احمدينژاد به يك روانشناسي معكوس تبديل و به زيان آقاي احمدينژاد تمام شد.</span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">مهندس موسوي كه در سخنرانيهاي خود و مناظرههاي تلويزيوني از اقتصاد ملي در برابر واردات بيرويه دفاع ميكرد، پس از اين برخورد غيراخلاقي رقيب خود ناگهان به جوهر استبداد در تاريخ معاصر ما اشاره كرد و گفت من آمدهام تا با پروندهسازي، يعني وارونه نشاندادن و تحريف حقايق مبارزه كنم. </span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">آقاي احمدينژاد بدون استناد به حكم قضايي، رياست نهاد خبرگان رهبري و رئيس نهاد تشخيص مصلحت نظام و همچنين رئيس كل بازرسي نهاد ولايت فقيه را دزد خطاب كرد و تلاش كرد با اين پروندهسازيها رقيب خود را از عرصه رقابت بيرون كند.</span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">مردم ايران كه با شوري بينظير اين انتخابات را دنبال ميكردند، توقع داشتند به دليل زير پا گذاشتن عنصر اخلاق و اتهامزني بدون حكم قضايي و محكومكردن انگزدن و برچسبزدن، مقام رهبري انتخابات را به تعويق ميانداختند تا فضاي تنشزا به فضاي تنشزدا تبديل شود. </span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">همه ميدانيم كه اخلاق سرلوحه دين است و به قول حكيم ابوالقاسم فردوسي «بهجز راستي كس نجويد زدين» و دروغ و تحريف حقايق گناه بزرگي است و پيامد بدي بر آن مترتب است. وقتي آقاي هاشمي رفسنجاني در برابر 50 ميليون بيننده ايراني متهم شد، ايشان طي نامهاي به مقام رهبري پيشبينيهايي كرد كه بيشتر آن پيشبينيها تحقق يافت و درخواست كرد ديگراني كه متهم شدهاند نيز بتوانند در تداوم مناظرههاي تلويزيوني از خود دفاع كنند كه به نظر من اين كار كمهزينهترين اقدام و مدني و قانونيترين كار بود، ولي در مقابل، آقاي هاشمي رفسنجاني ازسوي بسياري از مقامات و رسانههاي عمومي و برخي روزنامهنگاران متهم شد كه چرا به مقام رهبري نامهاي نوشته است. آنها سعي ميكردند ايشان را از سادهترين حق قانوني هر شهروند، يعني نامه نوشتن محروم كنند.</span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"> </span><span style="font-size: small;"><b><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">گزاره دوم:</span></b><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;"> آقاي جوانفكر شخصيت نزديك و مشاور آقاي احمدينژاد و رئيس خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران (ايرنا) طي مقالهاي در روزنامه ايران، در خرداد 1390، مخالفان آقاي احمدينژاد و مشايي را متهم كرده كه چرا بدون حكم دادگاه، جرياني را «انحرافي» مينامند و از كجا معلوم شده كه اين جريان انحرافي است؛ آيا نظر سردبير يك روزنامه صبح است يا نظر سايتهاي مربوط به جناح خاصي است و يا...؟ آقاي جوانفكر پس از دو سال متوجه ميشوند كه انگزدن و برچسبزدن آن هم بدون استناد به حكم قضايي كاري نادرست است.</span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"> </span><span style="font-size: small;"><b><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">گزاره سوم:</span></b><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;"> پيشنهاد ميشود كه مقام رهبري هرگونه عمل منافي اخلاق مانند انگزني، برچسبزني و تحريف حقايق از جانب هر گروه و جناحي را بهطور خاص محكوم كنند و اجازه ندهند اخلاق كه در رأس مسائل است، اينگونه پايمال شود.</span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">در حال حاضر صالحترين، قانونيترين و كمهزينهترين كار اين است كه نمايندگان دو جناحي كه در حاكميت قرار دارند در يك مناظره تلويزيوني اختلافات خود را مطرح كنند تا مردم نيز بدانند بحث و اختلاف بر سر چيست.</span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">جناحي، دولت و همكاران او را به رمالي متهم ميكنند و دولت در پاسخ ميگويد: «خوب، رمالها دستگير شدهاند، اجازه دهيد كارمان را بكنيم.» يا گفته ميشود: «دولت و همكاران او ساحر هستند»، كه در پاسخ گفته ميشود: «شما كه ايمانتان قويترست بياييد و اين سحر را باطل كنيد.» </span></span></div><span style="font-size: small;"> </span><br />
<div class="MsoNormal" dir="RTL" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-left: 0.3cm; margin-right: 0.5cm; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: small;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">اگر بحث بر سر انتخابات است، اگر بحث بر سر تقرب به امام زمان است يا بر سر رابطه با امريكاست (آيتالله جنتي هر سه اين موارد را در خطبه نمازجمعه از موارد اختلاف دانستهاند) بياييم اينها را در مناظرههاي تلويزيوني مطرح كنيم و اجازه بدهيم مردم هم بدانند اختلاف بر سر چيست؟ قانونگرايي و اصلاحطلبي ايجاب ميكند حل تضادها ـ هر چند تضادهاي حاكميت ـ از راه گفتوگو حل شود، نه از راه انگزدن، برچسبزدن و دعواهاي خياباني و...</span></span></div></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-63379650275909862642011-09-01T14:24:00.000+04:302011-09-01T14:24:50.057+04:30روشنفکر دینی ؛ پروژهء ناتمام<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2 style="color: lime; margin-right: 48px;"><b><span style="font-size: large;">منبع ندای آزادی : </span></b></h2><b><span style="font-size: large;"><a href="http://nedayeazadi.org/pics/photos/soroush_green01.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" src="http://nedayeazadi.org/pics/photos/soroush_green01.jpg" /></a> به همت نهضت آزادی ایران (خارج از کشور)، جلسه ای تحت عنوان "روشنفکر دینی؛ پروژهء ناتمام" در تاریخ چهارشنبه ۲۹ ژوئن ۲۰۱۱ (۸ تیر ۱۳۹۰) در شهر کلن آلمان برگزار شد.<br />
<br />
در این جلسه دکتر عبدالکریم سروش به ایراد سخنرانی پرداخت.</span> <span style="font-size: large;"><br />
دکتر سروش در بخشی از سخنان خود گفت : " روشنفکری دینی یکی از گفتمانهای برآمده از انقلاب است. نمی گویم که چنین پدیده ای پیش از انقلاب موجودیت نداشت. این پدیده وجود داشت و خصوصا مرحوم دکتر علی شریعتی از نمادها و مصادیق مشخص و مبرز آن بود ولی این تعبیر یعنی روشنفکری دینی هنوز ساخته نشده بود و پس از انقلاب بود که این تعبیر پدید آمد و سکه رایج شد و مخالفان و موافقان خودش را هم پدید آورد و تا امروز همچنان کسانی هستند که اساسا با این واژه، با این تعبیر، با این ترکیب مسئله دارند و معتقدند که این دوتا با یکدیگر، مثل عسل و خربزه، نمی سازند."</span></b><br />
<a name='more'></a><b><span style="font-size: large;"><br />
<br />
دکتر سروش در بخش دیگری از سخنان خود گفت : "من دیده ام تا با کسانی میگوییم دین، بلافاصله می گویند قرآن گفته زنانتان را بزنید یا ... پس پرونده دین را ببندید. پیامبر از روز اولی که آمد این حرفها را نزد. اینکه آن حرفها را چرا و کجا زد بحث خیلی مفصلی دارد. یک وقت این چیزها شما را از حقایق خیلی بزرگ غافل نکند. این خیلی حیف است که شما کف روی آب را ببینید ولی کل دریا را نبینید. این رویکرد نادرستی است. حالا یک کف هایی روی این آب را گرفته و عده ای هم سعی می کنند این کف ها را بر طرف کنند."</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
متن کامل سخرانی دکتر سروش در اختیار ندای آزادی قرار گرفته است.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
توجه شما را به متن سخنرانی دکتر سروش جلب می نماییم.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
مدرسه روشنفکر دینی در ایران؛ دکتر عبدالکریم سروش</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
<br />
قصه روشنفکری دینی یکی از قصه های روزگار ماست. ما در دورانی زندگی می کنیم که عجایب بسیار می بینیم. غرایب بسیار به ظهور می رسند و به اصطلاح روز، گفتمان های متنوع و متعددی پا به عرصه ظهور می گذارند و هر کدام هم نقشی دارند و اگر حاجتی به آنها نبود و نقشی ایفا نمی کردند البته پدید نمی آمدند.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
اما با توجه به میزان کارسازی آنها میزان استحکام و بقایشان متفاوت است. بعضی باقی می مانند و بعضی هم راه زوال می پذیرند. روشنفکری دینی یکی از گفتمانهای برآمده از انقلاب است. نمی گویم که چنین پدیده ای پیش از انقلاب موجودیت نداشت. این پدیده وجود داشت و خصوصا مرحوم دکتر علی شریعتی از نمادها و مصادیق مشخص و مبرز آن بود ولی این تعبیر یعنی روشنفکری دینی هنوز ساخته نشده بود و پس از انقلاب بود که این تعبیر پدید آمد و سکه رایج شد و مخالفان و موافقان خودش را هم پدید آورد و تا امروز همچنان کسانی هستند که اساسا با این واژه، با این تعبیر، با این ترکیب مسئله دارند و معتقدند که این دو تا با یکدیگر، مثل عسل و خربزه، نمی سازند.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
البته آنها که میگویند این دو با هم نمی سازند تعبیرات خیلی خشن تری دارند. من لطیف بیان کردم والا آنها میگویند این دو تعبیر فی المثل به آب و قوره فلزی می مانند یعنی دو تا امر کاملا بیگانه و نامربوط که انسجامی با هم ندارند را در کنار هم نهادن و از آنها انتظار انسجام داشتن. ولی البته موافقان بسیار هم دارد و علی ای حال چه بخواهیم و چه نخواهیم یک واقعیتی در جامعه ما هست و کسانی وجود و حضور دارند که خودشان را روشنفکر دینی یا علاقمند و سمپاتهای روشنفکری دینی میدانند و این افراد فعال، چالاک، منشا اثر و نقش آفرینند. حکومت هم علی العموم با اینها سر سازگاری و آشتی ندارد و برای آنها مزاحمت بسیار پدید می آورد و از دست آنها ناراضی است و اگر بتواند هم کمر به محو آنها می بندد و مرده آنها را از زنده آنها بیشتر می پسندد. یک چنین واقعیتی غیر قابل انکار است و نمی توان با تغییر الفاظ یا با جدال با الفاظ به جنگ آن رفت و وجود آنرا اعلام یا انکار کرد.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
باید به خود حقیقتی که در عالم واقع و در عالم خارج وجود دارد و منشاء آثار است نظر کرد و بر مبنای آن نظر داد. هیچ یادم نمی رود که کسی از قول حکیم یا حکیم نمایی نقل کرده بود که گفته بود اساسا انگشتر محال است و امکان ندارد انسان انگشتر بسازد و به دستش بکند. گفته بودند چرا؟ گفته بود برای اینکه این انگشتر یا آنقدر گشاد است که به انگشت برود که در آنصورت بدلیل همان گشادی از انگشت می افتد و یا آنقدر تنگ است که از اول به دست نمی رود که بخواهد آنجا بایستد و نیفتد. بعد یک عده ای انگشترهایی ساخته بودند و نزد حکیم برده و به انگشتش کرده و گفته بودند ببینید می شود یک جوری انگشتر ساخت که هم به انگشت برود و آنجا بایستد و نیفتد و در عین حال هر وقت شما می خواهید می توانید آنرا بیرون بیاورید. لذا با بحث تئوریک و نظری نمی توان گفت که انگشتر محال است یا محال نیست. باید ساخت و بعد دید که شدنی است یا ناشدنی.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
اینکه روشنفکری با دین، یعنی با دینداری، یعنی با تفکر دینی قابل جمع است یا نه به نظر من بحث چندان مفیدی نیست. از سطح الفاظ و مفاهیم باید عبور کرد. من این را در مقاله ای آورده ام. اگر ما صد سال هم بنشینیم و در ذهن خودمان شیر و شکر را در نظر بگیریم می گوییم شیر شیر است و شکر شکر است، نه شیر شکر است و نه شکر شیر است و این دو هیچ ربطی بهم ندارند. اما در عالم خارج می شود شیر و شکر را با هم مخلوط کرد و یک مایع نوشیدنی مطبوعی پدید آورد. خیلی از چیزها که به لحاظ ذهنی ارتباط و اختلاط آنها ناممکن به نظر می آید در عالم خارج، به دلیل خصوصیاتی که عالم خارج دارد، می توانند با هم بیامیزند، با هم دوستی بورزند، رفیق بشوند و بعد هم آثار ویژه خودشان را پدید بیاورند. </span><span style="font-size: large;"><br />
<br />
باری، ما با یک واقعیت روبرو هستیم. روشنفکران دینی کسانی هستند که علاقه دینی دارند یعنی هم دل در گرو هویت دینی دارند و هم دل در گرو حقیقت دینی. اینها ضمنا واجد خصوصیاتی هستند که روحانیت ما واجد آن خصوصیات نیست و به دلیل همین خصوصیات به علاوه تعلق خاطر دینی است که نام این گروه روشنفکری دینی نهاده شده است. من این مطلب را قدری باز می کنم تا خود مفهوم شکافته و معنایش آشکارتر شود و بعد نکته های دیگری را بر آن خواهم افزود.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
از یک جهت می توان گفت روحانیت و روحانیون ما تعلق خاطر دینی دارند. هم چنین روحانیت یک صنف است که روحانیون تعلق صنفی به آن دارند. آنها بر حسب ادعا عالم دین اند، مروج دین اند، دعوت کنندگان دیگران به دین اند. آنها از هر حیث با دین زندگی می کنند، از آن می نوشند، از آن تنفس می کنند و به او خدمت می کنند. ولی یک نکته هست: روحانیون، روحانیون واقعی همه منبع اطلاعاتشان درون دینی است. یعنی شما وقتی از آنها بپرسید که شما کجا علم آموختید و معارف و دانشهایتان را از کجا آورده اید آنها منابع دینی را به شما معرفی می کنند و می گویند ما از روایات، از آیات قرآن، از کتب فقه و تفسیر استفاده کرده ایم. البته من روحانیان بی سواد و کم سواد را کاری ندارم. آنهایی که واقعا از این منابع استفاده کرده اند، حقیقتا روحانی و درس خوانده و زحمت کشیده اند و به قول خودشان سینه به حصیر چسبانده و دود چراغ خورده اند را می گویم. نهایتا وقتی که ذهن آنها از دانش آکنده بشود دانششان از این مقوله است و به همین سبب ما می گوییم روحانیان معرفت درون دینی دارند. من گاهی از این مطلب این گونه تعبیر می کنم و می گویم روحانیون تک منبعی اند یعنی آنها تنها یک منبع برای معرفت دارند و آن هم منبع دینی است. این منبع دینی البته می تواند شاخه های مختلف داشته باشد ولی سرچشمه یکی است و علی العموم به بیرون از آن کاری ندارند و معمولا اطلاعات چندانی از فلسفه ها و علوم روز و از هنر و ادبیات ندارند. آنهایی که عمیق اند و فقیه اند و متعمق درون علوم دینی اند دانششان منحصر به دانشهای دینی است. این نکته اول.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
نکته دوم این که روحانیان ما معمولا، باز هم عموما، مگر استثنائا، از راه دین ارتزاق می کنند. اصلا منبع زندگی و درآمدشان هم دین است. یعنی نه تنها آنها ظاهرا به دین خدمت می کنند بلکه دین هم خادم آنها است و به آنها خدمت می کند. این نکته ای بود که من سالها پیش نوشتم و همه را عصبانی کرد و در صدر آنها مقام رهبری که یک سخنرانی بسیار بلند بالا و غرایی در نماز جمعه کرد و من را شخصا مورد حمله شدید قرار داد که چرا چنین سخنی گفته ام. معمولا هم در مقابل سخن من حرفشان این بود که روحانیون زندگی بسیار ساده و فقیرانه ای می کنند، اهل جاه طلبی و پول پرستی نیستند، دزدی نمی کنند، چشمشان به مال دیگران نیست که اینها هیچ کدامشان حرفهای درستی نبود، یعنی جواب سخن من نبود. من حرفم این نبود که اینها خدای نکرده چشمشان به مال دیگری است یا حرام خوری می کنند یا طماعند. حالا شاید تک و توک میانشان اینها باشد چون انسانند و انسانها همه جور این کارها را می کنند. صحبت من این بود که اینها از راه دین تغذیه و ارتزاق می کنند و با ترویج دین توقع دارند مردم زندگی آنها را اداره بکنند. این مطلبی است که به هیچ وجه نمی توان چشم بر آن بست. من به یاد دارم وقتی آن سخنان را گفتم خصوصا دو کس علیه من شوریدند. یکی آقای مصباح یزدی بود که ایشان در یک سخنرانی در کمال بی انصافی گفت که فلانی ما را متهم می کند که ما مفت خواریم و پرخوریم در حالیکه من، یعنی مصباح، ماهی سیزده هزار تومان از حوزه حقوق می گیرم در حالیکه درآمد و حقوق یک حمال از من بیشتر است. این استدالال ایشان بود.</span> <span style="font-size: large;"><br />
نفر دوم هم آقای جوادی آملی بود که الان جزو مراجع اند و ایشان هم تا بحال دو کتاب علیه من نوشته اند. یک کتابشان درباره تئوری قبض و بسط شریعت بود و دیگری هم درباره مسئله وحی که البته نمی دانم چرا این دومی را به زبان عربی نوشته اند و بعد دیگران گویا یا ترجمه کرده اند و یا می خواهند ترجمه بکنند. من در سخنانم گفته بودم که از جمله مشخصات پیامبران این بود که از مردم اجرت نمی گرفتند و بلکه اصلا به این امر افتخار می کردند. این مسئله نزدیک بیست بار در قرآن تکرار شده که پیامبر با مردم که صحبت می کردند می گفتند لا اسئلکم علیه اجرا یعنی من بخاطر نبوت و رسالت و هدایتی که به شما عرضه میکنم طلب اجرت از شما نمی کنم. در سوره یس شما می بینید آن کسی که مردم را به پیروی از انبیاء دعوت می کرد می گفت اتبعوا من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون. از این بهتر چه می خواهید؟ از کسانی پیروی کنید که اولا خودشان هدایتگر و اهل هدایتند، درسشان را خوب بلدند، تقوا در جانشان نشسته، پاک اند، پاکیزه اند؛ ثانیا همین متاع را رایگان می خواهند به شما عرضه کنند و از شما مزد نمی خواهند. مولانا در آن شعرهایش دارد:<br />
<br />
طبیبان الهیم و ز کس مزد نخواهیم</span> <span style="font-size: large;"><br />
که ما پاک روانیم نه طماع و پلیدیم<br />
حکیمیم، طبیبیم، ز بغداد رسیدیم<br />
دو صد علتیان را ز غم باز خریدیم<br />
بپرسید از آنها که دیدند نشانها <br />
که تا باز بگویند که ما از چه رهیدیم<br />
حکیمان و طبیبان الهیم و ز کس مزد نخواهیم<br />
که ما پاک روانیم نه طماع و پلیدیم<br />
<br />
من این را گفته بودم. </span><span style="font-size: large;"><br />
آقای جوادی آملی در پاسخ من در نماز جمعه گفتند که اولا پیامبر اسلام که از مردم مزد نمی خواست خدا خیلی چیزها بهش داده بود و گفته بود از جنگ این قدر بگیر، از جاهای دیگر این قدر بگیر، از غنایم این قدر بگیر. اینها را به ما بدهند ما هم چیزی نمی طلبیم. عینا همین جمله را گفته بودند. یعنی در این صورت مزد نمی طلبیم. واقعا اگر کس دیگری غیر از ایشان این سخن را گفته بود خاک خانه اش را به توبره می کشیدند. و من تا این را خودم از نوار سخنرانی ایشان گوش نکردم باور نکردم. بعضی از دوستان به من گفتند. من گفتم این نقل قول کافی نیست. من باید به گوش خودم بشنوم که دیگر در راست بودن این مطلب تردید نداشته باشم. اینها مقابله هایی بود که با سخن من شد ولی حقیقت مطلب این است که بالاخره روحانیت ما بنا را بر این نهاده است الا اندکی از آنها. و من اسم این مطلب را سقف معیشت بر ستون شریعت گذاشتم که معنای خیلی واضحی هم داشت.<br />
<br />
پس من در مورد روحانیت دو صفت بیان کردم: یکی ارتزاق از راه دین و دومی تک منبعی بودن. حال شما به سطح جامعه نظر کنید و ببینید آیا واقعا دینداران، دین شناسان، مروجان دین، کسانی که به دین تعلق خاطر دارند آیا فقط در صنف روحانی خلاصه می شوند یا اینکه کسان دیگری هم هستند که همانطور به دین علاقه دارند، همانطور با دین آشنایی دارند، درس خوانده اند، زحمت کشیده اند و حتی مروج اند یعنی دیگران را دعوت می کنند، نقش آفرینند، تاثیر گذارند. بدیهی است که اینها در روحانیون خلاصه نمی شوند. نمونه هایی که اینجا ذکر شد مانند مرحوم آقای شریعتی، مرحوم آقای بازرگان، مرحوم اقبال لاهوری، سید جمال و کثیری از شخصیت های خرد و درشت که ما در تاریخ خودمان در ایران یا در جهان اسلام و جهان عرب داشته ایم. اینها کسانی بوده اند که تعلق خاطرشان به دین، پاکی شان، پارسایی شان، معلوماتشان و نقش آفرینی شان هیچ کمتر از روحانیون نبوده است. اینها بسیار زحمت کشیده اند. بر سر علاقه شان راحت، رفاه، آبرو، زندگی و جانشان را گذاشتند و هیچ کم از روحانیون نداشتند. </span><span style="font-size: large;"><br />
<br />
دوم اینکه تفاوتی که اینها با روحانیون داشتند یکی این است که اولا تک منبعی نبودند یعنی منحصرا منبع دانششان منابع دینی نبود.اینها همه شان تحصیل کرده های علوم جدید بودند. کسی از اینها فلسفه خوانده بود، کسی جامعه شناسی، کسی علوم مثبته و دقیقه و از این قبیل. اینها با جهان پیرامون، با دنیای غرب و جهان مدرن علی العموم آشنایی خیلی خوب و نزدیکی داشتند. و دوم و از همه مهم تر اینکه اینها از راه دین ارتزاق نمی کردند. من این تفاوت دوم را بسیار مهم می دانم. اینها هیچ وقت به خاطر اینکه ما کتابی نوشتیم، درسی دادیم، منبری رفتیم، کسی را مسلمان کردیم، زحمتی کشیدیم یک ریال از کسی نمی خواستند و واقعا زندگی شان را به هر زحمتی بود از طریق دیگری اداره می کردند و سامان میدادند اما ارتزاق از راه دین نمی کردند. ما با یک چنین پدیده ای هم در جامعه مان روبرو هستیم. شما اسم اینها را چه می گذارید؟ اسمش را خودتان انتخاب کنید. یک کسانی آمده اند و با تامل کافی نام اینها را گذاشته اند روشنفکران دینی و به نظر من اسم بسیار مناسب و با مسمایی است یعنی حقیقت مطلب را بیان می کند چون اولا روشنفکرند چون روشنفکر اصلا تک منبعی نمی شود. شما برای اینکه روشنفکر باشید باید به حوزه های مختلف معارف بشری سر بکشید و اینکه خودتان را در یک فن محصور کنید کافی نیست. به همین دلیل اگر کسی فقط طبیب یا فقط فیزیکدان یا ریاضیدان باشد ما به او روشنفکر نمی گوییم برای اینکه او فقط یک شاخه خیلی باریک واحدی دارد و فقط در همان حرکت می کند.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
شخص روشنفکر درد اجتماعی دارد، درد فرهنگی دارد، به تاریخ مملکت خودش نظر دارد، آینده را پیش رو دارد. فقط این نیست که منافع شخصی و صنفی خودش را نگهدارد. اتفاقا روشنفکران هیچ صنفی را تشکیل نمی دهند.اما بر خلاف آنان، روحانیان واقعا یک صنف را تشکیل می دهند.آنها یک منافع صنفی مشترک خیلی عجیبی هم دارند. نسبت به یکدیگر راز داری دارند. اینکه می گوییم منافع صنفی معنای خیلی روشنی دارد. بد خودشان را خوب میدانند، خوب دیگران را بد می دانند. یعنی توی خودشان همه چیز را پنهان و حل می کنند و دیگران را غیر خودی و خودشان را خودی می دانند. اینها همه معنای صنف است. به این ترتیب یک صنف بسته ای را تشکیل می دهند و دیگران را به آن راه نمی دهند و برای خودشان حساب و کتاب ها و داد و ستدهایی در درون خودشان دارند. من وقتی که پاره ای از نقدها را به روحانیون نوشتم به سببی نزد یکی از روحانیون بزرگ که اکنون از مراجع است رفته بودم. ایشان خیلی صریح به من گفت این نقدها را چرا برای عموم می نویسی؟ چرا می نویسی که همه بخوانند؟ بیا به خودمان بگو. راز ما را پیش دیگران فاش مکن! از همین جا این نکته دیده می شود که یک گروهی خودی و ناخودی دارند و نزد غیر خودی اسرار را کاملا نگه می دارند که مبادا این مشت باز بشود و اعتماد مردم زایل شود. ولی روشنفکری دینی اتفاقا صنفی نیست. ما با دوستان که صحبت می کردیم، چون می دانستیم که اسم صنف نمی شود روی اینها نهاد، در اینکه این مجموعه را چه بنامیم مشکل داشتیم و نهایتا گفتیم مکتب یا مدرسه. مثلا مدرسه روشنفکری یا چیزی از این قبیل که اساسا بوی صنفی گری و قشر خاص نمی دهد و هیچ منافع ویژه ای را برای کسی تعریف نمی کند. و به همین دلیل که روشنفکری است اتفاقا تفرق هم در آن زیاد است چون روشنفکر به دلیل آزاد فکری خودش مرید کسی نمی شود و زیر بار تقلید کسی نمی رود.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
این چنین نیست که بی جهت با کسی همراهی کند. اگر اختلاف نظری دارد آن را مطرح می کند. هیچ وقت روشنفکران نمی توانند یک صنف منسجم بشوند چون اصلا اختلاف و تنوع ذاتی آنها است. آنها با یکدیگر کاملا زد و خورد می کنند و هر کسی استقلال نظر خودش را دارد. این طور نیست که از یک منبع ویژه دستور بگیرند یا همه خودشان با آنجا را میزان کنند.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
تمام اینها به شما نشان می دهد یک عده ای وجود دارند که از راه دین ارتزاق نمی کنند اما تعلق خاطر دینی قوی دارند. زندگیشان و فداکاری ها شان نشان می دهد که صادقانه اینکاره اند و به خاطر منافع هم این کار را نمی کنند و در جامعه منشا اثرند. اگر اینها عده ای بودند، مثلا صوفیانی که در یک خانقاه جمع شوند و برای خودشان سرود و دعایی بخوانند و ذکری بگویند و بعد هم متفرق بشوند، ما بحث زیادی در موردشان نداشتیم. اما وقتی یک جمعیتی هستند که تاثیر گذارند و وقتی وارد جامعه می شوند مانند مغناطیسی جاذبه دارند و دیگران را به سوی خودشان می کشند، حرفایشان بوی نویی می دهد و حلال پاره ای از مشکلات است، بدیهی است که جایگاهی پیدا می کنند و نگاههایی را به خودشان جذب می نمایند. این اتفاقی است که در جامعه ما افتاده است و نامش روشنفکری دینی است و اعضایش هم روشنفکران دیندارند. در نامگذاری آنها هم هیچ تناقضی نیست و این پدیده محال نمی باشد برای اینکه واقعیت و امکان پیدا کرده و نه تنها ترسناک نیست بلکه بسیارهم شیرین و لطیف و دلپذیر و مطلوب است و اگر جامعه ما واقعا به این پدیده احتیاج نداشت، پدید نمی آمد. اگر به اصطلاح جامعه شناسان فونکسیونالیستی نگاه کنیم هر پدیده تا آنجا که فونکسیون دارد یعنی خدمت می کند و فانکشن و کارکردی دارد در جامعه می ماند و وقتی که کارکردی نداشت از میان می رود. به عنوان مثال چرا تصوف در جوامع دینی پدید آمد؟ تصوف وقتی در جوامع اسلامی پدید آمد که عده ای از فقاهت و دینی که فقیهان به آنها می دادند رضایت نداشتند و آن را کافی نمی دیدند. این دین نیازهای روحی و معنویشان را اشباع نمی کرد. دستگاه خلافت و سلطنت که به نام دین و پیامبر درست شده بود، کارهایی که کسانی که به نام خلیفه پیامبر بر مسند تکیه کرده بودند انجام می دادند و عیش و نوشی که اینها داشتند هیچ ربطی به آن زندگی و آن فروتنی و آن قناعت و بساطتی که پیامبر می گفت نداشت و فقیهان هم کنار دست اینها نشسته بودند. از اینجا یک فرقه ای رفته رفته راه خودش را جدا کرد و گفت که معنویت این طرف پیدا نمی شود و باید برای خودمان یک دستگاهی که در آن معنویت و روحانیت واقعی باشد پیدا کنیم. البته تصوف به آفاتی هم مبتلا شد .</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
سرگذشت "حسینیه ارشاد" را همه دوستان می دانند. قبل از انقلاب موسسه ای بنام حسینیه ارشاد پدید آمد. این موسسه مسجد نبود خانقاه هم نبود و اتفاقا از همین جا من می خواهم برای شما مثالی عینی بزنم که چگونه یک موسسه ای پدید آمد که نه خانقاه بود و نه مسجد بلکه یک چیز سومی بود. این نشان می داد که نیازهای جامعه دینی ما را نه خانقاه اشباع می کند و نه مساجد. یک چیز دیگری باید پدید بیاید. بیخود که پدید نیامد با آنهمه مشتری و خریدار. حسینیه ارشاد سخنوران مختلفی داشت از آقای مطهری گرفته تا دیگران و نهایتا مرحوم دکتر شریعتی شد شاخص و قهرمان و علم این حسینیه و این مکان به نام او شناخته شده و این نام همچنان بر سر در آن سازمان مکتوب و محفوظ است. اینکه حسینیه ارشاد پدید آمد یک نشان و مصداق عینی خارجی از این است که یک موجودیت، یک پدیده تازه ای در حال متولد شدن بود و این همان روشنفکران دینی است؛ پدیده ای که جایش نه در مسجد بود و نه خانقاه. اصلا مساجد شریعتی را راه نمی دادند که آنجا صحبت بکند. پاره ای از بالای منابر شریعتی را لعن می کردند و دشنام می دادند. مریدان خودشان را تحذیر می کردند و باز می داشتند از اینکه پای سخن شریعتی بروند. خانقاهها هم که به طریق اولی کاری به این کارها نداشتند. آنها یک اجندا(Agenda) مخصوص خودشان داشتند. لذا ضرورت و نیاز جامعه اقتضاء کرد که یک موسسه نوع سومی بنام کانون توحید، بنام حسینیه ارشاد و چیزهایی شبیه به این پدید بیاید و شما می بینید که در این موسسه دقیقا چیزهایی می گفتند که نه در مساجد می گفتند و نه در خانقاه ها. یک حرفهایی بود که ظرف ویژه خودش را طلب می کرد و آن ظرف ویژه پدید آمد و رشد کرد. البته مرحوم شریعتی از دنیا رفت و حسینیه ارشاد را بستند. هزار جفا بر حسینیه روان و حسینیه نشینان و حسینیه گردانان روا داشتند و تا بعد از انقلاب هم همینطور. اکنون هم آن حسینیه به یک موسسه ای تبدیل شده است که چراغش خاموش است و از آن استفاده چندانی نمی شود و علی الاصول از آن حرفهای مرحوم شریعتی اصلا نمی توان زد و نمی توان شنید. اما این نیاز همچنان باقی مانده و اگر یک روزی فشار از روی سر مردم ما برداشته شود و مردم ما اندکی عطر آزادی را استشمام کنند و این عطر در شامه آنان بپیچد آنگاه شما خواهید دید که چگونه این پدیده شکوفا خواهد شد و وقتی که از زندان و قفس آزاد شود چگونه می تواند پرواز کند و سرزمینهای مختلفی را زیر بال و پر خود درآورد. </span><span style="font-size: large;"><br />
<br />
تا به اینجا من اجمالا مشخصات روشنفکری دینی را با توجه به تقابل و کنتراستی که با روحانیت دارد بیان کردم. اما برای اینکه سخن از عمق بیشتری برخوردار شود باید نه به نحو سلبی بلکه به نحو ایجابی هم درباره مجموعه یا مدرسه روشنفکری دینی سخن بگویم.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
عرض کردم روشنفکری دینی به دو امر تعلق خاطر دارد: یکی به هویت دینی و دیگر به حقیقت دینی. باید این دو مفهوم را بشکافم و باز کنم که منظور چیست. </span><span style="font-size: large;"><br />
دین یک حقایقی دارد. یعنی برای معرفی یک جهان بینی آمده است. اصل تعلیم پیامبران و پیامبر اسلام بالاخص( که فردا سالگرد مبعث ایشان هم هست و به همین مناسبت خدمت همه تبریک عرض میکنم) توحید بود. همان که ایشان از روز اول می گفت: قولوا لا اله الا الله تفلحوا و تا آخر هم همان بود. یعنی این جهان صاحب، مالک و خالقی دارد و ما بندگان او هستیم. او بر ما نظاره دارد و اگر چشمان ما خوب باز شود از همه در و دیوار خدا می بارد. به قول هاتف اصفهانی:<br />
<br />
یار بی پرده از در و دیوار</span> <span style="font-size: large;"><br />
در تجلی است یا اولی الابصار<br />
<br />
پیامبر هم یک چنین چشمی را بر جهان باز کرد. یکمرتبه مثل اینکه دنیا و همه چیز برای او شفاف شد و تیرگی و حجاب بودن خودش را از دست فرو نهاد و دید که تمام این عالم پر از خواست خدا است و صدای خدا را از همه جا می توان شنید: اینما تولوا فثم وجه الله، به هر طرف رو کنید خدا آنجا است. این حرفی نبود که به پیامبر یاد بدهند و او یاد بگیرد. او اینها را واقعا دید و تجربه کرد. به هر طرف که رو کنیم خدا آنجا نشسته است. این فقط تجربه پیامبر نبود. پس از پیامبر هم کسانی در ظل نبوت و هدایت او این تجربه را داشته اند. پاره ای از عارفان ما که حقیقتا همه جای جهان، در آن خردترین ذرات تا آن دورترین کواکب و سماوات این حالت را می دیدند. این حقیقتی بود که پیامبر اسلام تعلیم و تعریف کرد و به آدمیان یاد داد. به آنهایی که فراموش کرده بودند یادآوری کرد و به آنهایی که غافل بودند آموخت و آشنایی داد. این تعلیم احتیاج داشت که باقی بماند. این کافی نبود که کسی یکبار از پیامبر بشنود که جهان چنین ساختاری دارد. این مسئله می باید به روح آدمیان تزریق می شد. او مایل بود که آدمیان را اینطور خدا گرا و خدا شناس و خدا پرست بار بیاورد. دلش می خواست دل ها در مقابل او خاضع بشود. وجود خودشان را از او بدانند. به او آویخته باشند و این دنیا را به خود وانهاده نبینند. زندگی شان را از این طریق معنا و هدف ببخشند. برای زندگی مبدا و معاد ببینند و بیندیشند. پیامبر یک چنین هدفی داشت. برای اینکه این اتفاق بیفتد و این اعتقاد یا این تجربه در جان پیروان و مسلمانان بنشیند یک رشته قواعد اخلاقی و قواعد فقهی وضع کرد که از طریق آنها این اعتقاد رسوخ بیشتری در جان آدمیان پیدا بکند. این را من نمی گویم، بوعلی سینا، خواجه نصیر و عموم حکیمان ما می گویند. اینکه ما باید نماز بخوانیم برای این است که ما فراموشکاریم. دائما باید یادآوری کنیم که ما بنده خداییم. دائما باید در مقابل او کرنش کنیم. روزه که می گیریم، دیگر اعمال عبادی که انجام می دهیم همه اینها برای مهیا کردن روح آدمی است برای درک حقیقت توحید و این حقیقت که جهان در واقع در چنگال یک خداوند، مسخر و مقهور است. لذا فقه اسلامی و اخلاق اسلامی همه در خدمت حفظ این تجربه نبوی و توحید که او نهایتا در اختیار ما نهاده است هستند. اما و هزار اما پیامبر اسلام فقط به تعلیم دادن یک رشته حقایق همت نگماشته بود بلکه می خواست یک هویت تازه هم در جهان پدید بیاورد. می خواست موجودی، حزبی، یک امت جدیدی را هم بنا بگذارد که با دیگران متفاوت باشد. این مسئله هم جزو اهداف او بود. یعنی کوشید تا یک فرهنگ و تمدن را پی ریزی کند و کسانی که خادمان این فرهنگ باشند را بپروراند و حساب خودش را از فرهنگ های دیگر جدا کند. البته نه اینکه لزوما با آنها دشمنی بکند، ولی متمایز باشد از دیگران. ما میدانیم که شاید هنوز شانزده ماه از مهاجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه نگذشته بود که قبله را عوض کرد. تا قبل از آن قبله مسلمانان رو به بیت المقدس یعنی همان قبله یهودیان بود. ولی قبله عوض شد. آنچنان که قرآن به ما می گوید اتفاقا این تغییر قبله به خواهش خود پیامبر بود یعنی قرآن می گوید که پیامبر دعا کرد و از خدا خواست: قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبله ترضیها. ما می بینیم که تو رو به آسمان می کنی و رو به این سو و آن سو می گردانی و طلب تغییر قبله می کنی. ما هم قبله را عوض خواهیم کرد. و اتفاقا در این تغییر قبله هیچ خصوصیتی وجود نداشت چون خود قرآن می گوید: ما جعلنا القبله التی کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه. ما قبله را عوض کردیم فقط برای اینکه ببینیم چه کسی اطاعت میکند و چه کسی اطاعت نمی کند. چه کسی پیروی کرده و تعلق خودش را به این مجموعه حفظ می کند. شما در همین جا می توانید هویت سازی را دیده و معنایش را خوب درک کنید. از یک طرف قرآن می گوید: اینما تولوا فثم وجه الله، هر طرف رو کنید خدا آنجا است. ممکن است بنده و شما بگوییم اگر این طور است پس چه فرقی می کند من به سوی شمال نماز بخوانم یا بسوی جنوب یا شرق یا غرب؟ خدا همه جا هست. این حقیقت امر است ولی یک هویتی یعنی مجموعه ای با یک خصوصیاتی در اینجا پدید می آید که می گوید شما به این طرف خاص که من می گویم نماز بخوانید. از این طریق شما از دیگران متمایز می شوید. معلوم می شود که شما یک امت متفاوتی هستید و آیین و آداب خودتان را دارید. هم چنین است روزه گرفتن. انسان در هر ماهی روزه بگیرد بالاخره روزه است، گرسنگی میبرد و اگر این چه از نظر تهذیب روحی و چه از نظر سلامت بدنی سودی دارد، سود را خواهد برد. اما اینکه در ماه خاصی همه مسلمانان روزه بگیرند معنایش این است که یک سولیداریتی و همبستگی میان همه اعضای این مجموعه و حزب پدید بیاید که بدانند و بفهمند و اعلام کنند که عضو این مجموعه ایم.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
در احکام دینی قصه فقط این نیست که ما بدنبال یک حقیقت می رویم بلکه این هم هست که ما به خلق یک هویت هم همت گماشته ایم و به حفظ و تداوم آن هویت هم احترام می گذاریم و التزام داریم. این کاری بود که خود پیامبر کرد و از پیروانش هم خواست که این کار را دنبال کنند. اگر بخواهیم مثال بزنیم میتوانیم بگوییم دقیقا مثل کشورهای مختلف می ماند در جهان امروز. درست است که همه جا زمین خدا است و به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است اما این نشنالیتی ها که البته فرهنگ و زبان هم همراه آن است آدم ها را از هم جدا می کند و مردم به اقوام مختلف تبدیل می شوند. این به معنای آن نیست که با هم دشمن می شوند اما یک مرزهایی با هم پیدا می کنند. در درون این مرزها یک رشته منافع مشترکی پدید می آید و اینها را به یک مجموعه تاریخی مشخص بدل می کند بطوریکه ما امروز می گوییم مثلا آلمانی ها فلاسفه بزرگی به تاریخ داده اند. از کانت گرفته تا شوپنهاور و هگل و فویرباخ و مارکس و هایدگر و گادامر. ما نمی گوییم که اینها هم بشر و انسان بودند بلکه در عین اینکه انسان بوده و محصول بشریتند دارای یک خصوصیت نیز هستند یعنی یک وابستگی به فرهنگ ویژه آلمانی دارند، ویژگی که در فرهنگهای دیگر نبوده است. فرانسوی ها، آمریکایی ها، اسپانیایی ها، ایتالیایی ها هیچکدام این همه فیلسوف به تاریخ بشر ندادند. این مسئله به فرهنگ آلمانی اختصاص داشته و قابل انکار نیست است. اینکه دلیل این امر چیست خدا می داند.اگر آلمانی ها فخر کنند که فرهنگ ما اینهمه غنی بوده، حق دارند برای اینکه حقیقتا واجد چنین غنایی بوده است.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
پس این چنین نیست که وقتی یک پدیده، یک مجموعه با یک هویت ویژه پدید می آید چیز بدی باشد. اینها سرمایه هایشان را روی هم می ریزند؛ با هم زندگی، هم فکری، هم دلی و همدردی می کنند.</span> <span style="font-size: large;"><br />
فرهنگ اسلامی هم با مرزهایی که پیامبر اسلام برایش کشیده بود و با آداب و آیینی که با آن آمیخته بود پدید آمد و درون مرزهای خودش دقیقا مانند یک ارگانیسم و بدنی شد که برای خودش هضم، جذب و دفع داشت. چیزهایی را از فرهنگ های دیگر گرفت و جذب خودش کرده و فربه و غنی شد. چیزهایی را هم نگرفت و کنار گذاشت. این فرهنگ رشد تاریخی کرد و در این رشد تاریخی میوه های آبدار و شیرینی مثل ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، مولوی، حافظ، صدرالدین شیرازی و کثیری از دانشمندان و هنرمندان و ادیبان و شاعران و متفکران که اگر بخواهیم نامشان را ببریم ساعتها و ساعتها به درازا می کشد، تحویل تاریخ بشر داد. اینها محصولات همین فرهنگ اند که یک هویت دارد و یک حقیقت و این هویت سوار بر این حقیقت شده است یعنی از دل آن حقیقت این هویت جوشیده و تبدیل به یک حقیقت تاریخی شده است بطوریکه که به هیچ عنوان قابل انکار نیست.<br />
<br />
بگذارید یک مثال دیگر بزنم. مثلا زبان فارسی غیر از زبان انگلیسی یا چینی یا غیره است. درست است که آدمیان حق دارند به هر زبانی تکلم کنند و هیچ کس هم نمی تواند بگوید یک زبان لزوما بهتر از زبان دیگر است یا اگر هم بگوید اثباتش خیلی سخت است اما معنای این سخن آن نیست که چون زبان چینی هم وجود دارد ما زبان خودمان را رها کنیم. ما به زبان خودمان دلبستگی داریم برای اینکه اولا ما در این زبان به دنیا آمده ایم. تمام لذتهای ما با این زبان است مثلا شعری که می خوانیم و لذت می بریم، جکی که با هم می گوییم و لذت می بریم، سخنرانی و سخنان یکدیگر را که می شنویم، کتابهایی که می خوانیم، حافظ، سعدی و نظامی را که می خوانیم. اصلا مگر می شود ما دمی تصور کنیم که بدون این زبان می توانیم فکر کرده یا زندگی فردی یا اجتماعی کنیم. چنان این زبان در تار و پود وجود ما رفته که غیر قابل انفکاک است. دین پس از مدتی برای یک قوم تبدیل به یک زبان و فرهنگ می شود که اصلا بدون آن نمی تواند جهان را بفهمد. این مسئله خیلی مهم است. کمونیستهای ما هم به کشته هایشان می گفتند شهید. شاید هیچ رضایت نداشتند این کلمه را بکار ببرند ولی بالاخره این کلمه چنان معنایی پیدا کرده که ما مجبوریم، ولو با اکراه، آنرا بکار ببریم تا بتوانیم قداست یک مرگ را نشان بدهیم.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
سخن من را به درستی دریابید که می گویم روشنفکری دینی هم به هویت دینی تعلق خاطر دارد و هم به حقیقت دینی. منظور من این است که روشنفکری دینی اولا به آن جهان بینی که پیامبر اسلام معرفی کرد، آن خدا و توحیدی که او آموزش داد و آن تجربه ای که او برای ما به ارث نهاد، تجربه ای که از طریق او نه تنها می توانیم بدانیم بلکه می توانیم ببینیم که این عالم زنده به حیات الهی است، روشنفکری دینی به این دلبستگی دارد و دوست دارد همه را در این تجربه شریک بکند همانطور که پیامبر این چنین بود. پیامبران زور نمی گفتند بلکه حرفشان این بود که ما یک چیز خیلی خوبی پیدا کرده ایم، یک غذای خیلی خوب و لذیذی خورده ایم و می خواهیم شما را هم در آن شریک کنیم. بیایید بنشینید سر این سفره. عارفان تعبیر خیلی خوبی می کنند که مثلا در حق عارفی می گویند او "خوانسالار فقر محمدی" است یعنی او بر سر سفره پیامبر نشسته و آن غذایی را که او پخته به دیگران تعارف می کند و در اختیار دیگران می گذارد. پیامبران این چنین بوده اند. آنها نه فقط این حقیقت و تجربه را آموزش دادند و به ودیعت نهادند بلکه یک هویتی را هم پدید آوردند که افراد در این هویت جمع می شوند، با هم تعارف می کنند یعنی با هم آشنایی حاصل می کنند، همدل، همفکر و هم راستا می شوند، تجربه هاشان را روی هم می ریزند، زبان همدیگر یعنی زبانی که در واقع پیامبر در اختیارشان گذاشته را خوب می فهمند. پیامبر گفت دنیا را اینگونه ببینید، اینگونه بفهمید، اینگونه بشناسید. این زبان زبانی است که مایه تعارف و همدلی اینها است. چنین مجموعه ای را نمی توانیم راحت کنار بگذاریم. روشنفکری دینی به هویت هم دلبستگی دارد.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
این را اصلا از موضع یک دیندار عرض نمی کنم بلکه صرفا از موضع شاید یک جامعه شناس و یک آدمی که به جامعه نگاه می کند می گویم وقتی که می بینم یک عده این جور کمر به زدن دیانت بسته اند خیلی تعجب می کنم. یک چنین پروژه ناکامی را چطور می توانند در دست بگیرند و ناکامی اش را نبینند. اولا برانداختن یک دیانتی که جا افتاده خواب و خیال است. شاید اگر ابتدای آن بود، همان کاری که یک عده با پیامبر می کردند و می گفتند این سال اول و دوم است و تا این دین جا نیفتاده هم پیامبر را بکشیم و هم دینش را از میان برداریم، چنین هوسهایی شاید روا بود و معقولیتی داشت. کما اینکه پیامبر دشمنان زیادی هم داشت و قصدهای سویی هم به او کردند اما موفق نشدند. به قول مولانا گفت خدا به پیامبر وعده داده بود :</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
من مناره پر کنم آفاق را</span> <span style="font-size: large;"><br />
کور گردانم دو چشم عاق را<br />
آنچنان کرد و از آن افزون که گفت<br />
او بخفت و بخت و اقبالش نخفت<br />
<br />
او خفت اما بخت و اقبالش نخفت. او بختیار بود. اقبالی همراه او بود که اصلا این سرعت پیروزی او هنوز هم مبهوت کننده است. اینکه شخصی در یک جزیره دور افتاده بی آب و علف برخیزد و یکمرتبه ظرف چندین سال تقریبا تمام خاورمیانه در اختیار او و دین او قرار بگیرد هنوز هم به یک خواب و رویا می ماند. بخت یارش بود. ما به زبان دینی می گوییم خدا مویدش بود. بخت یارش بود یا یک قران میمونی صورت گرفت. یک رشته امور چنان در کنار هم نشستند که توفیق او را تضمین کردند. این مطلب اول.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
پیامبر اسلام این دیانت را با خودش آورد و این دیانت رفته رفته رشد کرد و امروز دیگر چنان در سرزمین تاریخ محکم و آنقدر تناور و ریشه دار شده است که حتی خیال برانداختنش را هم نمی شود کرد و دماغ آنرا نمی توان پخت و هوسش را هم نمی توان در دل گذراند. بنابراین در واقع می توان گفت خدا به وعده ای که به پیامبر داده بود وفا کرد. گفت:</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
نام تو از ترس پنهان می گویند</span> <span style="font-size: large;"><br />
چون نماز آرند پنهان می شوند<br />
<br />
حالا در زمان خودت یک عده ای می ترسند اسمت را بیاورند. چنین بود در ابتدای ظهور پیامبر در مکه. مسلمانان مخفیانه نماز میخواندند چون مورد آزار مشرکان قرار می گرفتند.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
چون نماز آرند پنهان می شوند </span><span style="font-size: large;"><br />
من مناره پر کنم آفاق را<br />
<br />
تو خواهی دید که سراسر این جهان را ماذنه پر خواهد کرد و صدای این اذان به گوش همه خواهد رسید. این صدا از جزیرة العرب که هیچ از کل خاورمیانه و آسیا بیرون خواهد رفت و این ندا و این بانگ محمدی به گوش همگان خواهد رسید. خدا به وعده خودش وفا کرد و این اتفاق افتاد و لذا دیگر امروز گفت :</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
گر جمله کائنات کافر گردند</span> <span style="font-size: large;"><br />
بر دامن کبریاش ننشیند گرد<br />
<br />
بنابر این دیگر اهمیتی ندارد اگر مثلا فرض کنید هزار نفر، ده هزار نفر، پنجاه هزار نفر از اسلام بیرون بروند. به همین دلیل است که پاره ای از آن چیزهایی که به نام احکام ارتداد و مرتد و ... بود دیگر موضوعا منتفی است. لذا اینکه انسان کمر به قتل یک دین ببندد نوعی خامی در خود دارد که غیر قابل تفسیر است. </span><span style="font-size: large;"><br />
دوم اینکه به هر حال آنچنان که گفتم یک دیانت مثل یک زبان می ماند. شما نمی توانید بگویید چون بعضی کلمات بد در یک زبان هست ما آن زبان را حذف کرده، با آن دشمنی می کنیم. مگر می شود هیچ زبانی را از نو ساخت؟ اصلا نمی شود. باید همین زبان را بکار ببرید و در دل همین زبان مقاصد خودتان را برآورید و اگر جایی هم نقصان و تنگنایی دارد به دفع آنها برخیزید. اکنون من می بینم که در جامعه ما، به دلیل اینکه حکومت اسلامی و یا مسمی به اسلامی پدید آمده و آنهمه فجایع آفریده و روی حجاج و صدام را سفید کرده، یک عده ای راه حل را در این دیده اند که به این حقیقت و این هویت پشت بکنند. هر دوی این امور اشکال دارد. فرض کنید شاعری فقط با زبان فارسی فحش داده است. کما اینکه از این نوع شعرا داشته ایم مانند حکیم سوزنی سمرقندی (که من نمی دانم چرا به او گفته اند حکیم) که تمام اشعار او کلمات رکیک است و یا آقای ایرج میرزا. حال من از زبان فارسی دست بشویم چون این زبان ابزار و وسیله آن شده که کسی اینهمه چیزهای رکیک تولید کرده است؟ بنده اگر توانایی دارم می نشینم چهار تا شعر حسابی می گویم و یا چها تا متن درست می نویسم یا آنهایی که این توانایی را دارند تشویق میکنم. گذشته از این با دو تا شاعری که سخن رکیک و ناسزا می گویند که تاریخ زبان فارسی آلوده نمی شود. ما مولوی، نظامی، در صدر همه سعدی، حافظ، جامی و اینهمه شاعران بزرگ داشته ایم. ندیده گرفتن اینها و فقط چند نفری بدگو و بد زبان را نماد و مصداق مجسم و اعلای این زبان دانستن خطا است.<br />
<br />
در میان جمع ما ممکن است کسانی باشند که به این دیانت دلبستگی داشته و کسانی هم ممکن است نداشته باشند و هر کدام هم دلایل خودشان را دارند و مادامی که مسئله به قلب و ذهن و روان و به انصاف آدمی مربوط است جای هیچ سخنی نیست. آدمی حق دارد عقل خودش را بکار ببرد و داوری کند و به نتایجی که رسید پایبند باشد و به لحاظ اعتقادات اسلامی این افراد هم نزد خدا و هم نزد خلق محترمند و خدا عذابشان نمیکند. خدا هیچ کس را عذاب نمی کند که چرا عقلت را بکار بردی و چرا به این نتایج رسیدی. من سخن دیگری دارم. آن اعتقادات دینی و قلبی به جای خود ولی ما به لحاظ فرهنگی واجد یک فرهنگ دینی هستیم. این فرهنگ دینی که برای ما و اجداد و نیاکان ما هویت آورده به هیچ تدبیری قابل پاک کردن نیست و این امر لازم هم نیست. یعنی نه ممکن است و نه مطلوب. آنچه را که ما باید درباره او انجام دهیم این است که آن را خوب بشناسیم . آنرا بپالاییم. دشمنی و ستیزه کردن و نفرت انگیختن و تحقیر کردن مطلقا کار ثوابی نیست. الان در خارج از کشور بسیاری از سایتها انتقاد دینی نمی کنند بلکه نفرت ضد دینی بر می انگیزند و دینداران را تحقیر می کنند و آنان را به لحاظ عقلانی افراد فرودستی می شمارند. مسلمانان را می گزند و به آنها آسیب روحی و روانی می رسانند. این کارها اصلا مسئولانه نیست. نه حالا که ما در مقابل یک حکومت جبار قرار گرفته ایم بلکه هیچ وقت درست نیست. ما اگر از محیط آزادی که اینجا در آن قرار داریم اینگونه سوء استفاده بکنیم معلوم نیست فردا که ان شاء الله این آزادی در کشور خودمان برقرار شد چه کار خواهیم کرد. ما باید نشان دهیم که می توانیم از آزادی حسن استفاده کنیم. می توانیم محبت بینگیزیم. میتوانیم دیالوگ برقرار کنیم. نه اینکه نفرت بورزیم و تحقیر و آتش افروزی کنیم. این متاسفانه چون دردی است که وجود دارد و حتما باید گفته شود. </span><span style="font-size: large;"><br />
<br />
روشنفکری دینی کارش دقیقا همین است یعنی میخواهد باب دیالوگ را با دیگران باز کند. این چنین نیست که مثل صنف روحانی بگوید ما وظیفه ای داریم، میخواهیم مسئله بگوییم و می خواهیم ایمان افرادی که به مسجد می آیند را حفظ کنیم. آنها کار خودشان را می کنند. ما کاری به آنها نداریم اما در مقام روشنفکری دینی قصه خیلی وسیع تر از این است. مجال خیلی بازتر و وظایف خیلی بزرگ تر است برای اینکه روشنفکری دینی به پلورالیسم و به یک حقیقت خیلی وسیع تری ایمان دارد و بنایش بر گشودن باب دیالوگ با دیگران است. حقیقت را هر کجا می بیند عاشقش است. خرافه را هرجا می بیند دشمنش است و سعی می کند که آنرا دور کند. </span><span style="font-size: large;"><br />
<br />
فرق بین یک روشنفکر دینی با یک روشنفکرغیر دینی این است که روشنفکر دینی اصل دین، اصل آن بینشی که پیامبر تعلیم داده را قبول دارد اما آلوده شدن آن به خرافات را نمی پسندد و تحمل نمی کند. لذا آنها را می پیراید و می پالاید.</span> <span style="font-size: large;"><br />
روشنفکران ضد دینی اصل دین را حرافه می دانند نه اینکه بگویند یک اصل تمیزی دارد که آلوده شده است. می گویند دین از بیخ و بن خرافه و آلوده و ناپاک است. بنده و کسانی که همفکر من هستند این عقیده را نداریم. <br />
ما معتقدیم اینکه یک امر لطیف و شیرینی توسط پیامبران آمده یک متاع بسیار گرانبها است. ما معتقدیم که جهان کنونی به دلیل دور ماندن از آن پیام با معضلاتی روبرو شده که جز با رو آوردن به آن پیام معضلاتش گشوده نخواهد شد. روح های آدمیان، زندگی مشترکشان همه اینها محتاج هوا و اکسیژن تازه ای است که این اکسیژن باید از آن بهشت موعود الهی وزیده شود و آدمیان از آن تنفس کنند تا روحیه الهی پیدا کرده و به کمک آن بتوانند بسیاری از مشکلات را حل کنند. ما معتقدیم این طمعی که انسان را فرا گرفته به دلیل اینکه زندگی را فقط منحصر در این عالم می بیند و معتقد است تا زمانی که در این دنیا است باید حداکثر بهره برداری را ولو به زیان دیگران و با پا روی حق دیگران نهادن بکند، این طمع با اعتقاد داشتن به یک جهان فراخ تر و یک عالم کبیر فرو خواهد نشست. در آن صورت آدمی متواضعانه تر و قانع تر می تواند زندگی کند. ما معتقدیم که اصلا کرامت ما و اینکه ما موجوداتی بالذات با ارزش هستیم جز در یک مکتب دینی تفسیر و تعلیل پیدا نمی کند. ما با خودمان نباید تعارف کنیم. اینجا دو منطق بیشتر وجود ندارد: یا ما محصول تصادف کوری در این عالم هستیم، دری به تخته ای خورده، تغاری شکسته و ماستی ریخته، یک اتفاقی افتاده که آدمها در این عالم پیدایشان شده است. ممکن هم بود آن اتفاق نیفتد و آدمیان هم پیدایشان نشود. تئوری تکامل، ماتریالیسم و آته ایسم همین را می گویند. یک اتفاقی که ما نمی دانیم چیست رخ داده است. دری به تخته ای خورده و یک مثلا مولکولهای اولیه ای ساخته شده و خرده خرده رشد کرده و خرده خرده همین طوری طی بقای اصلح و تئوری اولوتسیون جلو آمده تا به وضع حال رسیده است. می شد که اینطور نشود و به اینجا نرسد. در هر مرحله و نقطه ای امکان داشت که این مسیر کور بشود و این راه ادامه پیدا نکند. این یک تلقی و یک منطق از وجود آدمی در این جهان است.<br />
<br />
منطق دیگر این است که ما با یک عزم، اراده، نقشه و مشیت به این دنیا آمده ایم. انتظاراتی از ما داشته اند. به ما جهازات و ابزارهای خاصی برای دیدن و فهمیدن داده اند و انتظاراتی از آینده ما دارند. به دلیل اینکه ما با آن عزم و اراده آمده ایم، به دلیل اینکه ما از یک مبدا با کرامت آمده ایم ما هم کرامت داریم، عزیزیم، شریفیم و مهم هستیم و حقوقی داریم و شخصیت کریمانه ای داریم که باید محترم داشته شود.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
یک منطق برای وجود خودش در این عالم بر تصادف تکیه کرده و منطق دیگر بر یک مبدا عظیم و شریف. دو راه و منطق بیشتر وجود ندارد. ما امروز خیلی از حقوق بشر و کرامت انسان دم میزنیم و باید هم بزنیم و خیلی هم خوب است. آدمی شریف و کریم است ولی شرافت را از کجا آورده است؟ خودش برای خودش شرافت قائل است؟ به این ترتیب به قول معروف ما داریم پیش پای خودمان بلند می شویم! همینطور داریم به خودمان احترام می گذاریم. منبع این شرافت کجا است؟ چه کسی آن را به انسان داده است؟ یا باید بگوییم خودمان قرارداد کردیم که خودمان را عظیم و مهم بشماریم و به همدیگر احترام بگذاریم تا اموراتمان بگذرد یا اینکه باید بگوییم ما بالذات شریفیم چون که از یک منبع شریف آمده ایم. یک جرقه ای هستیم که از یک کانون بزرگ آتش آمده است و به دلیل اینکه از آنجا برخواسته ایم و زمینه و منشا و زادگاه شریفی داریم صاحب شرافتیم. اینها تعلیمات دینی است.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
من دیده ام تا با کسانی میگوییم دین، بلافاصله می گویند قرآن گفته زنانتان را بزنید یا ... پس پرونده دین را ببندید. پیامبر از روز اولی که آمد این حرفها را نزد. اینکه آن حرفها را چرا و کجا زد بحث خیلی مفصلی دارد. یک وقت این چیزها شما را از حقایق خیلی بزرگ غافل نکند. این خیلی حیف است که شما کف روی آب را ببینید ولی کل دریا را نبینید. این رویکرد نادرستی است. حالا یک کف هایی روی این آب را گرفته و عده ای هم سعی می کنند این کف ها را بر طرف کنند. گفت:</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
آب دریا دیگر است و کف دگر</span> <span style="font-size: large;"><br />
کف بهل وز دیده دریا نگر<br />
<br />
بالاخره باید به طرف دریا و این آب رفت. این کف و خاشاک اهمیتی ندارد. حقیقت آن اندیشه و آموزش دینی بسیار لطیف، شریف و کارساز است. این اندیشه را در یک مجموعه، در یک هویت پیدا می کنید که ما ایرانی ها بالفعل واجد آن هستیم و البته باید آن را تمیز و پیراسته کنیم. این ارگانیزم بیماری هم می گیرد. بیماری اش را باید خوب کنیم. باید طبابت کنیم. طبابت هم باید مشفقانه باشد نه دشمنانه. شما طبیبی را دیده اید که دشمن بیمارش باشد؟ مگر می شود؟ طبیب از روی محبت و دلسوزی و شفقت با بیمار خودش رفتار می کند. خود آن شفقت نصف درمانگری است وقتی که بیمار آن محبت را می بیند. لذا به این دلیل است که وظیفه سنگینی بر عهده کسانی است که پرچم روشنفکری دینی را بر دوش دارند و راه بلندی در پیش است که همچنان باید طی کنند. تمام آنچه را که در تاریخ دین مانده و گرد و غبار گرفته و خرافه آلوده شده است را باید از زیر خاک غفلت تاریخی بیرون بکشند و آنها را دوباره غبار زدایی بکنند تا به این طریق بتوانیم زندگی دینی پر از لطافت و شرافت و طهارتی داشته باشیم.</span> <span style="font-size: large;"><br />
خیلی متشکرم. </span></b> <br />
</div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-29178399633356726602011-09-01T14:06:00.000+04:302011-09-01T14:06:34.703+04:30طنز آخوندی:حضرت آقا 14 سال دیگر بماند ترتیب ماه مبارک را خواهد داد!<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.iranvij.ir/upload/images/b8e2srah3456tialzj0c.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://www.iranvij.ir/upload/images/b8e2srah3456tialzj0c.jpg" width="228" /></a></div><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><b>امسال هلال رمضان را یک روز دیرتر رویت کردند و عده ای اول ماه مبارک را به نیت آخر شعبان افطار کردند، جماعتی امروز با سوریه و ترکیه و بعضی از علمای قم و مشهد، همراه شدند و هلال شوال را زودتر رویت کرده و امروز را عید داشتند! این هم رمضان 28 روزه!</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><b>نقل است در زمان سید( ره) در نجف اشرف چنین شد که یک روز هلال رمضان را دیر رویت کردند و اول ماه مبارک را مومنین به نیت آخر شعبان خوردند و رمضان آن سال نیز تمام نبود و مومنین 28 روز روزه داشتند، رندی می گفت: " خدا حضرت آقا را 14 سال دیگر برای ما حفظ کند و سالی 2 روز کم کند، ترتیب رمضان را خواهد داد! ان شاءالله "</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><b>90/6/9 مهدی خزعلی</b></span></div></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-35299918291459105452011-09-01T14:01:00.001+04:302011-09-01T14:02:03.789+04:30رسانهای که نمیآموزد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: center;"><span style="color: lime; font-size: large;"><b>منبع :وب سایت عباس عبدی</b></span></div><br />
<a href="http://www.cheraq.de/wp-content/2010/05/abbasabdi.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" height="236" src="http://www.cheraq.de/wp-content/2010/05/abbasabdi.jpg" width="320" /></a><span style="font-size: large;"><b>رسانهای که نمیآموزد:<br />
بیش از ده سال است که صدا و سیما را نمیبینم. ولی روز گذشته (21 رمضان) به دلیلی مجبور شدم پس از سالها، یک برنامه خبری آن را ببینم، و یقین پیدا کردم که یکی از مهمترین عوامل در بروز وضعیت فعلی کشور، وجود چنین جعبهای به نام صدا و سیما است. برنامه خبری را برای اطلاع از حوادث لیبی دیدم، اما حدود 10 دقیقه اول آن اخبار مربوط به شب قدر بود. در حالی که این موضوع به لحاظ ویژگیهای خبری (و نه معنوی و الهی و...) که برای اصحاب رسانه آشنا است در سطح اهمیت خبری سقوط رژیم قذافی نبود و در بهترین حالت باید گزارش آن در اواخر برنامه خبری ارائه شود. این رویدادی بود که چگونگی وقوع آن از پیش معلوم است و هر سال سه شب انجام میشود و اتفاق غیرمنتظرهای هم در آن روی نداده است، جزو اخبار معمولی قرار میگیرد. </b></span><br />
<a name='more'></a><span style="font-size: large;"><b><br />
ولی مشکل اصلی و مهم بعد از آن و هنگامی آغاز شد که اخبار لیبی را پوشش داد و با آوردن یک کارشناس برای تحلیل اوضاع لیبی، حضیض مبتدی بودن رسانهای خود را به نمایش گذاشت. گزارش خبری و نظرات تحلیلگر چنین القا میکرد که علیرغم خواست ناتو و غرب، این انقلابیون بودند که توانستند رژیم قذافی را براندازند و حتی بسیاری از حملات ناتو، علیه مواضع انقلابیون بوده است. گزارش چنین مینمود که سقوط قذافی یک شکست فاجعهبار برای غرب است. انتشار تصاویر قذافی با اوباما، خانم رایس، برلوسکونی و سایر رهبران غربیدر این گزارش، چنین القا میکرد که غرب باید عزادار این سقوط باشد.<br />
گزارش سپس با ارایه تصاویری دومینووار از رهبران عرب که به ترتیب سقوط کردهاند یا در حال سقوط هستند، آن را مصداق بیداری اسلامی معرفی میکرد. ولی در هیچ یک از تصاویر، از بشار اسد خبری نیست. در حالی که جنبش موجود سوریه اسلامیتر از سایر حرکتهاست ، زیرا حکومت سوریه غیرمذهبیتر از بقیه حکومتهای ساقطشده است و پیشینه مخالفت نیروهای اسلامی با حزب بعث بیشتر بود. جالبتر این که در همین صدا و سیما و بر اساس سیاستهای رسمی، رویدادهای سوریه به دخالت غربیها ربط داده میشود، در حالی که غربیها نه نیرویی در آنجا دارند و نه جایی را بمباران میکنند، ولی در لیبی که طی 5 ماه گذشته هزاران سورتی پرواز هواپیماهای جنگی دار و ندار قذافی و لیبی را نابود کرده تا انقلابیون وارد طرابلس شوند، نهتنها از حمایت غربیها سخنی در میان نیست، بلکه غرب را شکست خورده این رویداد نیز معرفی میکنند.<br />
اوج گزارش وقتی است که قذافی را در میان چند رهبر سقوط کرده عرب مثل بنعلی و مبارک نشان میدهد و میگوید که رهبران عرب یکی پس از دیگری در حال سقوط هستند، در حالی که این عکس کادر محدودی از عکس قذافی با رهبران عرب در کنفرانس سران عرب است و اگر کادر را بزرگتر نشان میدادند، حتی عکس بشار اسد هم در کنار آنها دیده میشد! گزارش سپس به پیشینه قذافی پرداخت. تصویری که در این گزارش ظاهراً خبری ارائه شد، همدلی و همبستگی او با جهان غرب بود و هیچ اشارهای به حملات مکرر نظامی آمریکا به لیبی نشد. حتی از حمایتهای قذافی از ایران در جنگ با صدام هم سخنی به میان نیامد، ولی مفقود شدن امام موسی صدر در آن وجود داشت.<br />
مسأله این نیست که آیا ما باید از سقوط قذافی خوشحال باشیم یا نه، زیرا پاسخ آن روشن است. به دلیل منافع ملی و اصول انسانی باید از برکناری قذافی استقبال کرد. اتفاقاً به همین دلیل هم باید درباره موضع ایران نسبت به وضعیت سوریه تجدیدنظر کرد و سیاستی مؤثر و ایجابی و مطابق منافع ملی ایران پیش گرفت. ولی در این میان دو نکته را نباید فراموش کرد. اول این که برخورد یک رسانه با رویدادی مثل سقوط قذافی، باید در چارچوب اصول حرفهای بگنجد و رسانه را نباید تبدیل به بلندگوی سیاست خارجی نمود. زیرا چنین کاری نهتنها موجب تحکیم و تقویت سیاست خارجی نمیشود، بلکه تضعیف قدرت رسانه را در پی خواهد داشت. نکته دوم این که خوب است حدی از جوانمردی را در همه زمینهها رعایت کرد. به نظر من اتخاذ موضع علیه قذافی، سیاستی درست و مطابق منافع ملی ایران بود، ولی فراموش نکنیم که قذافی در طول سی سال گذشته یکی از کشورهای نزدیک به ایران بود و اولین موشکهایی که به بغداد شلیک شد و نوعی سپر دفاعی برای ایران ایجاد کرد، از جانب قذافی به ایران تحویل شد و حتی شنیدهام که شلیک آن را هم خودشان متقبل شدند و این جزئی از کمکهای نظامی بود که به ایران کرد. در آن زمان نهتنها کمک نظامی لیبی، بلکه حمایت لیبی به عنوان یک کشور عربی از ایران نیز مهم بود و به جز مسأله امام موسی صدر که آن نیز پیش از انقلاب رخ داده بود، در تمام این سالهای روابط خوب با قذافی این مساله مسکوت گذاشته شده بود، موضوع مهم دیگری میان ایران و لیبی وجود نداشت. بنابراین بهتر است که در نگاه خود به قذافی جانب احتیاط را رعایت کنیم. اقدامات قذافی در سرکوب مردم لیبی امر جدیدی نبوده و نیست. هرچند بیتوجهی قذافی به تغییرات جهانی قابل بخشش نیست و از همه مهمتر این که حاکمیت پسرانش بر سرنوشت لیبی، قذافی را گروگان و قربانی فرزندانش کرد و خود کرده را تدبیر نیست بنابر این باید از سقوط او استقبال کرد، اما نباید مواضع پیشین او در برابر ایران را نادیده گرفت و حتی آن را معکوس نشان داد. این نحوه رفتار و خبررسانی صدا و سیما، جز بیاعتباری بیشتر برنامههای خبری آن، نتیجه دیگری ندارد. اتفاقاً یکی از دلایل مهم سقوط این رژیمها، آن بود که سیاست رسانهای آنها مستقل از خواستها و ترجیحات رسمی حکومت نبود و رسانهها در حدمت این سیاست رسمی بودند، به همین دلیل نتوانستند در موقع مناسب به سیاستمداران خدمت کرده و آنان را از واقعیت جامعه باخبر کنند، همچنان که به علت بیاعتباری فزاینده، قادر نبودند که مردم را در مسیر درست راهنمایی کنند. پس از تجربه دیگران درس باید گرفت، پیش از آن که دیر شود.<br />
منتشر شده در روزنامه اعتماد 1-6-1390</b></span></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-74104127123878989592011-08-31T22:06:00.000+04:302011-09-01T00:00:14.006+04:30خشک شدن دریاچه ارومیه و پراخت یارانههای نقدی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><table border="1" dir="rtl" id="table11"><tbody>
<tr><td colspan="2" style="border-style: none; border-width: medium; text-align: center;"><span style="font-size: large;"><b><span style="color: lime;">منبع وب سایت دکتر زیبا کلام</span></b></span></td> </tr>
<tr> <td colspan="2" style="border-style: none; border-width: medium;"><span style="font-size: large;"><b> </b></span></td> </tr>
<tr> <td colspan="2" style="border-style: none; border-width: medium;"><span style="font-size: large;"><b><span lang="fa"></span></b></span><br />
<div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><b><span lang="fa"><span style="font-size: large;"><b><span lang="fa"></span></b></span><span style="font-size: large;"><b><a href="http://tourism.chn.ir/manage/photo/32338-23634.JPG" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" src="http://tourism.chn.ir/manage/photo/32338-23634.JPG" /></a></b></span><a href="http://tourism.chn.ir/manage/photo/32338-23634.JPG" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"></a> موضوع یارانهها و تشکیل جلسات متعدد در این خصوص و پیگیری مسائل مربوط به آن، مدتهاست که به دلیل برخی مسائل، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. </span></b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><span lang="fa">زمانی اجماع کلی در سطح کشور اعم از مخالفین و موافقین آن بود که طرح هدفمندسازی یارانهها مهمترین و بنیادیترین طرح اقتصادی ایران معاصر بوده است.</span></b></span></div><a name='more'></a><span style="font-size: large;"><b><span lang="fa"><br />
<div dir="rtl" style="text-align: justify;">اما دیگر نه صحبتی از آن است و نه اثری و خبری. ظاهراً تنها نکته مهم آن است که 40 یا 45 هزارتومانی که پرداخت میشود؛ اول برج، اواسط برج یا آخر برج. در آخرین مصاحبه مطبوعاتی یا اطلاع رسانی که آقای فرزین سخنگو و مسئول طرح اعلام کرد، آن بود که جمعیت یارانه بگیر در سطح کشور به رقم 73200000 نفر رسیده یعنی 73200000 نفر در مرداد ماه هر کدام 45500 تومان بابت یارانهشان دریافت کردهاند.</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">ایشان جمعیت کشور را نزدیک به 75 میلیون نفر اعلام کردند. یعنی فقط 1800000 نفر یارانه دریافت نمیکنند که البته خیلی از این 1800000 نفر هم حسب آنچه اقای فرزین فرمود فرمهایشان در مرحله رسیدگی است و احتمالا شماری از آنها عنقریب به جمعیت یارانه بگیر اضافه خواهد شد.</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">اگر من حرفهای آقای فرزین را درست فهمیده باشم دولت در هفته گذشته 73200000 تا 45500 تومان به مردم شریف ایران اعم از فقیر و غنی، پرداخت کرده است. یعنی دولت هفته پیش بیش از 3300 میلیارد تومان به حساب یارانهبگیرها واریز کرده است.</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">3300 هزار میلیارد تومان چقدر پول است؟ من یک مشکل اساسی دارم و وقتی ارقام از مواجبی که در ماه دریافت میکنم بیشتر میشود درست متوجه نمیشوم که این مقدار چقدر است.</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">اما از قضای روزگار 3300 میلیارد تومان را فهمیدم چقدر پول است، یعنی چی و با آن چه کارهایی میشود کرد؟ من مدتهاست مساله خشک شدن دریاچه ارومیه را دنبال میکنم. هیچ دلیل خاصی هم ندارد دلم میخواهد ببینم مسؤلان در خصوص بزرگترین فاجعه زیست محیطی ایران چه توضیحی دارند؟</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">آخرین مطلبی که اواخر تیرماه بود خواندم گفتههای یک یاز مسؤلان محیط زیست کشور و شاید هم از مسؤلان محیط زیست آذربایجان غربی بود که فرموده بودند بودجه مورد نیاز برای طرح کلان یا جامع نجات دریاچه ارومیه نزدیک به 3000 میلیارد تومان است.</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">من نمیدانم 3000 میلیارد تومان چقدر است. اما علت انکه این عدد یادم مانده آن بود که با این مقدار میشود جلوی خشک شدن دریاچه ارومیه را گرفت.</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">حال برگردیم به سروقت یارانهها. یعنی دولت هرماه دارد مبلغی که با آن میشود دریاچه ارومیه را نجات داد به 73 میلیون ایرانی به عنوان یارانه پرداخت میکنند. سه سوال ساده مطرح میکنم: کدامیک از این دو از اولویتبندی برخوردارند: نجات دریاچه ارومیه یا پرداختی 3300 میلیارد تومان به 73 میلیون شهروند؟</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">سوال دوم: ما در حدود 90 کشور در روی کره زمین داریم. اما میپرسم ایا کشورهای دیگر، مثلاً هن، ترکیه،مالزی، کرهجنوبی، برزیل، آرژانتین و ... هم علیالسویه بهطور مساوی و یکسان به همه مردمانشان در ماه مبلغی را به عنوان یارانه پرداخت میکنند؟</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">و بالاخره پرسش سوم : آیا هدف از اجرای طرح، «هدفمند» کردن پرداخت یارنهها نبود؟ در جامعه که عدهای درامدهای میلیونی دارند و برخی درآمد 300 هزارتومانی این دو گروه هزینههای یکسانی برای امرار معاش دارند، آیا طرح هدفمندسازی به این خاطر نبود که به اولی یارانه پرداخت نشود و فقط دومی که ماهی 300 هزارتومان در ماه درآمدش است یارانه پرداخت شود؟</div><div dir="rtl" style="text-align: justify;">در کدام کشور دریاچه ارومیهشان را رها کردهاند که خشک شود، 48 هزار هکتار از جنگلهای منطقه البرزشان را نابود کردهاند، دریاچه بختگان، پریشان و هامونشان را گذاشتند خشک شود، تالاب انزلیشان را لجنزار کردهاند و برای حفظ و حراست از محیطزیستشان و برای استخدام محیطبان، شکاربان و وسایل نقلیهشان بودجه ندارند، اما در عوض هر ماه به بیش از 90 درصد از جمعیتشان یارانه نقدی پرداخت میکنند؟</div></span></b></span></td></tr>
</tbody></table></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-15211028213498723092011-08-27T13:15:00.000+04:302011-08-27T13:15:22.997+04:30زور وزير نميرسد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><table border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" id="NewsItem"><tbody>
<tr><td align="right" dir="rtl" style="color: #9a0000; font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #333333; font-family: Tahoma;"> </td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #9a0000; font-family: Tahoma;"> <div align="justify"><span style="color: lime; font-size: large;"><b>منبع بخش </b></span><span style="font-size: large;"><b><span style="color: lime;"><span style="color: lime;">كاناپه روزنامه اعتماد</span></span></b></span></div></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" height="10" nowrap="nowrap" style="font-family: tahoma;"> <span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: tahoma; font-size: 9pt;"> <div align="justify"><span style="font-size: large;"><b><span style="color: blue;">پوريا عالمي<img align="left" alt="" height="120" src="http://www.etemaad.ir/Released/90-06-05/by-Hamid-JaniPour_pouria-alami1.jpg" width="80" /></span><br />
<br />
محمدرضا باهنر كه نايبرييس مجلس است، دست وزير محترمي را گرفت و كشانكشان آوردش و نشاندش روي كاناپه. خودش هم نشست كنارش. وزير محترم زل زده بود به كف زمين و با انگشتهاش بازي ميكرد. باهنر نايبرييس گفت: «به آقاي كاناپهچي هم بگو.»وزير محترم نگفت. به باهنر نايبرييس گفتم شما بگو. گفت: «آقاي وزير ميگه زورم نميرسه... توي فرودگاه به من گفت. در گوشم. پنهاني. گفت مقامات بالا بهش ميگويند تو چه كار به اين كارها داري؟»گفتم: «حالا اين وزير محترم ما به چه كاري كار داشته مگر؟»باهنر نايبرييس گفت: «صحبت ويژهنامه حجاب خاتون است كه روزنامه فخيمه «ايران» درآورد.»وزير محترم پلكش شروع كرد به پريدن و تكرار كرد: «مقامات بالا... مقامات بالا...»باهنر نايبرييس گفت: «البته چنين پاسخي از سوي يك وزير جمهوري اسلامي زيبنده نيست، اما وي به صورت درد دل به من گفت ازش كاري برنميآيد و مقامات بالا بر اين موضوع اصرار دارند...»وزير محترم ناخنش را شروع كرد به جويدن و تكرار كرد: «مقامات بالا... مقامات بالا...»گفتم: «مقامات بالاتر از وزير يعني چي؟»باهنر گفت: «ما كه اصلا نميدانيم. اما حزبالله و نيروهاي اصولگرا توقع دارند شخص رييسجمهور از جريان انحرافي حمايت نكند.»وزير يك چيز نامفهومي گفت مثل اينكه: «يه وقتي من هم مثل وزير قبلي بركنار نشم...» البته صداش نامفهوم بود و ما اصلا متوجه نشديم چه گفت.</b> <b><br />
<br />
راهكارها</b> <b><br />
<br />
با توجه به اينكه «زور وزير محترم نميرسد تا جلوي انتشار يك ويژهنامه را بگيرد» و «چي كار دارد به اين كارها؟»، راهكارهاي زير را ميدهيم.</b> <b><br />
<br />
به جاي وزير محترم، حسين رضازاده بشود وزير آن وزارتخانه كه زورش ميرسد.</b> <b><br />
<br />
وزير محترم به جاي درد دل پيش نايبرييس مجلس، جلسات مرتبي را به ستون كاناپه بيايد يا پيش يك مشاور ديگر برود تا بتواند يك دل سير درد دل كند، شايد اعتمادبهنفسش بيشتر و در نتيجه وزيرياش بهتر شد.</b> <b><br />
<br />
وزير محترم اصلا خيال نكند وزارتخانه مربوطه زورش كم است و مثلا وزارت اطلاعات زورش زياد است. فقط توجه كند كه وزير اطلاعات هم زورش نرسيد اما نرفت پيش باهنر درد دل كند كه زورش نميرسد.</b> <b><br />
<br />
وزير محترم براي اينكه زورش برسد برود باشگاه اسم بنويسد.</b> <b><br />
<br />
البته بهتر است جاي باشگاه بدنسازي برود كلاس يوگا ثبتنام كند. او بايد توجه كند كه زور به بازو نيست و بايد پروانه خفته قدرت درونش را تبديل به اژدهاي بيدار كند.</b> <b><br />
<br />
ديدن انيميشن بامزي هم توصيه ميشود. بامزي به ما ياد ميدهد يك شيشه عسل چقدر زور آدم را زياد ميكند.</b> <b><br />
<br />
وزير محترم به اين كارها كار نداشته باشد. صبح به صبح تماس بگيرد و بپرسد چه كارهايي هست كه ميتواند بهشان كار داشته باشد.</b> <b><br />
<br />
وزير محترم كار خودش را بكند و سرش به كار خودش گرم باشد و خودش را سرگرم كند. آدم وزير نميشود كه به اين كارها كار داشته باشد. وزير ميشود كه بنشيند پشت ميزش و سودوكو حل كند.</b> <b><br />
<br />
وزير محترم حالا كه كاري ندارد بكند شروع كند به مطالعه تا دست كم ميانگين زمان مطالعه در مملكت را بالا ببرد. خيلي ممنون.</b> <b><br />
<br />
نسخه</b> <b><br />
<br />
نسخه امروز اين است كه پيش هر كسي درد دل ميكنيد پيش محمدرضا باهنر نايبرييس درددل نكنيد. اصلا راز نگهدار خوبي نيست.</b></span> </div></td></tr>
</tbody></table></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-82562591636162154222011-08-24T23:00:00.003+04:302011-08-24T23:02:23.366+04:30سكوت ايران در لحظه سرنوشت ليبي<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><table border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" id="NewsItem"><tbody>
<tr style="color: lime;"><td align="right" dir="rtl" style="font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;">گفت و گو با صادق طباطبايي درباره امام موسي صدر</span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #333333; font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;"><br />
</span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #9a0000; font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;"><br />
</span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" height="10" nowrap="nowrap" style="font-family: tahoma;"><span style="font-size: large;"><br />
</span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: tahoma;"><div align="justify"><div align="center"><span style="font-size: large;"><img alt="" height="573" src="http://www.etemaad.ir/Released/90-06-02/Photo137_1.jpg" width="400" /></span></div><span style="color: blue; font-size: large;">گروه سياسي|سيده آمنه موسوي</span><span style="font-size: large;"><br />
<br />
انفعال دستگاه ديپلماسي ايران پاياني ندارد. 6ماه از تحولات ليبي سپري شد، معمر قذافي سقوط كرد و انقلابيون تسلط مناطق حساس اين كشور را در دست گرفتند اما وزارت خارجه ايران با خودداري از به رسميت شناختن حكومت جديد ليبي تنها به صدور بيانيهيي اكتفا كرد. با وجود كم?كاري دستگاه سياست خارجي كشورمان در برقراري ارتباط با شوراي ملي انتقالي ليبي، تركيه كه رقيب ايران در مناسبات منطقهيي به شمار ميرود گوي سبقت را از مقامات كشورمان ربود و آغاز عصر جديد در ليبي كه با هدف تشكيل كشوري متحد، دولتي و دموكراتيك صورت گرفته است را تبريك گفت و احمد داوود اوغلو وزير امور خارجه تركيه راهي بنغازي (پايگاه اصلي انقلابيون) شد تا با مقامات شوراي ملي انتقالي ليبي به گفتوگو بپردازد.</span> <span style="font-size: large;"><br />
</span><br />
<a name='more'></a><span style="font-size: large;"><br />
<br />
<br />
<b>انقلاب ليبي و ابراز برائت كشورها از رابطه با قذافي<br />
</b><br />
با پيروزي انقلاب ايران در سال 57، ليبي از نخستين كشورهايي بود كه اين انقلاب را به رسميت شناخت و در سال 65 با شدت گرفتن جنگ ايران و عراق برخلاف بيشتر كشورهاي عربي و اسلامي در كنار ما باقي ماند و ادوات جنگي مورد نياز ايران را تامين كرد. شايد برهمين اساس باشد كه مسوولان كشورمان تعجيل چنداني در به رسميت شناختن رهبران جديد اين كشور نداشتهاند اما با اين وجود بيشتر كشورهاي جهان با تطابق سياستهايشان با آنچه در ليبي ميگذرد بر لزوم تشكيل دولتي كه بتواند خواستههاي مردم اين كشور را محقق كند، تاكيد داشتهاند. كشور تركيه يكي از اين كشورهاست كه در هماهنگي كامل با ديگر اعضاي ناتو اقدام به شناسايي شوراي ملي انتقالي ليبي كرد. علاوه بر تركها، قطريها به انقلابيون در فروش نفت?شان كمك كردند، اماراتيها براي مشاركت در طرح منطقه پرواز ممنوع كه بر فراز ليبي جريان داشت، 12 فروند جنگنده به مديترانه فرستادند، كويتيها و اردنيها و بسياري از كشورهاي اسلامي و غيراسلامي ديگر نيز از حكومت</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
رو به زوال قذافي ابراز برائت كردند اما در ايران مسوولان كشورمان تنها به صدور بيانيهيي اكتفا كردند.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
<b>ايران و صداي انقلابيوني كه شنيده نشد</b></span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
اما وزير امور خارجه كشورمان كه به نظر ميرسيد صداي انقلابيون ليبيايي را نشنيده است در حاشيه مراسم دويستمين سالگرد استقلال ونزوئلا كه در محل سفارت اين كشور برگزار شد، گفت كه در حال كار روي پيشنهادهايي هستيم تا ضمن برآورده شدن مطالبات مردمي در ليبي، اين كشور وضع آرامي نيز پيدا كند.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
صالحي در حاليكه بيشتر كشورهاي جهان اقدامبه به رسميت شناختن شوراي مخالفين دولت ليبي كرده بودند، در پاسخ به اين سوال كه آيا تهران قصدي براي به رسميت شناختن شوراي مخالفين دولت ليبي دارد يا خير، اظهار داشت: قصد به رسميت شناختن يا نشناختن انقلابيون در اينجا اساسا مطرح نيست، بلكه موضع اصولي اين است كه در هر كجاي دنيا چه در ليبي يا در بحرين مردم در آن قيام كرده باشند و به دنبال مطالبات مشروع باشند بايد به اين مطالبات مردمي پاسخ داده شود. موضعگيريهاي دستگاه ديپلماسي كشورمان با اين توجيه كه چون نيروهاي ناتو در سقوط قذافي نقش داشتهاند ما از اين اقدام حمايت نميكنيم، با منطق سازگار نيست. از مدتها پيش مشخص بود كه قذافي صد درصد رفتني است و عقل ديپلماتيك ايجاب ميكرد كه ايران با انقلابيون در تماس باشد تا بتواند در ليبي آينده جاي پايي براي خود ايجاد كند. اين نتيجهيي بود كه تمام كشورهاي جهان به آن رسيده و برنامههاي خود را برهمين اساس تنظيم كرده بودند. اما آيا در تهران، اين موضوع به عقل هيچ ديپلماتي نرسيد؟!</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
مسوولان كشورمان علاوه بر ناديده گرفتن خواست مردم ليبي، توجهي نيز به درخواستهاي مردم ايران كه خواهان دخالت ايران براي اطلاع از وضع امام موسي صدر كه با توطئه عوامل دولت قذافي در ليبي ناپديد شده است نيز نشان ندادند.</span> <span style="font-size: large;"><br />
<br />
كاظم جلالي، سخنگوي كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس درباره گلايههاي خانواده امام موسي صدر از عدم پيگيري وضع وي از سوي دولت و مجلس اظهار ميدارد: اين موضوع به جد در مجلس هفتم و هشتم در دستور كار قرار داده شد و كميتههايي براي پيگيري اين موضوع تشكيل شد؛ اما دولت قذافي پاسخگو نبود يا پاسخهاي تكراري و غيرقابل پذيرشي را ارايه ميكرد. </span> <br />
<span style="font-size: large;">سخنگوي كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس در پاسخ به سوالي درباره وضع امام موسي صدر نيز ميگويد: ما قايل به اين هستيم كه ايشان زندهاند و نزد دولت قذافي اسير بودهاند، قذافي دروغهاي زيادي در اين باره تحويل جامعه جهاني داد و هيچ كدام محمل قابل پذيرشي ندارد لذا اميدواريم در روزهاي آينده امام موسي صدر را سالم ببينيم و ايشان بتواند به جمع خانواده خود بازگردد. با وجود تاكيدي كه مخبر كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس بر زنده بودن امام موسي صدر دارد، رامين مهمانپرست سخنگوي دستگاه ديپلماسي كشورمان در گفتوگو با «اعتماد» تصريح ميكند كه اطلاعات ما درباره وضع ايشان متناقض است. انقلاب مردم ليبي سومين روز پيروزي خود را جشن ميگيرد و بيشتر كشورهاي جهان از امريكا و فرانسه گرفته تا حماس و حزبالله، با تبريك اين پيروزي جايگاه خود را در دولت بعدي ليبي تثبيت كردهاند.</span></div></td></tr>
</tbody></table></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-24551256669251438362011-08-24T22:59:00.001+04:302011-08-24T23:02:53.074+04:30منصور ارضي؛ كارآفرين برتر<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><table border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" id="NewsItem"><tbody>
<tr style="color: lime;"><td align="right" dir="rtl" style="font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;"><b>منبع بخش كاناپه روزنامه اعتماد</b></span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #333333; font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #9a0000; font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" height="10" nowrap="nowrap" style="font-family: tahoma;"><span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: tahoma;"><div align="justify"><span style="font-size: large;"><b><span style="color: blue;">پوريا عالمي</span><br />
<br />
<img align="left" alt="" height="120" src="http://www.etemaad.ir/Released/90-06-02/by-Hamid-JaniPour_pouria-alami1.jpg" width="80" /></b> <b><br />
<br />
چه صف كشيدهاند كه سوژه بسازند و بيايند روي كاناپه. اما اصلا خيال نميكرديم آقاي منصور ارضي را روي كاناپه ببينيم كه يله بدهد و قسم جلاله بخورد كه «ملت بروند اسفنديار رحيممشايي را بكشند، پولش را منصور ارضي بدهد.»</b> <b><br />
<br />
ما همينجا از منصور ارضي تشكر ميكنيم و– با توجه به محدوديت جا - به اطلاع عموم اهل تريبون و منبر و رسانه ميرسانيم براي سوژه شدن و آمدن و دراز شدن و لم دادن روي كاناپه بايد از قبل رزرو كنند. با تشكر.</b> <b><br />
<br />
<br />
<br />
سوالات مرگي</b> <b><br />
<br />
اگر قرار باشد رحيممشايي را بكشيم و پولش را از منصور ارضي بگيريم چند مساله پيش ميآيد.</b> <b><br />
<br />
ما كه قيمت دستمان نيست، آقاي ارضي اعلام كند الان مظنه چند است.</b> <b><br />
<br />
با توجه به اينكه براي رسيدن به رحيممشايي، به عنوان غول مرحله آخر، بايد با چند جنگير و دعانويس و جادوگر مبارزه كرد و از آنها گذشت، آيا در اين بازي ميشود بازي را save كرد؟ آيا آقاي ارضي 1Up و جان اضافه به بازيگر اضافه ميكند يا اگر آدم در طول بازي جن گرفتش يا هيولا خوردش يا جادو شد و مرد، راست راستكي ميميرد و جانش تلف ميشود؟</b> <b><br />
<br />
قديمها بهتر بود به نظرم. يعني براي مرده يا زنده طرف پول ميدادند. گويا الان كارها تخصصي شده.</b> <b><br />
<br />
در اين قضيه نيت مهم نيست؟ يعني الان ما قصد كرديم اما نميتوانيم رحيممشايي را بكشيم. آيا به خاطر نيتمان آقاي ارضي پول نميدهد؟</b> <b><br />
<br />
آيا رحيممشايي يك بنگاه زودبازده است؟</b> <b><br />
<br />
آيا براي راهاندازي كسب و كار كشتن رحيم مشايي و خريدن وسايل لازم كشتن، وام تعلق ميگيرد؟ يا گلريزان ميكنند؟</b> <b><br />
<br />
اگر مثلا يكي آقاي مشايي را پيدا كند اما نتواند بكشد يعني رحيم مشايي پيشدستي كند و تكنيك بزند و طرف را بكشد آيا آقاي ارضي به بازماندگان طرف پول ميدهد؟</b> <b><br />
<br />
اگر رحيممشايي در اين فاصله به مرگ طبيعي بميرد منصور ارضي پول را ميدهد به بيتالمال؟</b> <b><br />
<br />
اگر رحيممشايي پوللازم باشد و خودكشي كند منصور ارضي پول را به چه كسي ميدهد؟</b> <b><br />
<br />
<br />
<br />
نسخه</b> <b><br />
<br />
از منصور ارضي به عنوان كارآفرين برتر تقدير و تشكر ميكنيم.</b> <b><br />
<br />
<br />
<br />
پانويس:</b> <b><br />
<br />
ما واقعا آرزوي مرگ كه هيچي، آرزوي قولنج يا سرماخوردگي هيچ كسي را نداريم. در اين ستون نيز با موضوع پول دادن منصور ارضي براي كشتن رحيممشايي، به عنوان يك موضوع اقتصادي و كارآفريني برخورد كرديم.</b> </span> </div></td> </tr>
<tr> </tr>
</tbody></table></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-75514684697059242982011-08-20T22:00:00.002+04:302011-08-20T23:16:06.221+04:30گرفتگي چاه منازل پولتيك بعدي دشمن<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><br />
<table border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" id="NewsItem"><tbody>
<tr style="color: lime;"><td align="right" dir="rtl" style="font-family: Tahoma; font-size: 9pt;"><b>منبع بخش كاناپه روزنامه اعتماد</b></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #333333; font-family: Tahoma; font-size: 9pt;"><b><br />
</b></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #9a0000; font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" height="10" nowrap="nowrap" style="font-family: tahoma; font-size: 9pt;"><b><br />
</b></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: tahoma; font-size: 9pt;"><div align="justify"><b><span style="color: blue;">پوريا عالمي<img align="left" height="120" src="http://www.etemaad.ir/Released/90-05-29/by-Hamid-JaniPour_pouria-alami1.jpg" width="80" /></span><br />
<br />
<br />
<br />
<span style="color: black;"> <span style="color: white;">استاندار قم گفت: «اخلال در سيستم بانكي، كار دشمن است، براي ايجاد نارضايتي در مردم.»</span></span></b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
من كاناپهچي گفتم: «به نكته ظريفي اشاره كرديد. ديگر چي؟»</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
گفت: «ايجاد ترافيك نيز كار دشمن است، براي ناراضي كردن مردم از مملكت.»</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
گفتم: «به نكته غامضي اشاره كرديد. ديگر چي؟»</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
گفت: «همه اينها راهبرد درازمدت دشمن براي ضربه به كشور است.»</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
گفتم: «ميفهمم. ميفهمم. الان آمدني من توي ترافيك ماندم و ضربه دشمن را احساس كردم. اصلا اين چراغ قرمز كه از صد يك دفعه پريد روي صفر، و زرتي سبز شد هم به نظرم خيلي مشكوك آمد. اصلا...»</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
<br />
<br />
افشاي پولتيك ترافيك</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
خوب شد فهميديم كه «اخلال در سيستم بانكي و ايجاد ترافيك» كار دشمن است. براي همين مجبوريم افشاگري کنيم؛</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
اول اينكه دشمن مثل آن «خانمهاي بدحجابي كه بهشان پول داده تا توي خيابانهاي تهران راه بروند و بنيان جامعه را سست كنند»، به چند رانندهنما پول داده تا در جاي جاي شهر پارك دوبل کنند و به كشور ضربه بزنند.</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
دوم اينكه من شخصا معتقدم خانواده عروس كه شب عروسي با حالت مشكوكي بوق «بيبيق بيق... بوبوق بوق» ميزند عملا هم دارد به دشمن علامت ميدهد، هم دارد ميگويد كجا چه خبر است تا دشمن با ماهواره جاسوسياش زوم كند آنجا و از ته و توي روابط خصوصي ما سر در بياورد.</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
سوم اينكه آيا به راستي استفاده از بوق كه يك نماد غربي و فراماسوني است نبايد مثل ماهواره از جامعه ما جمعآوري شود؟ آيا زنگوله اصيل ايراني يا شيپور ايراني نبايد دوباره احيا شود؟</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
چهارم اينكه، عابربانك مظهر فساد در جامعه نيست؟ يعني چه كه آدم وسط خيابان يك كارت فرو كند به ديوار و پول بگيرد؟</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
پنجم اينكه آيا اين كار دشمن نيست كه ميخواهد گرداليها و صفرهاي پول ما را كم كند؟</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
آيا دشمن ميخواهد پول ما را از سكه بيندازد؟ آيا ميخواهد ما صفر نداشته باشيم تا به خارج زنگ بزنيم؟</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
آيا وقتي عابربانكي كارت مردم را ميخورد، يعني دشمن دارد ما را خرده خرده ميخورد؟ (ما نميدانيم)</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
با توجه به اينكه ترافيك هم كار دشمن است، به نظر ما گرفتگي چاه منازل نيز كار دشمن است تا مردم شاكي شوند.</b><span style="color: black;"> </span><b style="color: white;"><br />
<br />
همچنين بعيد نيست دشمن از طريق ايجاد دفاتر گرفتگي و تخليه چاه به عمق خانههاي مردم نفوذ كرده و جاسوسي كند.</b> </div></td></tr>
</tbody></table></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-83226413752689002042011-08-16T23:37:00.000+04:302011-08-16T23:37:59.438+04:30بخش دوم مستند ظهور بسیار نزدیک است<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><table border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" id="NewsItem"><tbody>
<tr><td align="right" dir="rtl" style="color: #9a0000; font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;"><b>عبرت تاريخ</b></span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #333333; font-family: Tahoma; font-size: 9pt;"><br />
</td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="color: #9a0000; font-family: Tahoma; font-size: 8pt;"><br />
</td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" height="10" nowrap="nowrap" style="font-family: tahoma;"><span style="font-size: large;"><br />
</span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: tahoma; font-size: 9pt;"> <div align="justify"><span style="color: teal;"><strong><span style="font-size: large;">در كليپي كه تازه منتشر شده، محمو</span><span style="font-size: large;"><b>د احمدي نژاد به مختار ثقفي تشبيه شده است<br />
</b></span></strong></span><span style="font-size: large;"><b><br />
<span style="color: blue;">منبع اعتماد گروه سياسي|فرزانه آييني<br />
</span><br />
<br />
<br />
بار ديگر كليپي درباره احمدينژاد و مقايسه او با يكي از شخصيتهاي تاريخي ساخته شده تا انگشت اتهام براي ساخت اين فيلم به سمت جريان خاص نشانه برود. اين بار هم تنها چند روز پس از ماجراي ويژهنامه روزنامه ايران برخي، انتشار سيدي با نام عبرت تاريخ را به جريان خاص منتسب ميكنند. اين جريان در مظان انتشار كيليپي هستند كه احتمالا در روزهاي آينده در فضاي رسانهاي كشور از آن زياد خواهيم شنيد. همچنان كه قبلا انتشار سيدي مستند ظهور و تشبيه رئيسجمهور به يكي از ياران امام زمان جنجال آفرين شد. اين كليپ تازه كه «عبرت تاريخ» نام دارد، در حالي منتشر شده است كه هنوز موج واكنشها به خاتون ـ ويژهنامه جنجالي روزنامه ايران ـ<a name='more'></a> فروكش نكرده است و مواضع مشاوران و معاونان رسانهيي محمود احمدينژاد ـ علياكبر جوانفكر، مهدي كلهر و محمدجعفر بهدادـ درباره فلسفه حجاب و عفاف و چادر از تب و تاب نيفتاده است؛ مواضعي كه اتخاذ آن از جانب دولتمرداني كه خاستگاهشان جريان اصولگرايي بوده و همواره بهخاطر تاكيد و توجه به مسائلي چون حجاب و عفاف، سبك مراودات زن و مرد و... با جناح مقابل خود مرزبندي داشته و طرف مقابل را به ناديده گرفتن برخي اصول متهم كرده است. انتشار مواضعي كه با گذشت چهار روز هنوز هم واكنش مراجع و علماي حوزه و چهرههاي اصولگرا را در پي دارد؛ واكنشهايي كه محور اصلي آنها يكي است و آن متهم كردن جريان مشهور به انحرافي به جذب آراي انتخاباتي قشري است كه به خاطر حساسيت اصولگرايان بر مساله حجاب و موضوعاتي چون آن از جناح راست رويگردان بودهاند. عيان شدن بهرهبرداري سياسي جريان خاص از طرح مسائلي چون تقبيح رنگ مشكي چادر و طرح حجاب و عفاف و برخوردهاي گشت ارشاد، يا اعطاي وامهاي كلان به سوپراستارهاي سينما و همراهي رييس دفتر احمدينژاد با آنها، رفع توقيف برخي فيلمهاي سينمايي كه در دوران اصلاحات هم موفق به دريافت مجوز اكران نشدند و</b> <b><br />
<br />
اگرچه سبب شده است تا منتقدان اصولگراي اين جريان مواضع مشتركي در تقبيح اين امور اتخاذ كنند اما بنظر ميرسد با وجود تكرار اين امور از جانب جريان انحرافي، هنوز اصولگرايان به طرح اين جنجالها عادت نكردهاند و كوچكترين محركي براي ناديده گرفتن خطوط قرمز آنها كافي است تا ديگر موضوعات و حوادث روز كشور را فراموش كنند و دستهدسته به مذمت جريان مذكور بپردازند.</b> <b><br />
<br />
در لابهلاي اين واكنشهاست كه جريان خاص و مهرههاي صاحب نفوذش در پاستور فرصتي به دست ميآورند تا به دور از نگاه منتقدان به اموري بپردازند كه تمايلي براي رسانهيي شدن آنها ندارند و از جمله اين موضوعات هم نشست و برخاستهاي انتخاباتي و آماده شدن براي ورود به رقابتهاي انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي است كه قرار است اسفندماه بر گزار شود.</b> <b><br />
<br />
عبرت تاريخ و تشابهات احمدينژاد و مختار</b> <b><br />
<br />
به نظر ميرسد به همين خاطر هم است كه هنوز واكنشها به خاتون فروكش نكرده كه خبر رسيده قسمت دوم مستند «ظهور نزديك است» منتشر شده است؛ مستندي كه انتشار آن در اسفند گذشته جنجالي برپا كرد. حاميان مالي و دستاندركاران آن جريان خاص نام گرفتند و خيلي از نزديكان دولت را راهي بازداشتگاه كرد و حتي سبب شد برخي دولتمردان – محمدشريف ملكزاده، علياصغر پرهيزكار، عليرضا مقيمي و آزاده اردكاني، دبير شوراي ايرانيان خارج از كشور، روساي مناطق آزاد اروند و ارس و مدير موزه ملي ايران - به اتهام وابستگي به جريان خاص بازداشت شوند.</b> <b><br />
<br />
كمتر از شش ماه پيش بود كه احمدينژاد در مستند ظهور به شعيب بن صالح تشبيه شد و امروز در «عبرت تاريخ» وي را مشابه مختار ثقفي دانسته و به ذكر نكاتي براي اثبات ادعاي خود پرداختهاند. به گزارش جهان، سازندگان كليپ «عبرت تاريخ» در ابتداي آن، هدف خود را از ساختن اين كليپ «مطالعه تاريخ و عبرت گرفتن از وقايع اقوام گذشته» بيان كردهاند. گوينده متن ابتدايي كليپ كه به نظر ميرسد همان كارگردان- مجري سيدي ظهور است، از انتقاداتي كه به دو كليپ او شده انتقاد ميكند. او ادعا ميكند: با اعلام خبر انتشار اين مستند (عبرت تاريخ) هجمههايي با هدف مشخص آغاز شد و چون گذشته ما را به جرياني حاشيهساز و جنجالي منسوب كردند.</b> <b><br />
<br />
جالب اينكه گوينده متن با ادعاي اينكه «ما جمعي خودجوش و مردمي» هستيم، ميگويد با جريان انحرافي ميانهيي ندارند و مخالف «حاشيهسازيهاي برخي اطرافيان رييسجمهور» هستند، با اين حال، اما ناظران سياسي همچنان بر اين باورند كه جريان خاص در پشت پرده اين فيلمهاي جنجالي قرار دارد و هدف آن هم سياسي است. مستند «عبرت تاريخ» احمدينژاد و مختار را از شخصيتهاي تاثيرگذار تاريخ خطاب ميكند و به بررسي ويژگيها و شباهتهاي آنان پرداخته است. سازندگان اين كليپ در ابتدا مدعي «تشابه اتهامات وارده» به اين دو شخصيت شدهاند. آنان براي اثبات ادعاي خود صحنههايي از فيلم مختار را كه به او اتهام زده ميشود پخش و آن را با انتقادات برخي سياسيون و سايتها از احمدينژاد مقايسه كرده و مشابه دانستهاند.</b> <b><br />
<br />
كذاب و دروغگو بودن، بيتفاوتي نسبت به ولايت يا ولايتگريزي، ادعاي ارتباط با عالم غيب، تهمت قدرتطلبي، ايرانيگري و توجه بيش از حد به ايرانيها، خشونت و جنگطلبي، شك ياران نزديك و تهمت آنها در اثر موضع پيچيده و مبهم، تاسيس گروه انحرافي، استفاده از سحر و جادو، بددين و داراي تفكر مذهبي نادرست بودن، عاقبت شوم تهمتها و تخريبها از جمله اتهامات مشترك عليه مختار و احمدينژاد است كه در اين مستند است. البته در اين مستند عنوان شده كه مختار و احمدينژاد داراي صفات مشتركي از جمله كياست و زيركي، شجاعت، تشكيل حكومت عادلانه، دادن بشارت فتح و پيروزي، انتخاب هدفي بزرگ براي حركت خود و استفاده از شعاري جذاب در جهت اهداف حركت هستند. حال بايد منتظر ماند و ديد اضافه شدن ماجراي عبرت تاريخ به پرونده خاتون تا كي به ظاهر ميدان را به منتقدان جريان خاص واگذار ميكند و مهمتر از آن دستاورد اين جريان از اين جنجالسازي جديد چه خواهد بود و در نهايت اين تقابل به كجا ختم خواهد شد./</b></span> </div></td></tr>
</tbody></table></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-9537780507947687392011-08-16T16:03:00.002+04:302011-08-16T23:40:26.549+04:30<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.etedaal.ir/pooyasoftpublisher/storage/Images/20110711002456gb-9047-12411-1-hashemi2.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://www.etedaal.ir/pooyasoftpublisher/storage/Images/20110711002456gb-9047-12411-1-hashemi2.jpg" width="218" /></a></div><span style="font-size: large;"><b>سخنرانی سال ۴۸ هاشمی : نفوذی اسرائیل با شعار امام زمان هم می آید! </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>اسرائیلی ها معمولا از افراد ظاهر الصلاح چهره هایی را انتخاب می کنند و داخل جوامع اسلامی می کنند اینها ابتدا شعارهای افراطی اسلامی می دهند و به نام مقدسات شروع می کنند و سپس جانب مقدسات را رها می کنند و سراغ ملی گرایی می روند آنوقت شما را با اسلام جغرافیایی مثل اسلام ایرانی روبرو می کنند این دقیقا همان کاری است که اسرائیلی ها آرزوی آن را دارند </b></span><br />
<a name='more'></a><br />
<span style="font-size: large;"><b>چه شرایطی بهتر از این برای اسرائیلی ها که کسی با ظاهر مقدس نمایی و شعار مقدسات علم اسلام ایرانی را بالا ببرد و از طرفی زمینه دوستی با اسرائیل را فراهم کند و از طرف دیگر باعث دشمنی ایران و کشورهای عربی شود چرا که اگر ایران و اعراب زیر چتر اسلام وحدت پیدا کنند منافع آنها به خطر خواهد افتاد ؛ ممکن است سوال کنید اینها افراد چه کسانی هستند باید بگویم اینها دستهای استعمار هستند </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>هاشمی رفسنجانی ۴۲ سال قبل گفت : " اگر ایران و اعراب زیر چتر اسلام وحدت پیدا کنند منافع اسرائیل به خطر خواهد افتاد لذا آنها همواره با استفاده از افراد نفوذی دنبال عدم تحقق این وحدت و تشدید دشمنی ها هستند " </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی ؛ در بخشی از سخنرانی سال ۱۳۴۸ ایشان در مسجد همت تهران آمده است : "چه شرایطی بهتر از این برای اسرائیلی ها که کسی با ظاهر مقدس نمایی و شعار مقدسات علم اسلام ایرانی را بالا ببرد و از طرفی زمینه دوستی با اسرائیل را فراهم کند و از طرف دیگر باعث دشمنی ایران و کشورهای عربی شود چرا که اگر ایران و اعراب زیر چتر اسلام وحدت پیدا کنند منافع آنها به خطر خواهد افتاد ؛ ممکن است سوال کنید اینها افراد چه کسانی هستند باید بگویم اینها دستهای استعمار هستند." </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>گزیده این سخنرانی بدین شرح است : </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>* تبلیغاتی میشود که دین اسلام از کشور عربی به ایران آمده و اسلام دینی است بیگانه. ما اگر خواسته باشیم اینگونه تبلیغات را قبول کنیم، باید برق را هم که ادیسون مخترع آن بوده نپذیریم، چون ادیسون بیگانه است. مرتباً دم از نیاکان ما میزنند اجساد پوسیده داریوش را به رخ ما میکشند. مگر ۲۵۰۰ سال قبل چه خبر بوده؟ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>*همه اینها را اسلام رد میکند در یکی از جنگهای اسلامی یک نفر فارس زبان، بعد از خاتمه جنگ، رجز میخواند و افتخار میکرد که فارس است و در جنگ پیروز شده. پیغمبر اسلام به آن مرد گفت: رجز خوانی فایده ندارد و از اینکه فارس هستی افتخار نکن. در اسلام هر کس پرهیزکارتر باشد محترم است. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>*عدهای هستند که نمیگذارند وحدت و اتفاق بین مسلمین انجام پذیرد و چه شرایطی بهتر از این برای اسرائیلی ها که کسی با ظاهر مقدس نمایی و شعار مقدسات علم اسلام ایرانی را بالا ببرد و از طرفی زمینه دوستی با اسرائیل را فراهم کند و از طرف دیگر باعث دشمنی ایران و کشورهای عربی شود چرا که اگر ایران و اعراب زیر چتر اسلام وحدت پیدا کنند منافع آنها به خطر خواهد افتاد ؛ ممکن است سوال کنید اینها افراد چه کسانی هستند باید بگویم اینها دستهای استعمار هستند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>*دین اسلام مرز جغرافیایی مشخصی ندارد. عده ای همواره سعی کرده و خواهند کرد تا با مرزه ای جغرافیایی بین مسلمانان خط بکشند ؛ اسرائیلی ها معمولا از افراد ظاهر الصلاح چهره هایی را انتخاب می کنند و داخل جوامع اسلامی می کنند اینها ابتدا شعارهای افراطی اسلامی می دهند و به نام مقدسات شروع می کنند و سپس جانب مقدسات را رها می کنند و سراغ ملی گرایی می روند آنوقت شما را با اسلام جغرافیایی مثل اسلام ایرانی روبرو می کنند که یک سرش در مقدسات ما نظیر اعتقاد به ظهور امام زمان (عج) است و سر دیگرش در کوروش و داریوش و ملی گرایی است این دقیقا همان کاری است که اسرائیلی ها آرزوی آن را دارند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>* کشورهای مسلمین شامل وطن تمام مسلمانان جهان است. اسراییل دو میلیون نفر بیشتر نیست. الان برای گرفتن و تصرف سرزمین مسلمانان مشغول جنگ است. این کشورها به منزله سرزمین همه مسلمانان است. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>* منشا اظهارات من مطالعه بیست جلد کتاب تاریخی است مهم ترین جریانات انحرافی با لباس مقدسات جلو آمده اند مثلا در صدر اسلام شخصی به نام کعبالاحبار یهودی که در ظاهر و زمان حکومت عمر مسلمان شده بود، کلیه خرافات تورات را به اضافه آنچه که در مغز خودش بود به وسیله ابوهریره به نام روایات و احادیث در جامعه مسلمان آن روز نشر داد. ابن عباس و عبدالله سلام از جاعلین روایات ساختگی بودند. منظورم این است که وقتی به دقت به تاریخ بنگریم، میبینیم انگشت یهودیان در این کارها دخیل بوده و توسط اشخاصی که نام بردم و به ظاهر مسلمانی خود را نشان میدادند، نشر خرافات و انحرافات را در کانون اسلامی تزریق میکردند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>* ناصرالدین شاه در تکیه دولت عزاداری برقرار میکند، ملکههای دربار در مجلس عزا شرکت میکنند، برای اغفال مردم روضه سیدالشهداء راه میاندازند در همان زمان نفت را به خارجیان میدهد، امتیاز معادن را میدهد، دریا را میدهد، جنگلهای طبیعی را میدهد تا امروز که نفت را میبرند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>*ما هر کجا که برویم انحراف میبینیم. مثلاً انسان از تهران به قم میرود برای زیارت، قم که چیزی ندارد، شهری است مذهبی. فقط در قم حوزه علمیه است که الحق خیلی خوب پیشرفت نموده، ولی یهودیان نخواهند گذارد جلو برود و پیشرفت حوزه علمیه را از بین خواهند برد. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>منبع متن سخنرانی: کارنامه و خاطرات هاشمیرفسنجانی (دوران مبارزه) * گزارش شماره ۱۳۷۸/ه.ش مورخ ۱۳۴۷/۱۰/۲۷ و ۱۳۱۸/ ه.ش مورخ ۱۳۴۹/۱۱/۲۰ ساواک / ناشر: نشر معارف انقلاب-۱۳۸۶ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>کدخبر: ۱۵۶۰۰۹۰۰۰۴۰۲۳ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۰ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>۰۸:۳۳:۴۶ </b></span></div>hiyr2http://www.blogger.com/profile/10594712196123528113noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-49941618120093165062011-08-16T00:14:00.000+04:302011-08-16T00:14:27.580+04:30سیاستمداران ضعیف، و طرفداران ضعیف آنان از نقد میترسند<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: lime; font-size: large;"><b>منبع وب سایت عباس عبدی</b></span><div style="color: lime;"> </div><span style="font-size: large;"><b><span style="color: lime;">سیاستمداران ضعیف، و طرفداران ضعیف آنان از نقد میترسند:</span></b></span><br />
<a href="http://www.rahesabz.net/images/sized/uploads/images/8d8cfb47ee71004dc3b994200d3da610-200x302.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" src="http://www.rahesabz.net/images/sized/uploads/images/8d8cfb47ee71004dc3b994200d3da610-200x302.jpg" /></a><span style="font-size: large;"><b><span style="color: lime;"> </span>متأسفانه در ایران عادت کردهایم که معنای کلمات، به ویژه کلماتی که ریشهی غربی دارند را، بیمحابا بسط مفهومی دهیم، کلمهی کودتا از این جمله است. کودتا معنای نسبتاً تعریف شدهای دارد و به یک اقدام معمولاً نظامی برای برکنار کردن یک نفر یا یک گروه از قدرت یا آوردن فرد یا گروهی دیگر به قدرت است، ولی در ایران چنان بسط معنایی پیدا میکند که انواع رفتارهای دیگر را مشمول خود مینماید. به طوری که حتی ممکن است تقلب انتخاباتی احتمالی، مترادف با کودتا معرفی شود. این کار با قصد بد جلوه دادن عمل تقلب با استفاده از لغتی است که بار معنایی منفی دارد، در حالی که هیچ دلیلی نداردکه از این کلمه استفاده شود چرا که در صورت اثبات ادعای تقلب، چه بسا بدتر از کودتا باشد. این اتفاق برای کلمهی ترور هم رخ داده است. </b></span><br />
<a name='more'></a><span style="font-size: large;"><b>ترور معنای روشنی دارد، کشتن نابهنگام و بیاطلاع یک فرد یا یک جمع را در عرصهی سیاست ترور مینامند. به همین دلیل قتلهای عادی و کشتن با اطلاع قبلی ترور نامیده نمیشود، و البته ترور نامیدن قتلهای عادی، موجب بدتر جلوه دادن آنها نمیشود، زیرا این نوع قتلها محکوم و زشت هستند، در حالی که ترور حداقل در برخی موارد چندان عمل زشتی محسوب نمیشود. کسانی که چندین بار اقدام به ترور ناموفق هیتلر کردند، مطرود و محکوم نیستند، و اگر موفق هم میشدند، خدمت بزرگی را به بشریت کرده بودند. البته ترور به عنوان یک شیوهی سیاسی (و نه یک مورد ویژه و استثنایی) برای کسب قدرت، همیشه آثار منفی داشته و محکوم است، ولی این دلیل نمیشود که معنای آن را بسط داد و مطابق سوال شما حتی به اقدامات مطبوعاتی نیز تسری داد. زیرا یک رکن مهم ترور که ناگهانی و بیاطلاعی فرد ترورشونده است، در این نوع رفتار مطبوعاتی مفقود است. ضمن آن که ترور شخصیت چه معنایی دارد؟ ترور عموماً با هدف گرفتن جان دیگری و به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی انجام میشود. اعتراض به کاربرد کلمهی ترور در اقدامات زشت رسانهای، به معنای کاستن از زشتی این اقدامات نیست و به نظر من کاربرد ترور موجب کاستن از این زشتی میشود. بنابراین با کار برد واژهی ترور در رفتارهای مطبوعاتی علیه اشخاص مخالف هستم، هرچند برخی از این رفتارها به غایت زشت و غیرانسانی باشد.<br />
بنابراین دربارهی نقش مخرب و منفی رسانهها و مطبوعاتی که اقدام به تخریب چهرهی افراد میکنند، به دور از کاربرد کلمهی ترور میتوانم اظهارنظر کنم. فعالیت مطبوعاتی و رسانهای از سوی دو محور محدود میشود. محور اول قانون است. به عبارت دیگر برخی اقدامات رسانهها علیه افراد خلاف قانون است و متضرر از این اقدامات میتواند به دستگاه قضایی شکایت کرده و استیفای حق نماید. در قوانین رسانهای این حق تا حدود زیادی مشخص است و انطباق هر مصداقی با حکم کلی نیز به عهدهی هیأت منصفه است. محور دوم، اصول حرفهای روزنامهنگاری است، که مرجع تشخیص و تعیین مصادیق تعرض به این محور صنف مطبوعات یا رسانهها هستند. مطبوعات و رسانهها در شرایط مختلفی این دو محور را رعایت نمیکنند و از آن عبور می نمایند. هرگاه حاکمیت قانون و استقلال قضایی نباشد یا کم باشد، به همان نسبت این امکان فراهم میشود که مطبوعات و رسانههایی که وابسته به قدرت هستند به تناسب این ضعف قانونی و قضایی، خطوط قرمز قانون را شکسته و حریم افراد را لگدمال کنند. در چنین جامعهای رسانهها و مطبوعات به میزانی که وابسته به قدرت هستند، قادرند که در مسیر تخریب اشخاص رفتار و اقدام کنند. مطبوعات غیرحکومتی که از پایگاه قدرت و رانت قضایی بیبهره هستند، نمیتوانند از این نوع خطوط قرمز عبور کنند. فراموش نشود که این نوع از تخلفات مطبوعاتی و تخریبهای شخصیتی، عموماً متوجه افرادی خواهد بود که از مسند قدرت دور هستند، در حالی که ترور به معنای دقیق، بیشتر ( و نه همیشه) شامل افرادی میشود که در قدرت هستند.<br />
عبور از محور دوم میتواند از سوی همهی مطبوعات رخ دهد، به میزانی که تعهدات حرفهای ضعیف و نهاد مدنی حرفهای وجود نداشته باشد، عبور از این خطوط قرمز نیز رواج بیشتری دارد و در این میان هر دو نوع مطبوعات مستقل و وابسته به قدرت، امکان عبور از خطوط این محور را دارند. میزان رعایت این خطوط به خصوصیات شخصی مدیران و روزنامهنگاران و نوع مخاطبان هر رسانه وابسته است. ولی در هر حال عبور از خطوط این محور به هیچ وجه به اهمیت یا معادل با رفتارهای غیرقانونی مذکور در محور اول نیست.<br />
نکتهی کلیدی اینجاست که ایجاد تعادل میان آزادی مطبوعات و حق مردم در دانستن، با رعایت حقوق فردی و حوزهی خصوصی افراد امری متغیر و متحول است. ولی در هر حال هنگام تعارض میان این دو مقوله دربارهی سیاستمداران باید اولویت را به جانب حق مردم در دانستن داد، زیرا سیاستمداران با ورود به عرصهی سیاسی تا حدود زیادی حوزههای خصوصی خود را عمومی میکنند. به همین دلیل است که در قانون اساسی نیز الزام شده است که اموال برخی از مسئولان، پیش و پس از مسئولیت بررسی و تعیین شود، در حالی که این مسألهای خصوصی است و انجام آن برای سایر مردم الزامی نیست.<br />
تنها راه برای بهبود عملکرد رسانهها و مطبوعات، تلفیق حاکمیت قانون و استقلال قضایی همراه با تقویت نهادهای صنفی رسانهای است، اگرچه تحقق این راه نیز موجب نمیشود که رسانهها عملکردی بیعیب و نقص داشته باشند، ولی گمان میرود که در چنین شرایطی عملکردهای معیوب رسانهها در مواجهه با سایر نهادهای اجتماعی، اصلاح خواهد شد.<br />
عملکرد رسانه ها در دوران اصلاحات را باید بر حسب رسانههای رسمی و مستقل تفکیک کرد. وضعیت رسانههای رسمی و وابسته به بودجهی عمومی تا حدودی مشخص است، هرچند این رسانهها به دلایل متعدد تأثیرگذاری خود را از دست داده بودند، ولی رسانههای مستقل و مرتبط با مردم و اصلاحات، در مجموع عملکرد مثبتی داشتهاند ولی از آنجا که دیوار مطبوعات کوتاه است، عدهای میکوشند که وضعیت به وجود آمده را برای اصلاحات به گردن مطبوعات اصلاحطلب بیاندازند، در حالی که مسئول اصلی این وضع، دولت اصلاحات و شخص آقای خاتمی بود. من در همان زمان هم گفتم که اگر آقای خاتمی اشکالی در مطبوعات میبیند، میتواند مستقیما یا از طریق مشاوران خود که مورد اعتماد روزنامهنگاران بودند، درخواست تغییر خط مشی آنان را بنماید. تا آنجا که من به یاد دارم هیچگاه به طور رسمی، پیامی در این باره رد و بدل نشد. و اگر اشکالاتی هم مطرح میشد، موردی بود. روزنامهنگاران در آن زمان متغیر مستقلی نبودند که فارغ از نفوذ اصلاحات راهی را پیش ببرند، مهمترین و با نفوذترین آنان هم به نحوی با دولت ارتباط داشتند و دولت میتوانست آنها را به اصلاح روش فرا بخواند، اگر میخواست. بهتر است که روزنامهنگاران جوان ما هم در دام این خودزنی نیفتند و از روی صداقت همچون حضرت مسیح نکوشند که گناه دیگران را چون صلیب بر دوش بکشند. من منکر برخی تندرویها نیستم، ولی این طبیعت کار روزنامهنگاری است و سیاستمداران باید با درک این طبیعت میکوشیدند که آن را به نحوی که درست میدانستند، تعدیل کنند، نه این که از منافع آن تندرویهای موردی استفاده کنند و امروز که کارشان قمر در عقرب شده است چون عجوزهها تقصیر را بر گردن دیگران بیاندازند.<br />
کاربرد کلمهی ترور شخصیت از سوی مطبوعات برای هر دو گروه از مطبوعات غلط است و نوعی ارزشگذاری منفی نسبت به رفتارهایی میشود که اگر حاکمیت قانون وجود داشت و سیاستمداران وظایف خود را به نحو درستی انجام میدادند، هیچگاه شاهد این پرسشهای از بنیان غلط نبودیم.<br />
دربارهی مدیران مسئول نیز باید گفت که آنان هم مثل روزنامهنگاران بودند و اصولاً در ایرن تمایز دقیق میان مدیران مسئول و روزنامهنگاران نمیتوان قایل شد و به عبارت دقیقتر باید گفت مدیر مسئول در عمل نقش یک روزنامهنگار ارشد را عهده دار است.<br />
دربارهی آقای هاشمی هم پرسش شما درست نیست، زیرا با توجه به جایگاه سیاسی ایشان از اول انقلاب تاکنون، حجم انتقاداتی که در مطبوعات متوجه ایشان شده است حداقل تا زمان مسئولیت ایشان، اندک است، شاید این حجم از انتقادات برای افراد دیگر کمتر باشد ولی به نسبت جایگاه ایشان این حجم بسیار کم بوده است. ضمن این که ایشان همیشه در موقعیتی قرار داشتهاند که میتوانستند به انتقادات پاسخ دهند، چه از جایگاه رسمی خودشان، چه از جایگاه غیررسمی و امکانات مفصلی هم در اختیار ایشان بوده است تا پاسخ دهند و اگر انتقادات بیهودهای علیه ایشان یا هر کس دیگری مطرح شود، بهترین فرصت برای دفاع از خود، و نفی و رد منتقدین پاسخ دادن به انتقادات است. همچنان که در سالهای اخیر این کار را در مواردی انجام دادهاند، اما در رابطه با انتقادات و اشکالاتی که نسبت به سالهای پیش بوده، معمولاً سکوتکردهاند. بنابراین مورد حمله واقع شدن برای یک سیاستمدار قدرتمند اگر راه درستی را برود، نه تنها بد نیست که خوب هم هست زیرا با پاسخ دادن مخالفان را خلع سلاح میکند.<br />
در مورد بنده و روزنامههای اصلاحطلب هم باید تمایز قابل شد. من فعلاً پاسخگوی عملکرد خود هستم. بنده حاضرم مطابق عرف مطبوعات، دستمزد و حقالتالیف کسی را که زحمت نوشتن پاسخ نقدهایم نسبت به عملکرد آقای هاشمی یا هر سیاستمدار دیگری را تقبل میکند بپردازم و قضاوت را به عهدهی خوانندگان بگذارم. شما هم به جای پرسشهای کلی بهتر است نمونهای را از انتقاداتی که من نوشتهام را مطرح کنید تا معلوم شود که آیا وارد بوده است یا نه؟ این که عدهای خواهان نقد نشدن یک سیاستمدار هستند جز خیانت به او کار دیگری را از پیش نمیبرند و اگر این افراد در کسوت روزنامه نگار باشند به حرفه خود و مردم نیز خیانت کردهاند. اگر قرار است که آقای هاشمی یا آقای خاتمی یا هر سیاستمدار دیگر را نقد نکنیم، پس چرا رئیس دولت فعلی را نقد میکنید؟ فقط افراد ضعیف هستند که از نقد خودشان میترسند و فقط طرفداران ضعیف این افراد هستند که به جای دفاع درست و مؤثر از مرید خودشان، مدام از انتقادهای دیگران خرده میگیرند. به علاوه کدام فرد قدرتنمدی است که با گفتن چند انتقاد از عرش به فرش بیفتد؟ بسیاری از افرادی که به زندان رفتهاند و محاکمه شدهاند، از طرف مطبوعات رسمی چنان با هجمهای سنگین و انواع و اقسام اتهامات دروغ مواجه شدهاند که یکی از آنها برای نابودی شخصیت آنها کافی است. اما وقتی به میان مردم میروند، بیش از پیش محبوب و مورد احتراماند. حالا چگونه میشود که افراد قدرتمند و دارای صدها مدیری که به واسطهی او به جایی میرسند، قادر به دفاع از وی در برابر چند انتقاد پیش پا افتاده نیستند. شاید برای شما باور کردنش سخت باشد، ولی چارهای ندارم جز این که بگویم من هنوز هم نقدهایی که در آن عالیجناب سرخپوش و خاکستریپوش و امثال آن نوشته شده است را نخواندهام، زیرا اینگونه نوشتهها مورد پسندم نیست، ولی این دلیل نمیشود که آنها را منشأ ترور!! شخصیت بدانم. هنوز هم دیر نشده است، دربارهی افراد سؤالات متعددی وجود دارد، اگر دوست دارید، آنها را مکتوب کرده و بدهیم تا پاسخ دهند و اشکالات و انتقادات برطرف شود. مشکل این است که اگر ما خواستیم که صادقانه با اتکا بر رأی و پذیرش مردم حکومت کنیم، باید تبعات آن که پرسشگری جامعه است را هم بپذیریم، در غیر این صورت بهتر است از ابتدا مثل دیگران تکلیف خود را با این مسأله یکسره نماییم و رأی مردم را واجد اصالت ندانیم و در این صورت نیازی هم به پاسخ گویی به آنان نخواهیم داشت. <br />
منتشر شده در روزنامه شرق 13-5-1390<br />
سوالات شرق:<br />
<br />
"ترور شخصیت" اگر چه بیش از هر چیز یک اقدام سیاسی و اقتصادی به نظر می رسد اما پیوند آن با عرصه رسانه و نیاز ترور کنندگان به رسانه به عنوان ابزار اعمال ترور سبب می شود که به جستجوی تاثیر رسانه ها در این موضوع باشیم. </b><b><br />
نقش رسانه های کشورمان را در ترور های شخصیتی که در تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده تا چه حد می توان پررنگ دانست؟ آیا این تاثیر روند افزایشی داشته؟<br />
سهم رسانه های رسمی و غیر رسمی از این اتفاق چقدر است؟ به عبارت دیگر به نظر شما این ابزار رسانه رسمی است که می تواند کشنده تر عمل کند یا ابزار رسانه غیر رسمی؟(فارغ از اینکه گستره مخاطبان این رسانه ها چه تعداد مخاطب را در بر می گیرند)<br />
اغلب اصحاب رسانه اعتقاد دارند رسانه های رسمی به دلایلی همچون دسترسی بیشتر به منابع اطلاعات پیدا و پنهان، امکان انتشار گسترده تر و نیز پشت گرمی به نهاد قدرت بیش از رسانه های دیگر می توانند دست به ترور شخصیت بزنند. نگاه شما به آنچه در برخی رسانه ها تحت عنوان نیمه پنهان و اخبار ویژه و... منتشر می شود چیست تا چه حد این نوع نگاه را در جو سیاسی کشور و بی اخلاقی های اخیر موثر می دانید؟<br />
اغلب فعالان عرصه رسانه افشاء حقایق و بیان واقعیت ها را از وظایف ذاتی خود می دانند. مرز باریک میان افشاء حقایق و افشاگری با ترور شخصیت را چگونه می توان مشخص کرد؟ چه فاصله ای وجود دارد؟ چه عواملی سبب می شود که رقبای سیاسی ترور شخصیت و پرداختن به مسائل شخصی یکدیگر را کار آمد تر از نقد عمل کرد هم بیابند؟ <br />
شاید یکی از راه حل هایی که بویژه از سوی حکومت کنندگان برای جلوگیری از ترور شخصیت همواره مورد تاکید قرار داشته است استفاده از قوای قهریه برای برخورد با رسانه ها به دلیل انتشار محتوایی است که می تواند ترور شخصیت فرض شود. حال آنکه این سویه می تواند به عنوان عامل بازدارنده در برابر وظیفه انتقادگری رسانه ها و انجام وظیفه شان به عنوان چشم نظارت گر جامعه بر عملکرد مسئولان قرار بگیرد. نظر شما در این باره چیست ؟ چه راهکار جایگزینی به جای استفاده از برخورد های قهری قابل تصور است؟<br />
عرصه رسانه در دنیای معاصر ما وضعیت بی نظیری را تجربه می کند . وضعیتی که فارغ از مسئله اعتبار یابی رسانه ای مخاطبان با فضای رسانه ای به وسعت تمام وبلاگ ها، پادکست ها ، سایت های خبری کوچک و بزرگ و ... مواجه اند. در این شرایط اگر رسانه را عامل و مراجع اصلی خبر سازی را آمر به شمار بیاوریم، انگشت اتهام بیشتر به سمت کدام یک خواهد بود. برای عرصه رسانه ای به این وسعت و مقابله با پدیده ترور شخصیت چه باید کرد؟</b></span> <br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>در زمان اصلاحات روزنامه های اصلاح طلب در این باره چگونه عمل می کردند؟ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>روزنامه های شاخص هر دو جناح چه نقشی در این رابطه داشته اند؟ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>نقش مدیران مسوول روزنامه های شاخص دو جناح در پیش برد و فضا دادن به ترور شخصیت چگونه بود؟ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>چرا مدیران مسوول خود به فضای ترور شخصیت چهره ها دامن می زدند؟ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>یکی از شخصیت هایی که همیشه مورد حمله قرار گرفته آیت الله هاشمی رفسنجانی بوده است، چرا اینگونه شده؟ <br />
انتقادی که به شما و روزنامه های اصلاح طلب هم هست، این است که از این شیوه استفاده می کردید، نظر شما در این باره چیست؟ <br />
خصوصا بحث بر سر این بود که در خصوص آیت الله هاشمی رسانه های اصلاح طلب زیاده روی کردند، دادن القابی چون آیت الله سرخ پوش و غیره، نظر شما در این باره چیست؟ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>//////////////////////////////////////////////////////////////////////<br />
بدون سوالات در ضمیمه شرق 13-5-90 منتشر شده است. </b></span><br />
<br />
</div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-49581359235522568982011-08-15T23:46:00.001+04:302011-08-15T23:51:14.078+04:30راهپيمايي 25 خرداد واكنش طبيعي مردم بود<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><table border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" id="NewsItem"><tbody>
<tr style="color: lime;"><td align="right" dir="rtl" style="font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;"><b>علي مطهري با اشاره به حوادث بعد از انتخابات سال 88 :</b></span></td> </tr>
<tr style="color: lime;"> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: Tahoma;"><span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span></td> </tr>
<tr style="color: lime;"> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: Tahoma;"><div align="justify"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.blogger.com/post-edit.g?blogID=6783060745774434692&postID=4958135923552256898&from=pencil" name="109423"></a>راهپيمايي 25 خرداد واكنش طبيعي مردم بود.</b></span></div></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" height="10" nowrap="nowrap" style="font-family: tahoma;"><span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span></td> </tr>
<tr> <td align="right" dir="rtl" style="font-family: tahoma;"><div align="justify"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhWR9aZ-zABc0ckyRZYvFBIeX_fUYyZEQ1yc1KW16s4CnuJagzfEZab8ftjYNbxU0ssg2SeQlSsgb2McWSfrxRfEqJIdouLKLhROfynXpk7T_KCSnPqXjRunM8S2Wq48WpdIcXBvjjAd0s/s400/tehran09.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" height="240" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhWR9aZ-zABc0ckyRZYvFBIeX_fUYyZEQ1yc1KW16s4CnuJagzfEZab8ftjYNbxU0ssg2SeQlSsgb2McWSfrxRfEqJIdouLKLhROfynXpk7T_KCSnPqXjRunM8S2Wq48WpdIcXBvjjAd0s/s320/tehran09.jpg" width="320" /></a></div><span style="font-size: large;"><b>مصاحبه علي مطهري با خبرگزاري فارس؛ از يك گفتوگوي معمولي فراتر است طرح اينكه چرا هنوز از ماجراي انتخابات 88 روايتي بسيار متفاوت از روايت اصولگرايان دارد؟ بارها خبرنگار فارس ميپرسد چرا هنوز از موسوي و كروبي حمايت ميكند و اعتراض را حق مردم ميداند؛ در طول مصاحبه مطهري بارها مجبور ميشود به جاي اصلاحطلبها به روايت روزهاي 88 بپردازد و بگويد مردم و سياسيون اصلاحطلب حق داشتند.</b></span><br />
<a name='more'></a><span style="font-size: large;"><b> از دفاع از متن مناظره موسوي و كروبي گرفته تا دفاع از نامه هاشمي؛ بخش دوم گفتوگو ماجرايش آزادي بيان است؛ مطهري اصرار دارد اصلاحطلبها به حقوق شهروندي و آزادي بيان خيلي اعتقاد دارند اما اصولگرايان در اين بخش ضعيفند و گروهي هم معتقد نيستند به آن؛ نگاه علي مطهري و پدرش به ولايت فقيه هم بخش سوم اين گفتوگوي مفصل فارس است كه براي سهولت خوانندگان سخنان مطهري به صورت خلاصه در پي ميآيد: شوراي نگهبان در مجلس ششم ميخواست امثال تاجزاده و بهزاد نبوي را رد صلاحيت كند اما فضاي جامعه به نفع دوم خرداد و خاتمي بود، بنابراين شوراينگهبان تساهل به خرج داد. اما امروز اينگونه نيست و آنها بسيار دقيق عمل ميكنند. بر همين اساس چنين افرادي امكان ورود به انتخابات را ندارند؛ از اين رو كساني كه تاييد صلاحيت ميشوند، شبيه اصلاحطلبان فعلي مجلس هشتم خواهند بود، يعني تيپ پزشكيان و خباز و اينها ساختارشكن نيستند، افرادي متدين و عاقلند. البته دولت فعلي نيز از نظر فرهنگي خيلي با آنها فرق ندارد. تصور من در آن زمان اين بود كه ممكن است افرادي تندرو مثل بهزاد نبوي و تاجزاده مجلس را به دست بگيرند اما وقتي وارد مجلس شدم ديدم اصلاحطلبان موجود در مجلس هشتم كبريت بيخطر هستند.حزب اعتمادملي معتدلتر بود؛ البته عملكرد شخص آقاي كروبي بعد از انتخابات 88 يك مساله جداست اما بطور كلي آنها معتدلتر بودند. كروبي هم كسي بود كه در مجلس ششم در مقابل برخي افراطگريها ايستاد. شاخصه اصلي اصلاحطلبان تاكيد بر مباحثي همچون آزادي بيان و حقوق شهروندي بوده و جريان اصولگرايي بحثهاي اعتقادي و ساير ارزشها را دنبال ميكرد، به اين معني كه اصلاحطلبان بر مسائلي مثل آزاديبيان و حقوق شهروندي تاكيد داشتند و اصولگرايان بر اجراي احكام اسلام و توجه به ارزشهاي اسلامي، اما در دولت دهم اختلاف فرهنگي اصولگرايان و اصلاحطلبان از بين رفته و همه ليبرال شدهايم و فقط مسائلي مانند آزادي بيان و حقوق بشر و حقوق شهروندي مورد اختلاف است. </b></span><br />
<br />
<span style="font-size: large;"><b>شايد تفاوتي در نگاه فرهنگي ما وجود داشته باشد وگرنه قائل به وجود ديوار بين اصولگرايان و اصلاحطلبان نيستم. اين موضوع را كه بطور كلي با اصلاحطلبان مخالف هستم قبول ندارم. درباره آزاديبيان و آزاديهاي اجتماعي بود كه اصلاحطلبان در اين زمينه باز و اصولگرايان بسته عمل ميكردند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><b>اصولگرايان به آزادي بيان اعتقاد ندارند</b><br />
بخشي از اصولگرايان عملا آزادي بيان را متاسفانه قبول ندارند. كمكم متوجه شدم كه تيپ خاصي در اصولگرايان وجود دارد كه با نوع برداشت خود از ولايت فقيه و آزادي بيان، براي انقلاب اسلامي مضر هستند الان فقط مساله آزادي بيان بين اين دو جريان باقي است، يعني اصلاحطلبان بر آن تاكيد دارند و اصولگرايان اينگونه نيستند و بخشي از اين مساله بر ميگردد به نوع نگاهي كه اين دو گروه به اصل ولايتفقيه دارند به عقيده من اصلاحطلبان به آزاديبيان و حقوق شهروندي اعتقاد بيشتري دارند و اصولگرايان برداشت كاملي از اين دو مقوله ندارند. البته اين امر تا حدي به نوع برداشت آنها از اصل ولايتفقيه برميگردد. بخشي از اصولگراها به بهانه اينكه ما نبايد جلوتر از رهبري حركت كنيم در واقع معتقدند كه التزام به ولايتفقيه به معناي عدم اظهارنظر است. اصلاحطلبان همانگونه كه براي آزادي بيان شعار ميدهند، در عمل هم نشان دادند كه به شعار خود پايبند هستند. در دوره خاتمي گذشته از برخي تندرويها درباره آزاديبيان و آزاديهاي اجتماعي و اينكه لفظ آزادي گاهي به معني «بيبندوباري» تلقي شد، اما از نظر اينكه شهروندان ميتوانستند انتقادات خود به مسوولان را ابراز كنند، واقعا فضا خوب بود؛ انتقاد از رييسجمهور و بعضا انتقادهاي تند به آساني انجام ميشد. البته در دولت نهم و در چند ماه اخير دولت دهم نيز فضاي انتقاد قابل قبول بوده است. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><b>در مراسم سحابيها خوب رفتار نكرديم</b><br />
در مجموع، آزادي بيان درباره نهضت آزادي به خوبي رعايت نشد. پس از فوت سحابي هم اجازه ندادند كه آنها تشييع جنازه درستي انجام دهند يا مجلس ترحيم بگيرند. ممكن است يك عده عادي نيامده بودند اما چه اشكالي دارد مراسم بگيرند و چند شعار هم بدهند؟ مگر پايههاي نظام ما اينقدر سست است كه از اين امور بترسيم؟ در مراسم سحابي ظاهر قضيه مجلس ترحيم بود، حال اگر جمع ميشدند و شعار هم ميدادند، مردم خودشان قضاوت ميكردند كه آيا آنها بهدنبال ترحيم هستند يا مساله ديگري. اگر خواستند آتش بزنند و تخريب كنند، آنگاه نيروي انتظامي بايد جلوي آنها را بگيرد و برخورد جدي داشته باشد. نبايد قصاص قبل از جنايت كرد. همين باعث شده كه هنوز قضيه تمام نشود، براي اينكه اجازه نميدهيم اينها حرف بزنند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><b>راهپيمايي 25 خرداد، آرام و خودجوش بود</b><br />
چه كسي گفته كه مردم در راهپيمايي سكوت به بسيج حمله كردند و مردم را كتك زدند و اموال عمومي را تخريب كردند؟ راهپيمايي 25 خرداد كه آرام بود. البته معلوم نيست چه كساني در پايان آن موجب آن اتفاقات شدند. 25 خرداد مردم عادي كاملا خودجوش آمده بودند. موسوي بيانيه هم نميداد، مردم ميآمدند، يك عده واقعا شبهه داشتند. ساعتش را افراد ديگر معين ميكردند. اين آمادگي در تعداد بسياري از مردم تهران وجود داشت و در فيلمهاي آن زمان نيز مشخص است كه خانوادههاي متدين و زنان چادري و بچههاي كوچك هم حضور داشتند. آنها اعتراض داشتند و معتقد بودند بايد حرف بزنند و از اينرو مساله را عادي نگاه ميكردند. اما از 29 خرداد به بعد كه رهبري به صراحت اعلام موضع كردند، قبول دارم كه آنها 30 خرداد نبايد بيرون ميآمدند. اما تا پيش از 30 خرداد عكسالعمل مردم طبيعي بود چرا كه واقعا برخي فكر ميكردند تقلب شده است و اينكه بخواهيم بگوييم برنامه و توطئه بوده، درست نيست. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><b>سبزها فكر ميكردند <br />
رهبري طرف آنها را ميگيرد</b><br />
آن زمان خيلي از مردم نظر رهبري را نميدانستند و حتي فكر ميكردند رهبري با آنهاست، تا اينكه در نماز جمعه 29 خرداد مواضع رهبري مشخص شد. پيش از آن بسياري از سبزها منتظر بودند ببينند آقا چه ميگويد و معتقد بودند ايشان از آنها تا حدودي حمايت خواهد كرد. مقام معظم رهبري گفتند ملاك، نظر شوراي نگهبان است. بنابراين سبزها فكر ميكردند بالاخره رهبري يك مقدار طرف آنها را ميگيرد و گمان نميكردند كه ايشان محكم موضع بگيرند. هنوز نظر قانون مشخص نشده بود. نبايد از همه مردم در يك حد انتظار داشت. ممكن است شما با اشاره رهبري حرفي را قبول كنيد، ولي ديگري تا قانع نشود قبول نكند. اولا رهبري اين مساله را به نظر شوراينگهبان موكول كردند. من فكر ميكنم كه آنها گمان ميكردند كه اعتراض آرام منافاتي با نظر رهبري ندارد. نگاه نكنيد به اينكه اين مسائل بعدا به درگيري كشيده شد. آنها طبق آنچه كه ديده بودند، فكر ميكردند تقلب شده است و اين حالت در تهران بيشتر بود، قطع نظر از اينكه آيا موسوي و كروبي برنامه داشتند يا خير. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><b>چرا رايگيري تمام نشده<br />
گفتند احمدينژاد پيروز شد؟</b><br />
در حاليكه شعب اخذ راي مشغول رايگيري بود، اعلام شد آقاي احمدينژاد پيروز انتخابات است. بخش بزرگي از تهران اينگونه بود كه فكر ميكرد موسوي پيروز انتخابات است؛ اشتباه آنها اين بود كه فكر كردند كل ايران به اين شكل است. دولت چرا بايد اشتباه كند و ساعت 22 همان روز اعلام پيروزي كند؟ آنها گفتند قبل از موسوي ما بايد اعلام پيروزي كنيم. خبرگزاري فارس اعلام كرد كه احمدينژاد پيروز شده است. چه اشكالي داشت كه مانند دفعات قبل آراي تهران كمكم خوانده ميشد؟ بايد آرام آرام رايها تا چند روز بعد خوانده ميشد تا هيجانات فروكش كند. تعداد قابل توجهي از مردم تهران به دليل نوع اعلام نتيجه احساس كردند كه تقلب شده است. البته حرفهاي آن آقايان نيز اين حس را تشديد كرد. آن گروه از مردم فكر ميكردند حقشان خورده شده و به همين خاطر به شكل خودجوش اعتراض داشتند.<br />
موسوي سكوت ميكرد، باز مردم اعتراض ميكردند<br />
اگر سكوت ميكرد باز هم آنها اعتراض داشتند چرا كه مساله براي برخي مردم عادي مبهم بود. ولي قطعا بحران اين مقدار دامنه پيدا نميكرد.? خاتمي كه پيروز شد در سال 76 كسي اعتراض نداشت بلكه برخي اعجاب داشتند كه چگونه اختلاف فاحش راي پديد آمد كه علت آن، نوع تبليغات صدا و سيما بود. مناظره آغاز فتنه بود و آقاي هاشمي به?خاطر عدم واكنش مسوولان مربوط و اجازه نيافتن براي پاسخگويي در صدا و سيما آن نامه را نوشت. البته ايشان قبلا نامه را براي رهبري ارسال كرده بود ولي نامه را دير به ايشان داده بودند. خود رهبر فرموده بودند كه زماني نامه را به من دادند كه داشتم آن را در سايتها مطالعه ميكردم. به هر حال فكر نميكنم كه اگر اين نامه نبود بحران هم ايجاد نميشد. بحران عدم اعتماد در بخشي از مردم وجود داشت و ريشه آن هم مناظره كذايي و عدمعكسالعمل مقامات مسوول بود.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><b>نامه هاشمي حرف دل مردم بود</b><br />
هاشمي در تير 84 معتقد بود سپاه و بسيج انتخابات را سازماندهي كردند. درست و غلط آن مطلب ديگري است، اما نگفت كه تقلب شده است. نامه آقاي هاشمي در 88 هم حرف دل بسياري از مردم بود و موجب آرامش آنها شد و هم اثر منفي، ولي بههرحال عكسالعمل مناظره محسوب ميشد. يعني وقتي آقاي هاشمي خواست جواب مناظره را در صدا و سيما بدهد به او اجازه ندادند، بنابراين كسي كه مظلوم واقع ميشود بايد فرياد بزند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><b>اگر موسوي اسم محصولي را برد <br />
وزير دولت احمدينژاد بود اما هاشمي...</b></b> <b><br />
اگر موسوي اسم محصولي را برد وزير دولت احمدينژاد بود اما هاشمي چه زماني گفت من حامي موسوي هستم؟ آيا شما در مناظره حق داري به حامي كانديداها حمله كني؟ موسوي گفت چرا محصولي را انتخاب كرديد چون محصولي وزير احمدينژاد بود. خب، گفتند وقتي دولت اين همه از عدالت دم ميزند چرا بايد چنين وزيري در كابينهاش باشد؟ كميسيون اصل 90 هيچگاه چنين نگفت كه درآمدهاي محصولي مشروع است و آن پرونده مفتوح است.</b></span></div></td></tr>
</tbody></table></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-88489356779590647222011-08-13T23:58:00.000+04:302011-08-13T23:58:54.828+04:30صادق زیباکلام: واکنش مسوولان به آنچه در انگلستان گذشت کمدی- تراژیک است<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"><b><br />
<img align="right" class="innerMainimg" src="http://images.kaleme.com/org-z1313218818d27629487f04f702c61558582e69d18d24c42b26.jpg" /></b></span> <br />
<span style="font-size: large;"><b>صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در یادداشتی که روزنامه روزگار آن را منتشر کرد به حوادث اخیر انگلستان و سخنان مسوولان کشور پرداخته و ضمن اینکه این واکنش ها را کمدی – تراژیک می خواند این سوال را مطرح می کند که چگونه می شود میان واقعیت و برداشت و روایت مسوولان ما از واقعیت اینقدر فاصله و تفاوت باشد؟</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>وی معتقد است که مسوولان کشور حتی بدیهی ترین واقعیت ها را در ارتباط با انگلستان نخواسته اند ببینند و می نویسد: شاید اگر مسوولان ایرانی آنقدر اصرار و تاکید نداشتند که از انگلستان انتقام بگیرند، اتفاقا درس های جالبی می توانستند از تجربه حوادث انگلستان بگیرند.</b></span><br />
<a name='more'></a><br />
<span style="font-size: large;"><b>او سپس به اتفاق هایی که در سوریه در حال رخ دادن است اشاره می کند و می گوید: مقامات سوری ماه هاست که شبانه روز دارند مردم شان را قتل عام می کنند، اما برخلاف مقامات انگلیسی نخواسته اند نکته ساده و بدیهی را بپذیرند که نقش و مسوولیت «خود ما»، سیاست ها و عملکرد «خود ما» در قبال آنچه به وجود آمده است، چقدر است؟</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>واکنش برخی از مسوولان و مقامات و رسانه های حکومتی ایران به اغتشاشات و ناآرامی های هفته گذشته در انگلستان بیش از آنچه شگفت انگیز و تعجب آور باشد، کمدی- تراژیک است.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>شگفت انگیز و تعجب آور است از جهت آنکه ایشان باورش نمی شود در قرن بیست و یکم و با بودن این همه ابزار و امکانات ارتباطی از ماهواره و اینترنت گرفته تا مطبوعات، فیس بوک، توئیتر و شبکه های اجتماعی، این همه در در دیدن، درک و تشخیص واقعیت ها، مسوولان ما به خطا بروند و نتوانند بدیهیات و واقعیات مسلم و آشکار را در خصوص حوادث و رویدادهای انگلستان ببینند و به جای آن تصویر، تصورات و ذهنیات خود را جایگزین کنند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>انسان وقتی برخی از واکنش ها، قضاوت ها و رهنمودهای انگلستان را می شنود باورش نمی شود آنان در آنچه پیرامون حوادث آن کشور دارند می گویند جدی باشند و آن مطالب را از ته دل گفته و به آن باور داشته باشند. انسان بیشتر فکر می کند مسوولان ما دارند مزاح می کنند و می خواهند مسوولان انگلستان را دست بیندازند و از آنان انتقام بگیرند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>به زعم خودشان انتقام دخالت ها، قضاوت ها و اظهار نظرهای مقامات انگلیسی را پیرامون حوادث بعد از اعلام نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ و مسائل بعدی بگیرند. والا چگونه ممکن است مسوولان واقعا باور کرده باشند حوادث انگلستان آن گونه است که آنان دارند می بینند و می گویند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>چگونه می شود میان واقعیت و برداشت و روایت مسوولان ما از واقعیت اینقدر فاصله و تفاوت باشد؟ چگونه می شود باور کرد مسوولان از ته دل و واقعا باور کرده باشند حوادث انگلستان به مثابه بن بست تمدن غرب است؟ چگونه می شود باور کرد مسوولی از ته دل خواستار دخالت شورای امنیت و سازمان ملل برای حل و فصل بحران به وجود آمده در انگلستان باشد؟چگونه ممکن است مسوولی در ایران باور کرده باشد حکومت انگلستان دارد مردمش را سرکوب می کند و خواهان توقف سرکوب شده و به رهبران حکومت در انگلستان توصیه کند سعی کنید با مردم تان گفت و گو کنید؟به حکومت انگلستان بگوید چرا خواسته های معقول مردم و جوانانتان را نمی پذیرید و چرا با آنان مذاکره نمی کنید؟</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>فی الواقع فاصله یا شکاف میان واقعیت و درک مسوولان ما از واقعیت آنقدر زیاد است که انسان نمی داند در قبال روایت و واکنش مسوولان ما از حوادث انگلستان باید گریست یا خندید؟ انسان نمی داند اساسا از کجا شروع کند به توضیح دادن به مسوولان ایرانی که صورت مساله این است نه آنکه شما برای خودتان ساخته و پرداخته اید.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>هیچ جنبه ای از حوادث و رویدادهای انگلستان نیست که انسان بگوید این جنبه اش را مسوولان ما درست درک کرده اند ودرست دارند بازگو می کنند. آنقدر روایت مسوولان ما از حوادث انگلستان ایدئولوژیک زده، سیاسی و سیاست زده است که انسان برای یک لحظه تصور می کند دولتی های ما (اعم از مسوولان، مطبوعات حکومتی، صدا و سیما، ائمه جمعه و جماعات و … ) نه در خصوص انگلستان که در خصوص حوادث کشور دیگری دارند تجزیه و تحلیل و گزارش می دهند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>مسوولان ما حتی بدیهیات را هم در خصوص حوادث انگلستان نخواسته اند ببینند. در چهار پنج شبی که ناآرامی ها لندن، بیرمنگام، منچستر، لیورپول و سایر شهرهای بزرگ انگلستان را به لرزه درآورد، پلیس انگلستان حتی یک گلوله پلاستیکی هوایی هم شلیک نکرد و همچنان حسب قانون، بدون اسلحه سعی در متفرق کردن جمعیت کرد. نه یک گلوله پلاستیکی، نه یک گاز اشک آور، نه یک شوکر، نه یک باتوم برقی، نه یک ضربه غیر برقی از ناحیه پلیس انگلستان به تظاهرات کنندگان و اغتشاشگران وارد نشد. چه رسد به آمدن ارتش و قوای مسلحه به خیابان ها.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>اما مسوولان ایرانی به دولت انگلستان توصیه می کنند از خود خویشتنداری به خرج داده و مردمش را سرکوب نکند.شاید اگر مسوولان ایرانی اصراری بر گرفتن انتقام از دولت و مقامات انگلیسی نمی داشتند و می توانستند ببینند که مجلس در انگلستان چگونه وارد میدان شد و دولت، پلیس و … را فراخواند در قبال حوادث و رویداد های به وجود آمده از مسئولان توضیح خواست و آنان را مورد بازخواست قرار داد. می توانستند ببینند چگونه مسئولان و مقامات انگلستان مشکلات و مصائب به وجود آمده را بر گردن دشمنان خارجی ، بنیاد سوروس، آمریکا، ایران اسلامی (به عنوان مخالف انگلستان)، القاعده، طالبان، مسلمانان رادیکال و سایر مخالفان انگلستان نینداختند و پذیرفتند که مشکل هر چه هست باز می گردد به جامعه خودشان. می توانستند ببینند که چگونه مسوولان و مقامات انگلیسی در رویارویی با حوادث و مشکلات به وجود آمده نه به دنبال تئوری های توطئه و فرضیه های دایی جان ناپلئونی رفتند و نه سعی کردند با ریختن مشکلات و مصائب بر گردن دیگران از نقش خود در پذیرش اوضاع و احوال به وجود آمده شانه خالی کنند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>شاید اگر مسوولان ایرانی آنقدر اصرار و تاکید نداشتند که از انگلستان انتقام بگیرند، اتفاقا درس های جالبی می توانستند از تجربه حوادث انگلستان بگیرند که شاید بزرگترین و مهمترین آن پذیرش واقعیت های سیاسی و اجتماعی جامعه از سوی مسوولان کشور انگلستان بود.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>شاید بزرگ ترین درسی که می توانستند از حوادث انگلستان بگیرند مقایسه میان واکنش مقامات انگلیسی و سوری در قبال حوادث و ناآرامی های کشورشان بود.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>اولین و مهمترین واکنش مقامات انگلیسی در قبال حوادث و اغتشاشات آن بود که چرا این حوادث به وجود آمده اند؛ جامعه، مسوولان و متولیان کجا اشتباه کرده اند؛ ضعف ها و ندانم کاری هایشان چه بوده که برخی از جوانان شان دارند این گونه رفتار می کنند و بالاخره «چه باید کرد» و راه حل های بلند مدت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بحران به وجود آمده کدام است؟ اما مقامات سوری ماه هاست که شبانه روز دارند مردم شان را قتل عام می کنند، هزاران نفر را با شلیک زره پوش، تانک و مسلسل از پای درآورده اند، عالم و آدم از آمریکا، انگلستان، صهیونیسم، اروپا گرفته تا غرب، سازمان سیا، اینتلیجنت سرویس انگلستان، عربستان و … را متهم به دست داشتن در ناآرامی های کشورشان کرده اند، اما برخلاف مقامات انگلیسی نخواسته اند نکته ساده و بدیهی را بپذیرند که نقش و مسوولیت «خود ما»، سیاست ها و عملکرد «خود ما» در قبال آنچه به وجود آمده است، چقدر است؟</b></span></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-70444714729419286132011-08-06T05:04:00.000+04:302011-08-06T05:04:01.824+04:30تاریخنویسی یا عقدهگشایی؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"><b style="color: lime;">علی شکوهی</b></span><div dir="RTL" style="color: lime; text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><b><strong>تاملی در اظهارات سیداحمد کاشانی علیه میرحسین موسوی</strong></b></span></div><div dir="RTL" style="color: lime; text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><b><strong>جمعه ۱۴ مرداد ۹۰</strong></b></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نمیدانم خوانندگان و دوستان گرامی بنده،<a href="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=97737" target="_blank" title="گفتگوی رجانیوز با سیداحمد کاشانی"> <strong>گفتگوی رجانیوز با احمد کاشانی فرزند آیت</strong><strong></strong><strong>الله کاشانی</strong></a> را خواندهاند یا نه؟ این گفتگو یکی از چند گفتگویی است که رجانیوز با برخی از مرتبطین مرحوم حسن آیت انجام داده است تا در فضای کنونی کشور که ضدیت با میرحسین موسوی، به یک روال عادی تبدیل شده ولی دفاع از وی جرم محسوب میشود، یکجانبه به تحریف تاریخ بپردازد و کسانی را که در طول سالهای اولیه انقلاب، به افراط و تندروی و حتی ارتباط مشکوک با برخی جریانهای تفرقهافکن مرتبط با بیگانه مشهور بودند، کاملا تبرئه کند و برای آنان معجزاتی از جنس دشمنشناسی و بابصیرت بودن بسازد.</span></div><a name='more'></a><br />
<div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">مرحوم آیت یکی از نیروهای سالهای اول انقلاب بود که نسبت به مواضع و رفتار وی در سالهای قبل از انقلاب، پرسشهایی مطرح بود و به همین دلیل، بنیصدر تلاش میکرد وی را به دلیل همان نقاط ضعفش، به عنوان دشمن اصلی به مردم معرفی کند و از این طریق، مخالفانی مانند سران حزب جمهوری اسلامی و بزرگانی مانند شهید بهشتی را در بین مردم تخریب کند. مرحوم آیت، از دوستان نزدیک مظفر بقایی بود و به همراه بسیاری از دوستانش از جمله اطرافیان آیتالله کاشانی، علیه دکتر محمد مصدق فعالیت میکرد. در واقع در آن روزها، دو طیف تندرو و افراطی در اطراف آیتالله کاشانی و دکتر مصدق ایجاد شده بود که به شکل افراطی در صدد تخریب روابط خوب این دو چهره مطرح نهضت ملی شدن نفت بودند. اطرافیان تندروی مصدق، آیتالله کاشانی را مورد حمله قرار میدادند و در نشریات خود، کاریکاتور اهانتآمیز علیه ایشان چاپ میکردند و حتی در تظاهراتی، سگی را آیتالله نامیدند و به تمسخر پرداختند. در مقابل، برخی از اطرافیان آیتالله کاشانی از جمله مظفر بقایی و دوستانش، سخت به مصدق حمله میکردند و حتی اقدامات مصدق علیه دربار و شاه را هم خیانت میدانستند و در تعارض میان مصدق و دربار و خارجیها، عملا در مقابل مصدق قرار داشتند. مرحوم آیت از کسانی است که به دلیل همکاری و ارتباط با مظفر بقایی و نیز تندرویهایش، متهم بود و در واقع خیلی از دوستان و یاران انقلاب مواضع آنان را قبول نداشتند و عمده کردن دعوای دوران ملی شدن نفت و کشاندن آن به سالهای بعد از انقلاب و تقسیمبندی نیروهای انقلاب به موافقان و مخالفان مصدق را یک خطای استراتژیک تلقی میکردند. کم نبودند کسانی که مصدق را به عنوان یک چهره ملی و خدوم قبول داشتند اما با ناسیونالیسم و ملیگرایی مخالف بودند و در عصر احیای دین، بازگشت به قومیت و ملیگرایی را یک حرکت ارتجاعی میدانستند. بنابراین اصرار این دست از نیروهای انقلاب را برنمیتابیدند و علیه مصدق و همه کسانی که او را قبول دارند، وارد عمل نمیشدند و از این طریق میدان را برای کسانی باز نمیکردند که در نهضت ملی شدن نفت، به مصدق خیانت کردند و در کنار دربار قرار گرفتند و ابزار دست یک کودتای آمریکایی – انگلیسی شدند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span id="more-1247"></span></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><strong>۲۸ مرداد کودتا نیست!</strong></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">متاسفانه اینان هنوز هم حاضر نیستند کودتای ۲۸ مرداد را «کودتا» بنامند. <a href="http://www.rajanews.com/detail.asp?id=96920" target="_blank" title="گفتگوی رجانیوز با هادی جعفری"><strong>هادی جعفری یکی از دوستان مرحوم آیت در این سلسله مصاحبه</strong><strong></strong><strong>های سایت رجانیوز</strong></a> میگوید: «بعد از انقلاب ملیون میخواستند این گونه القا کنند که انقلاب عملاً ادامه راه مصدق است و در واقع قصد داشتند امام را دور بزنند. آنها با ماشینهای واحد دولتی بلند شدند و رفتند احمدآباد و مراسم برگزار کردند و بعد هم نام خیابان پهلوی را گذاشتند مصدق. آیت میگفت من اینها را رها نمیکنم و افشا خواهم کرد. میگفت اینها خیلی دارند سعی میکنند قضیه ۲۸ مرداد را کودتا بنامند، در حالی که مصدق عملاً مجلس را در روز ۲۴ مرداد از حیّز انتفاع خارج کرد و در غیبت مجلس که از اکثریت افتاده بود، دست شاه را برای عزل نخست وزیر باز گذاشت».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در واقع مرحوم آیت و همه کسانی که در کودتای ۲۸ مرداد جانب دربار و شاه را گرفتند و با آمریکا و انگلیس همکاری کردند، مانند خود شاه معتقد به کودتا نیستند و آن را شاید «قیام ملی ۲۸ مرداد» میدانند. این ماجرا صحت دارد که مصدق اشتباهاتی را مرتکب شد و زمینه عزل خود را فراهم کرد اما این امر مگر میتواند مواضع کسانی را توجیه کند که علیرغم مسلمان و انقلابی بودن و ضدانگلیس و ضدآمریکایی بودن، با عمده کردن دشمنی خود با مصدق دچار اشتباه فاحش و مجری یک کودتا شدند و اصلا تا مدتهای بعد هم نفهمیدند که چه کلاه گشادی سرشان رفت و اکنون هم برای توجیه آن اقدام غیرقابل دفاع، به همه کسانی حمله میکنند که مصدق را خائن نمیدانند و احترامی در حد تلاشهایش برای او قائلند؟</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">این کلاه گشاد بر سر خیلیها که تعارض خود با مصدق را عمده کرده بودند، رفت. حتما دوستان میدانند که فدائیان اسلام به رهبری افراد شاخصی مانند شهید نواب صفوی هم دچار اشتباه شدند و در نشریه خودشان (نبرد ملت) آن هم در روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ یعنی فردای روز کودتای آمریکایی – انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چنین نوشتند: «دیروز تهران در زیر قدمهای مردانه ارتش و مسلمانان ضد اجنبی میلرزید. مصدق غول پیر خون آشام، در زیر ضربات محو کننده مسلمانان استعفا کرد … تمام مراکز دولتی توسط مسلمانان و ارتش اسلام تسخیر شد …». (به نقل از کیهان فرهنگی شماره ۱۵۳، تیر ۱۳۷۸).</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">من مدعی نیستم که خدای ناکرده مرحوم آیت وابسته به بیگانه بود و نمیگویم همکاری با مظفر بقایی برای او یک ذنب لایغفر است چرا که ممکن است یک فردی در مقطعی از حیات سیاسی خود بر اساسی تحلیل و منطقی که در آن زمان درست به نظر میآید، فعالیتهایی را انجام دهد و بعدها به تحلیلهای دیگری باور داشته باشد و از خود نیز انتقاد کند. اما سخن من این است که این چنین فردی حق ندارد با همان منطق خطا که منجر به دوستیهای بیدلیل و دشمنیهای بیوجه شده بود، امروز هم اقدام به صفبندی کند و بسیاری از یاران و دلسوزان نظام و چهرههای انقلابی را دشمن معرفی کنند صرفا به خاطر این که به مصدق حسنظن دارند و با قضاوتهای تند و غیرمنصفانه دیگران همراهی نمیکنند و در عین حال، مصدق را پاسخی به نیاز امروز کشور هم نمیدانند و به نهضت انقلابی امام خمینی معتقدند و مکتب اسلام را در اندیشه خود برتر از ناسیونالیسم نشاندهاند. متاسفانه مرحوم آیت و دیگر دوستان وی در آن روزها از جمله شهید دیالمه، آقای احمد کاشانی و فواد کریمی، برای مخالفت خود با میرحسین موسوی تنها یک دلیل داشتند و آن هم دفاع میرحسین موسوی از مصدق در روزنامه جمهوری اسلامی بود که میرحسین موسوی، سردبیری آن را بر عهده داشت. آنان بر این باور بودند که همه باید در باره مصدق همان قضاوتی را داشته باشند که آنها دارند و به همین دلیل با موسوی که از مصدق به عنوان یک چهره ملی و ضدبیگانه و مدافع ملی شدن نفت سخن میگفت، ناراضی بودند و خواستار عدم معرفی ایشان به عنوان وزیر امور خارجه در کابینه شهید رجایی و شهید باهنر و همچنین مخالف نخست وزیری موسوی در کابینه آیتالله خامنهای بودند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><strong>مخالفت بنی</strong><strong></strong><strong>صدر با میرحسین، یک توطئه!</strong></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">از نکات جالب در این شیوه تحلیل این است که چون تعارضات میرحسین موسوی با بنیصدر را با منطق خودشان نمیتوانند توجیه کنند، اتهامزنی را مضاعف کرده و سعی کردند نشان دهند که موسوی، نفوذی است و طبعا این فرد نباید از سوی دوستان انقلابی مانند شهید رجایی و باهنر و آیتالله شهید بهشتی و آیتالله خامنهای و دیگر سران حزب جمهوری اسلامی مورد حمایت قرار گیرد و از سوی افرادی مانند بنیصدر مورد حمله قرار گیرد. احمد کاشانی در این گفتگو سخنان بیربطی را در این باره مطرح میکند که من نمیدانم فردای قیامت چه پاسخی خواهد داشت. وی از جمله میگوید: «بزرگترین واقعه کارشکنی بنیصدر در تشکیل دولت بود و چندین وزارتخانه بدون وزیر باقی مانده بود، همینجا باید تأکید کنم که میگویند بنیصدر با وزارت موسوی مخالفت کرده ولی من شک ندارم که این مخالفت برای کسب وجهه برای موسوی بوده نه مخالفت با شخص او. میدانید که در صحنه سیاست این اتفاقات رخ میدهد. به هر حال یکی از آفات سیاسی این است که بعضی از رجال به عنوان میزان و معیار مشخص شوند، یعنی یا دافعه شدید ایجاد کنند که روی هر چه دست گذاشتند واکنشی را به همراه داشته باشد یا بالعکس، بدینسان وقتی چهره منفوری با یک عامل بیگانه که در پوسته دوست خود را پنهان کرده مخالفت کند، طبیعتاً برای او ایجاد وجهه خواهد کرد».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">احمد کاشانی علت مخالفت بنیصدر «منفور» با میرحسین موسوی «عامل بیگانه که در پوست دوست خود را پنهان کرده»، ایجاد وجهه برای او قلمداد میکند. طرح این اتهامات در منطق آقایان نیاز به دلیل ندارد و همین که بگویند «من شک ندارم» کافی است و دیگران باید بپذیرند اما واقعیت چیزی دیگر است که آقایان نه حاضر به قبول آن هستند و نه میتوانند آن را انکار کنند. بنیصدر در آن مقطع با نخستوزیری شهید رجایی مخالف بود، با بسیاری از وزرای پیشنهادی شهید رجایی هم مخالف بود، با مواضع نمایندگان مجلس در این زمینه هم مخالفت میکرد، با سران حزب جمهوری اسلامی هم مخالف بود، تا آخر هم زیر بار میرحسین موسوی برای وزارت امور خارجه و احمد توکلی برای وزارت کار نرفت و از جمله با همین مرحوم آیت هم مخالفت میکرد. حال چطور است که همه آن مخالفتهای بنیصدر، واقعی بود و قصد کسب وجهه برای آنها نداشت اما مخالفت وی با میرحسین موسوی برای ایجاد وجهه برای او بوده است؟ با این منطق، چرا این سخن را نتوان در مورد دعوای آیت و بنیصدر مطرح کرد و چرا آن دعواها را نباید «جنگ زرگری» بدانیم؟ اگر این اتهامات را مطرح کنیم تصور میکنید نمیتوان برای آن، دلیل و سند بافت یا ساخت یا تراشید؟ آیا ارتباط مرحوم آیت با مظفر بقایی و ارتباط بقایی با سفارت آمریکا نمیتواند بهانه این اتهام شود؟ من چنین ادعایی را ندارم اما اگر کسی چنین ادعایی را مطرح کند آن وقت شما با کدامین منطق میتوانید این اتهامات را بسنجید؟ آیا مخالفت امروز ما با افراد میتواند توجیه کننده همه مسائل در گذشته باشد؟ آیا جز این است که مخالفت الان آقایان با موسوی، این نوع موضعگیریها را توجیه میکند؟ مگر ما مجازیم که تاریخ دیروزمان را با منطق امروز بنویسیم و گذشته افراد را بر اساس عملکرد امروزشان مورد بررسی قرار دهیم؟ بگذریم که بسیاری از صاحبنظران، عملکرد امروز امثال موسوی را قابل دفاع میدانند و اتهامات مکرر آقایان برای وابسته نشان دادن این دست از نیروهای انقلاب به بیگانه را صرفا یک تهمت برای سرکوب راحتتر آنان تلقی میکنند نه سخنی مستند و بنابراین نمیتوان به خاطر اتهاماتی که امروز به موسوی زده میشود، گذشته باشکوه و قابل دفاع عملکرد ایشان را زیر سئوال برد. متاسفانه این روش غلط در ارزیابی عملکردها، اکنون به یک روش معمول تبدیل شده است که باید در جای خود مورد نقد و بررسی قرار گیرد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><strong>مخالفت جدی میرحسین با بنی</strong><strong></strong><strong>صدر</strong></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">اما واقعیت چه بود؟ میرحسین موسوی از روشنفکران مسلمانی بود که از همان ابتدای شکل گرفتن حزب جمهوری اسلامی به این تشکیلات پیوست و به دلیل توانایی و نفوذش در جمع روشنفکران مسلمان و دعوت از نسل جدیدی از شاعران و نویسندگان و روشنفکران، قادر بود روزنامه حزب را به خوبی اداره کند. وی از همان ابتدا این روزنامه را برای دفاع از انقلاب اسلامی و خط امام تجهیز کرد و به همه نقدهای مخالفان انقلاب و رقبای داخلی پاسخ میگفت و در یک کار تشکیلاتی فرهنگی، روزنامه جمهوری اسلامی را به عنوان ارگان حزب جمهوری اسلامی زیر نظر بنیانگذاران حزب (شهید بهشتی، آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی) اداره میکرد. وی از منتقدان جدی جریان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی بود و با مواضع گروههای ملیگرا، ملی – مذهبی و نهضت آزادی مخالف بود. وی بنیصدر را هم قبول نداشت و از کسانی بود که پیش از دیگران به نقد مواضع بنیصدر پرداخت. میرحسین موسوی با نگارش سلسله مقالاتی تحت عنوان «مصر، سادات، ناصر» نشان داد که چگونه با ایجاد انحراف در نهضت مردم مصر، فردی مانند سادات خائن، جایگزین جمال عبدالناصر شد و همه دستاوردهای یک نهضت از دست رفت. وی در این مقالات به گونهای شبیهسازی کرد که عملکرد بنیصدر را مورد نقد و اعتراض قرار دهد. اتفاقا همین مقالات یکی از دلایلی بود که بنیصدر هرگز حاضر نشد وزارت موسوی را بپذیرد. در یکی از جلسات مشترک برای بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی، بنیصدر به میرحسین موسوی گفته بود که «بیانصاف! تو مرا سادات ایران میدانی و من تو را وزیر امور خارجه خودم بکنم؟» و موسوی به او پاسخ داده بود که «من تو را الان سادات نمیدانم اما اگر به همین روش ادامه بدهی حتما از سادات هم بدتر خواهی شد». به خاطر دارم که در همان روزها، از دکتر احمد توکلی پرسیدم که چرا بنیصدر تن به وزارت همه داد اما وزارت شما و میرحسین را نپذیرفت؟ وی که خیلی فرصت برای بیان ماجرا را نداشت در یک عبارت خلاصه گفت که «بقیه حاضر شدند بگویند «برادر بنیصدر» اما ما به گفتن این هم راضی نشدیم».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><strong>آیت</strong><strong></strong><strong>الله خامنه</strong><strong></strong><strong>ای: من شهادت میدهم امروز و روز قیامت که تمام این ادعاها (علیه میرحسین موسوی) دروغ است. </strong></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">مرحوم آیت با وزارت میرحسین موسوی در کابینه شهید رجایی مخالفت کرده بود و در نطق خود کاملا نشان داد که جز حمایت موسوی از مصدق، هیچ دلیل دیگری ندارد. بعدها هم دوستان آیت در این زمینه مواضع وی را پی گرفتند و با نخست وزیری موسوی هم مخالفت کردند اما اصلیترین حامی میرحسین موسوی باز آیتالله خامنه ای بود که در دفاع از وی طی سخنانی گفت: « راجع به آقای موسوی به قول آن گوینده راستگو که گفت «ما کنت احسب ان یعیر مثل ذات الاجمل» درباره همه خیال میکردیم انتقاد بشود، درباره مهندس موسوی من واقعاً تصور نمیکردم کسی زبان به انتقاد از ایشان باز کند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">اولاً بنده ایشان را خیلی خوب میشناسم، از همه کسانی که نسبت به ایشان تعریف کردهاند یا انتقاد کردهاند، بنده ایشان را بیشتر و بهتر و با مدت زمان بیشتری میشناسم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">آنچه درباره ایشان از گرایشها گفته شده است دروغ محض است و شاهد بر همه اینها روزنامه جمهوری اسلامی است. شما کدام ارگان مطبوعاتی را در این کشورسراغ دارید که از روز اول این انقلاب یعنی از روز انتشارش که اندکی بعد از پیروزی انقلاب بوده تا این ساعت در خط مستقیمی که شما اسمش را خط امام میگذارید و درست هم هست، حرکت کرده باشد و به این جامعه و به اندیشهها و به ذهنیت عظیم این ملت خط داده باشد و به خصوص مقالاتی که خود ایشان نوشته است، شما ایشان را به مصدقگرایی متهم میکنید. این بزرگترین بهتانی است که شما به ایشان میزنید. ایشان کسی است که خط ملیگرایی را به صورت یک تز، به صورت یک نظریه مطرح قابل قبول در این زمان، با قاطعیت و به طور مستدل در روزنامه رد کرد. این مقالات روزنامه است و بروید نگاه کنید.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">متهم میکنند ایشان را به علاقهمندی و گرایش به فلان یا بهمان گروهک، کذب محض است این معنا، من با ایشان معاشرت نزدیک داشتهام. من ایشان را میشناسم، من از ذهنیت ایشان مطلعم و من شهادت میدهم امروز و روز قیامت که تمام این ادعاها دروغ است. و من واقعاً تصور نمیکردم که کسی راجع به آقای مهندس موسوی با این سابقه درخشان یک چنین مطلبی را بیان کند. البته باز هم حرف در این زمینه زیاد است که چون وقت کم است و من میخواهم بقیه را هم بگویم، این است که بحث نمیکنم». (شرح مذاکرات علنی مجلس شورای اسلامی(جلسه ۱۹۹) در روزنامه رسمی شماره ۱۰۸۶۹)</span></div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_1248" style="width: 310px;"><span style="font-size: large;"><a href="http://naghdezamane.net/wp-content/uploads/elima.mihanblog.com_mousavi5.jpg" target="_blank"><img alt="" class="size-medium wp-image-1248" height="201" src="http://naghdezamane.net/wp-content/uploads/elima.mihanblog.com_mousavi5-300x201.jpg" title="elima.mihanblog.com_mousavi5" width="300" /></a></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;">آیتالله خامنهای و میرحسین موسوی</span></div></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"> <strong>منشاء قدرت میرحسین، سفارتخانه</strong><strong></strong><strong>های خارجی یا امام؟</strong></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">آقای احمد کاشانی در فرازی از سخنان خود، مدعی میشود که موسوی از جنس بنیصدر و بختیار و مصدق است و اینها هم قدرت خودشان را مدیون بیگانگان هستند. این فراز را بخوانید: «رجال مؤمن عرصه سیاست برای اصلاح جامعه متکی به قدرت خداوند متعال و یاری مردم هستند و راه طولانی دارند و در فراز و نشیب آن به اصل خود پشت نمیکنند ولی امثال مصدق، بختیار، بنیصدر و میرحسین موسوی، اینها قدرتشان را از اراده واقعی مردم نمیدانند، هر چند که در مقاطعی با فریب مردم آرای آنها را به دست آوردند ولی آنها به این حقیقت اذعان دارند که دست دیگری آنها را بالا کشیده و همیشه به آن دست بیگانه وابسته هستند چرا که بدون آن قدرت، اینها هیچ هستند… در ابتدای انقلاب دو جریان اصلی با هم در تقابل بودند؛ نخست جریان برآمده از خواست مردم و دیگری جریانی که حامیانش در سفارتخانههای خارجی حضور داشتند. مصدق، بختیار، بازرگان و میرحسین موسوی قدرت را از دست مردم میگیرند و با همان قدرت به مردم ضربه میزدند، به عبارت دیگر آنان میدانند که اگر بیگانه نبود آنها را در ده هم راه نمیدادند چه برسد به آنکه مدعی کدخدایی هم بشوند».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">من قصد دفاع کامل از مصدق و بازرگان را ندارم و طبعا بختیار را هم قابل دفاع نمیدانم و بنیصدر را هم قربانی کیش شخصیت، اثرپذیری از منافقین و انحرافات فکری خودش در گام اول و برخوردهای تند و غلط مخالفان با وی در گام دوم میدانم اما در مورد میرحسین موسوی قصد دفاع دارم. آیا میرحسین موسوی در طی ۸ سال نخست وزیری و ۲۰ سال خانهنشینی محترمانه و همکاری با نظام در مجمع تشخیص مصلحت، شورای عالی انقلاب فرهنگی، فرهنگستان هنر و … با دست بیگانه به قدرت رسیده بود؟ مگر جز به خاطر خدمات خودش و عملکرد و مواضع انقلابی و اعتماد رهبری انقلاب و حمایت یاران نزدیک ایشان، میتوانست به قدرت برسد؟ آیا از خاطر مردم میرود که به هزار و یک ترفند، دوستان کجفکر و تنگنظری مانند همین سید احمد کاشانی در صدد حذف موسوی از قدرت بودند اما حضرت امام روبه روی همه آنان ایستاد و ماندن ایشان را مورد تاکید قرار داد؟ راستی چرا دوستان مخالف میرحسین موسوی اکنون هیچ یادی از مناسبات امام خمینی و دولت ۸ ساله دوران جنگ نمیکنند و اساسا در تلاشند تا امام خمینی را سانسور کنند و حمایتهای ایشان را از دولت موسوی را در تاریخ مدفون سازند؟ آنها میدانند که دولت موسوی در واقع دولت امام خمینی بود و به همین دلیل نمیتوانند واقعیت تاریخ ۸ ساله را بیان کنند و نتیجه دلبخواه خود را بگیرند. آنان میدانند که موسوی هیچ نسبتی با بیگانگان ندارد و هرچه آبرو و پایگاه در میان مردم دارد مدیون لطف خداوند به یک خدمتگزار نظام اسلامی، حمایتهای امام و تلاشهای مخلصانه خودش است و این روسیاهی برای کسانی باقی خواهد ماند که به خاطر قدرت دوروزه، حاضر میشوند دروغ بگویند، تاریخ را تحریف کنند و افراد مومن و انقلابی را به بیگانگان نسبت بدهند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">آقای احمد کاشانی و دوستانشان در خط افراط و ایجاد تفرقه حرکت میکنند و در دوران امام هم این گونه بوده است. یادمان نرفته که وی به خاطر جعل اعلامیه از زبان ارتشیان علیه سپاه، در حالی که نماینده مجلس بود دستگیر و زندانی شد و از آن زمان تاکنون از صحنه سیاسی کشور کنار گذاشته شده است. کسانی که در دوران جنگ تحمیلی با این روش در حال ایجاد تفرقه و شقاق میان نیروهای مسلح بودند و بجای کمک به دولت و نظام، به تضعیف جبههها میپرداختند امروز حق ندارند مدعی خدمتگزاری شوند و به رئیس دولتی که ۸ سال جنگ تحمیلی را به همراه مردم و کشور اداره کرد، بتازند و با تحریف تاریخ، عقده فروخورده از امام خمینی را بر سر یاران وی بگشایند.</span></div></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-44158043819490797662011-08-05T05:00:00.001+04:302011-08-05T05:00:43.711+04:30به فرمان من: همه اخم!!<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="news-single-timedata"><span style="font-size: large;"><b>چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۰</b></span></div><span style="font-size: large;"><b></b></span><br />
<div class="author"><div class="news-author-section"><div class="news-author-image"><span style="font-size: large;"><b><img alt="مسعود بهنود" border="0" height="50" src="http://www.roozonline.com/uploads/pics/masoud_behnoud_01.jpg" title="مسعود بهنود" width="50" /></b></span></div><div class="news-author"><span style="font-size: small;"><b><a href="http://www.roozonline.com/persian/author/name/massoud_behnoud-1.html">مسعود بهنود</a></b></span></div><div class="news-author-email"><span style="font-size: small;"><b><a href="http://www.blogger.com/post-edit.g?blogID=6783060745774434692&postID=4415804381949079766">m.behnoud(at)roozonline.com</a></b></span></div></div></div><span style="font-size: small;"><b> </b></span> <br />
<div class="image"></div><span style="font-size: small;"><b> </b></span><br />
<div class="content"><span style="font-size: large;"><b>با یک مقدمه به آب بازی برسم. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>در آغاز دهه چهل، حادثه پانزده خرداد سال 1342 که رخ داد ما بی خبر بودیم اما کم کم حالیمان شد که چیزهائی در درون دل حکومت تکان خورده است. تازه ده سال از کودتای بیست هشت مرداد می گذشت، بحرانی که ابعادی جهانی پیدا کرد و خبر اول جهان شد. ایران که در همان سال های اول بعد از جنگ جهانی، با باج خواهی استالین و ماندن سربازان ارتش سرخ در آذربایجان، در صدر اخبار جهانی نشست و به تعبیر برخی از بزرگان اصلا باعث شروع جنگ تازه ای به نام جنگ سرد شد. </b></span><br />
<a name='more'></a><br />
<span style="font-size: large;"><b>شکایت ایران از شوروی قهرمان جنگ که به رهبری استالین در جهان می درخشید، اولین امتحان سازمان تازه تاسیس ملل متحد بود، رجال ایرانی به بهترین وجهی از آن ماجرا بهره گرفتند، همه دشمنی ها را به پای حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کنار گذاشتند و آذربایجان درست یک سال فرقوی و جدا از ایران ماند، در 21 آذر سال 1325 همه چیز به جای خود برگشت. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>پنج سال بعدش حوادث نهضت ملی رخ داد و در بخشی از آن، هر روز خیابان ها محل اعتراض ها و راه پیمائی ها، هر کس به عکس هایش نگاه می کرد که زنان ساده شهری در کنار زنان چادری در حالی که مردان با بازوبندهای انضباط از راه پیمائی محافظت می کردند، از خیابان می گذرند سرودخوان. باورش الان دشوار است اما واقعیت دارد. ممکن است بزرگان بگویند مگر در نهضت مشروطیت با آن همه اثرگذاری چه شد. در آن جا هم کسی به کسی حمله نکرد. مردمی به مسالمت می رفتند شاه عبدالعظیم تحصن می کردند و نماینده شان با دربار گفتگو می کرد. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>این حوادثی که دو سال پیش، خرداد 88 بعد از انتخابات ریاست جمهوری رخ داد و تصاویرش تمام دنیا را در برگرفت از یک جهت دیگر هم جانگزا بود. از خود پرسیدیم یعنی در ایرانی که اول قرن بیستم با نود و هشت در صد بی سواد بلد بود اعتراض کند و خشونت نکند، دولت ها هم بلد بودند مردم را نکشند و الزاما هم به فروپاشی نرسند، اینک بعد از صد سال این همه هنر از یاد برده اند و شده اند شبیه به جوامع عقب افتاده دوران جاهلیت . شده اند الگوی تحرکات تازه و حالا روزنامه ها به درست یا غلط می نویسند سوری ها با مستشاری ایرانیان دارند مردم را گاهی روزی صد نفر می کشند به گناه این که دست خالی راه پیمائی می کنند و آزادی می خواهند و صلح می جویند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>اگر خبر درست باشد که خیلی ها در تهران علاقه مندند چنین وانمود کنند باید گفت زهی عقب گرد بزرگ. زهی تاسف. مردمی که با هم زیستن را صد سال پیش می دانستند، حالا عوض شده اند. در آن زمان که بخشی از اروپا هم دیکتاتوری بود و اصولا هشتاد در صد کشورهای دنیا به نوعی دیکتاتوری داشتند، انقلاب مشروطیت ایران الگو شد حالا که هشتاد در صد کشورهای عضو سازمان ملل به نوعی مردم سالاری رسیده اند، شده ایم الگوی کدام رفتار؟ </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>داستان را ادامه دهم. پنج سال نهضت ملی کردن نفت که در افتادن با یک غول سرافراز جنگی ، یعنی بریتانیا، بود چندان اتفاقات تندی نیفتاد. درگیری بود به همان مناسبت روزنامه ها هم منعکس می کردند، مجلس هم زبانش باز بود. دولت استیضاح می کرد. می گفتند سیا و ام آی 6 هم دسیسه می کند، کا گ ب شوروی هم بیکار نبود. رزمناو بزرگ انگلیسی آمده و روبروی پالایشگاه نفت آرایش حمله نظامی گرفته بود اما دکتر مصدق به درست به تیمسار کمال می نوشت خونسرد و از حسین مکی می خواست مردم را تهییج کند برای ملی کردن ولی نه علیه انگیسی ها که مباد اتفاقاتی افتد و مردم ایران وحشی جلوه کنند در چشم جهان. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>ده سال بعد از 28 مرداد و سقوط دولت مصدق، استقرار یک حکومت نظامی و تاسیس سازمانی جهنمی از بقایای فرمانداری نظامی با مستشاری اسراییل و آمریکا، وقتی ماجرای پانزده خرداد سال 1342 اتفاق افتاد که جناح مذهبی به خیابان ها ریختند و جاهائی را تخریب کردند و باز حکومت نظامی برپا شد در زمان خود شایع گشت که هزاران کشته شدند اما بعد از انقلاب که بنیاد شهید برپا گشت و نام نویسی شد آشکار گردید در پیشوای ورامین و در تهران کمتر از هفته گذشته در شهر حمای سوریه کشته شده اند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>اما آن حادثه گفتم چیزی را در دل حکومت پادشاهی تکان داد. تا آن زمان اصلا کسی به شورش خیابانی فکر نمی کرد. بعد از پانزده خرداد اول ارتشبد جم در مقام رییس ستاد ارتش و بعد دیگران به فکر افتادند که پلیس باید باید برای روز مبادا مجهز شود. چنین بود که یک سال بعد وقتی اعتصاب رانندگان تاکسی در اعتراض به اصلاحات اقتصادی دولت حسنعلی منصور رخ داد، که می خواست یارانه های سوخت را حذف کند ـ– همان کاری که حالا هر روز کاپ افتخارش بالای سر محمود احمدی نژاد می رود ـ– به همین جهت دو ریال به بهای هر لیتر بنزین افزوده گشت اما شهرها تحمل نکردند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>تاکسی ها بدون این که کسی دستگیرشان کند و سرشان را به دیوار بکوبد اعتصاب کردند. یک روز دیدیم جیپ های ارتشی با یک ارم خوش خط "تاکسی" در خیابان ها ظاهر شدند و مردم را به محل کارشان بردند. این حادثه مقدمه ای شد که جناح مذهبی حسنعلی منصور نخست وزیر را ترور کرد و کشت </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>. پاسخش نه کشتار بود و نه غضب، قیمت بنزین گران نشد و به قیمت بعدی برگشت و شاه در نطقی گفت "مگر منصور چه کرده بود". سناتور ها که نیمی شان توسط شاه انتصاب شده بودند و نیمی توسط مردم انتخاب، فریاد برداشتند که چرا این همه فشار به مردم؟ دو ریال برای هر لیتر بنزین زیاد است و یک ریال به بهای بلیت اتوبوس ها افزودن زیاد است و مردم محروم چه کنند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>آرایش نظامی جیپ ها با نوشته تاکسی، یک تجربه بود و بعدش جلسات انتظامی امیران ارتش زیاد شد و گفتگو از این بود که باید پلیس سپر داشته باشد و چماق داشته باشد آب پاش داشته باشد نه این که مانند سربازها فقط تفنگ داشته باشد گرچه هرگز اجازه تیر به اسانی داده نمی شد و تیر هم از کمر به پائین بود. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>همان سال ها بود که سپهبد محسن مبصر در مقام رییس شهربانی کوشید درس های تازه ای را که افسران پلیس در اروپا و آمریکا می خواندند به عمل نزدیک کند بنابراین طرحی به پادشاه داد و بودجه و ملزوماتی خواست که در روز مبادا... اما به شرحی که در خاطرات ارتشبد جم و سپهبد مبصر آمده، شاه با دیدن نام بازوکا در میان فهرست درخواست های شهربانی فریاد کشید برای چه ... لازم نیست و با وجود این که رییس شهربانی سلام داد و اطلاعت کرد و گفت هر طور صلاح می دانید اما بددلی در وجود شاه افتاده بود و مبصر به همین دلیل رفت. بعد ها ارتشبد جم داماد بزرگ رضا شاه و محرم خانواده سلطنتی هم از ریاست ستاد به دلیلی مشابه کنار رفت. و دیگر طرح مقابله با شورش ها هم به دستور شاه منتفی شد. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>با همین دلیل بود که پلیس حکومت مجهزی مانند حکومت شاه با ان ارتش مقتدر، در روزهائی که مردم باز به خیابان ها ریختند اصلا توان مقابله با آن ها نداشت و باز غافلگیر شدند و ارتش را به خیابان ها آوردند و جا خوردند و فردای تظاهرات عید فطر، شاه که انتظار این همه جمعیت نداشت برای مردم پیام فرستاد که صدای انقلابتان را شنیدم . اما کسی به گوش نگرفت تا او به غربت رانده شد و حکومت پادشاهی منقرض شد. سه پادشاه پیش از او تبعید شده و در غربت مرده بودند. در مجموع سه تا به خواست مردم و یکی به خاطر باخت در مجادله قدرت. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>اما درسی که بعد از انقلاب از سرنوشت حکومت سلطنتی در ذهن ها ماند و بتواره شد این بود که باید هر آن مراقب خیابان بود. شورش های خیابانی مبادا غافلگیر کند. در سال های اول درگیری های قدرت داخلی، جنگ خارجی توجیهات نسبتا قابل قبولی بودند برای تجهیز مدام پلیس و در عین حال مقابله تند با هر نوع اعتراض. اما کم کم عادت شد. چنان شد که پلیس مجهز کم بود، کمیته آمد، کم بود سپاه پاسداران هم آمد، باز کم بود بسیج هم آمد، باز کم بود لباس شخصی ها هم آمدند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>اینک وقتی سخن از چرائی گسترش جرم و جنایت می رود سردار فرمانده نیروی انتظامی به درست در مجلس می گوید این گستردگی وظایف امکان رسیدن به وظیفه اصلی پلیس [بگو حفظ امنیت مردم] را زمین گذاشته . رییس پلیس به مجلسیان گفت بودجه لازم است نفرات لازم است با سرباز وظیفه نمی توان کاری به این بزرگی را سامان داد. و چنین است که کار دولت و مجلس و نیروهای مسلح و چه و چه همه شده است مراقبت از حکومت. بپرسید در برابر چی؟ جواب این خواهد بود که در مقابل دشمن خارجی. و چون سئوال را ادامه بدهیم معلوم می شود که مشکل همه مردم اند. حکومت در حالی که می خواهد در مدیریت جهانی دخالت کند مهم ترین کار را دفاع از خود در مقابل مردم می داند. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>چنان شده است که رییس دولت دیگر نه سفرهای استانی پرجمعیت بلکه سفرهای عادی هم به خارج از تهران مقدورش نیست و مطمئن ترین جا برای رییس دولت انقلابی شده است سفر به نیویورک . چرا که آن جا مردم ایران نیستند. اگر هستند هم چه باک . چرا که محافظت از سران کشورهای عضو سازمان ملل به عهده پلیس آمریکاست. </b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b>در همین زمان از کثرت کار، پلیس مامور شده که جوان های اب باز را هم به جرم شادی جمعی دستگیر کند. باید گفت افزوده شدن وظیفه ای تازه به وظایف پلیس مبارک باشد. دشمن در لباس آب بازی و شادی آمده و ما باید نیروی خود را جمع کنیم و با فرمان همه اخم . همه چهره ها در هم به محل ماموریت برویم </b></span></div></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-60782559691169170142011-08-04T01:02:00.001+04:302011-08-04T01:03:03.138+04:30رای اعتماد مجلس به وزرای پیشنهادی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="color: lime;"><span style="font-size: large;"><b>علی لاریجانی: مجلس باید به قاسمی رای دهد، سپاه نمی خواهد بر سیاست چنگ بیندازد.(نه که تا حالا نینداخته!!!)</b></span></div><div class="storyAuthor" style="color: lime;"><span style="font-size: large;"><b>نماینده اصلاح طلب: بگذارید حرفمان را بزنیم.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b>جــرس: رئیس مجلس شورای اسلامی در جریان جلسه رای اعتماد به وزرای پیشنهادی دولت، در دفاع از پاسدار رستم قاسمی (فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا) برای پست وزارت نفت، با نادرست خواندن این تلقی که "سپاه می خواهد حکومت سیاسی را بگیرد"، مدعی شد "سپاه پاسداران نمی خواهد به اوضاع سیاسی کشور چنگ بزند."</b></span></div><a name='more'></a><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b>همزمان، یکی از نمایندگان فراکسیون اصلاحات مجلس در اعتراض به فشار برخی افراد جهت انصراف وی از سخنرانی در مخالفت با وزیر پیشنهادی نفت (پاسدار قاسمی) گفت: از قرار معلوم مجلس تصمیم خود را از قبل گرفته و قرار است قاسمی رای بیاورد، اما شما را به خدا فضا را نبندید و بگذارید حرفها زده شود و مجلس محل بحث و گفتگو باشد."</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
مجلس شورای اسلامی روز سه شنبه دوازده مرداد ماه، صلاحیت وزرای پیشنهادی محمود احمدی نژاد، یعنی رستم قاسمی برای نفت، مهدی غضنفری برای صنعت، معدن و تجارت، عبدالرضا شیخ الاسلامی برای کار، تعاون و رفاه اجتماعی و همچنین محمد عباسی برای ورزش و جوانان را، در دو نوبت صبح و عصر مورد بررسی قرار داد.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
به گزارش مهر، در پی سخنان برخی نمایندگان در مخالفت با احراز پست وزارت نفت برای پاسدار قاسمی، رئیس مجلس شورای اسلامی گفت: سپاه نمی خواهد به اوضاع سیاسی کشور چنگ بزند خواهش می کنم کشور را از خدمات نیروهای سپاه محروم نکنیم و رای نمادین به مهندس قاسمی بدهیم.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
علی لاریجانی با استفاده از فرصت یکی از نمایندگانِ موافق سپاه (فلاحت پیشه) برای اعلام موافقت برای رای اعتماد به رستم قاسمی وزیر پیشنهادی نفت استفاده کرد و گفت: من معمولا بنا ندارم صحبت کنم ... اما دو دلیل موجب شد که امروز در موافقت با مهندس قاسمی صحبت کنم. به نظر من اولا حقی از مهندس قاسمی ضایع شد و ثانیا درباره سپاه مطالبی گفته شد که صحیح نیست."</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
وی مدعی شد "قاسمی فردی ورزیده است که طول دوران جنگ مجاهدت کرد و بعد از جنگ کارهایش سازنده بود . شاید عده ای بدگویی کنند اما ما متوجه کارهای ایشان هستیم و تشخیص می دهیم..."</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
این نماینده اصولگرای قم، بدون رویکرد و توجه به وظایف قانونی و ماهوی سپاه، مدعی شد "عده ای معتقدند چون قرارگاه خاتم الانبیا قدرت زیادی در فعالیت های اقتصادی دارد مجال را از بخش خصوصی گرفته اما واقعا این طور نیست. شبهاتی که اخیرا وارد می شود مبنی بر اینکه سپاه از این طریق وارد سیاست می شود تلقی نادرستی است خیلی از نیروهای سپاه در سازمانهای مختلف مسئولیت دارند اگر کسی از سپاه مسئولیت در کشور داشت ذنب لایغفر (گناه نابخشودنی) مرتکب نشده است."</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
رئیس مجلس با نادرست خواندن این تلقی که سپاه می خواهد حکومت سیاسی را بگیرد، مدعی شد "سپاه نمی خواهد به اوضاع سیاسی کشور چنگ بزند و مردم را نباید از خدمات نیروهای خدوم سپاه محروم کنیم ."</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
لاریجانی بدون رویکرد به قانون و همچنین عملکرد دستگاه تحت امر پاسدار قاسمی در گرفتن امتیازات کلان و سودآور در حوزه نفت و گاز و راهسازی و ... و همچنین حذف رقبای خصوصی، تاکید کرد که "مجلس باید رای نمادین مثبت به پاسدار رستم قاسمی بدهد."</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
پیش از لاریجانی، حشمت الله فلاحت پیشه، نماینده اصولگرای عضو کمیسیون امنیت ملی گفته بود "سپاه هشت سال جنگیده است لذا مجلس با رای بالای خود به قاسمی رای بالا به تاریخ مقاومت ایران می دهد... باعدم حضور قاسمی در دولت، به مملکت و سپاه ظلم می شود..."</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
</b> <b>بگذارید حرفمان را بزنیم<br />
گفتنی است در مقام مخالفت با وزیر پیشنهادی نفت، یک عضو فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی از نمایندگانی که سعی در منصرف کردن وی از مخالفت با پاسدار قاسمی داشتند، انتقاد کرد و گفت "شما را به خدا فضا را نبندید و بگذارید حرفها زده شود و مجلس محل بحث و گفتگو باشد."</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
بر اساس این گزارش، علی اکبر اولیاء نماینده یزد که قصد داشت در جلسه علنی در مخالفت با وزیر پیشنهادی نفت سخن بگوید پس از اظهارات علی لاریجانی رئیس مجلس در موافقت با قاسمی وزیر پیشنهادی نفت پشت تریبون حاضر شد و با بیان اینکه قصد مخالفت ندارد، گفت: در بحث رای اعتماد موافق یا مخالف صحبت کردن کفر نیست...آسمان به زمین نمیآید اگر کسی موافق یا مخالف صحبت کنند همچنان که وزیر نظراتش را می دهد.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
وی یادآور شد: زمانی که اسم من برای مخالفت با وزیر پیشنهادی نفت مطرح شد دوستان بسیاری از من خواستند حرف نزنم ... و من هم حرف نمی زنم... اما به لحاظ شان و جایگاه مجلس و سنتهایی که کارهای ما ایجاد می کند و رویه میشود احساس تکلیف کردم حداقل مطالبی را که به ذهن می رسد بیان کنم... قاسمی ششمین وزیر نفت است و این بیثباتی در نفت قطعاً آسیب زننده است. ما نفهمیدیم که میرکاظمی که فضای کسب و کار را خوب میدانست چه شد که رفت.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
این نماینده اصلاح طلب ادامه داد: در مخالفت صحبتی نمیکنم تنها این گله را داشتم که قطعاً مجلس تصمیمش را گرفته است اما خواهشم این است شما را به خدا که اول نمایندگیتان قسم خوردهاید که حفاظ منافع کشور باشد و به قانون اساسی عمل کنید فضا را نبندید بگذارید حرفهها زده شود اجازه دهید مجلس محل بحث و گفتگو باشد.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
</b> <b>قاسمی اول بازنشسته شود<br />
در مقام مخالفت با قاسمی، علی مطهری در واکنش به اظهارات لاریجانی که از نمایندگان خواست با سخنان خود کاری نکنند که ضرری متوجه سپاه شود، گفت: حرف من این بود که در صورتی که قاسمی بازنشسته شود ما خیلی هم از وزارت او استقبال می کنیم.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
این نماینده تهران در پاسخ به اظهارات لاریجانی که از سپاه دفاع کرده بود، گفت: عرض من این بود فردی تا زمانی که عضو سپاه پاسداران یا ارتش است یک نیروی نظامی محسوب می شود و صلاح نیست وزیر شود و در صورتی که بازنشسته شود ما خیلی هم از وزارت او استقبال می کنیم.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b>در همین حال احمد توکلی از جو حاکم بر مجلس در بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی دولت انتقاد کرد و آن را سنگین خواند، اما رئیس مجلس تذکر او را وارد ندانست.<br />
</b> <b>وزارت نفت را براساس سیاستهای رهبری مدیریت میکنم<br />
امروز وزیر پیشنهادی نفت در صحن مجلس مدعی شد "سپاه به خوبی جای خالی شرکتهای توتال و شل را پر کرده و هم اکنون در بخشهای مختلف اکتشاف، تولید، انتقال نفت و گاز، ساخت مجتمعهای پتروشیمی و پالایشگاههای و فازهای میدان مشترک پارس جنوبی فعالیت دارد."</b></span> </div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
وی با بیان اینکه من سرباز کوچکی از پاسداران نظام هستم، گفت: قصد دارم وزارت نفت را مطابق با سیاستهای رهبری مدیریت کنم.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
پاسدار قاسمی که در لیست تحریم های بین المللی قرار دارد، مدعی شد "به عضویت خود در سپاه افتخار می کنم اما علاقه ای به کارهای سیاسی ندارم زیرا نفت جای سیاسی کاری نیست و در ضمن عضویت در کابینه دولت به منزله فعالیت سیاسی نیست."</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
گفتنی است امروز محمود احمدی نژاد پس از نطقی ده دقیقه ای در دفاع از چهار وزیر پیشنهادی، بلافاصله صحن مجلس را ترک کرد.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b><br />
این در حالیست که طبق ماده ١٩۰ آیین نامه داخلی مجلس، رئیس جمهور برای دفاع از هر وزیر پیشنهادی یک ساعت فرصت دارد و در گذشته نیز وی به طور معمول تا پایان بررسی رای اعتماد و صلاحیت وزیران پیشنهادی در مجلس حاضر بود.</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><br />
</div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><br />
<div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><b>روز چهارشنبه "محمد دهقانی" نماینده چناران و طرقبه و "مصطفی کواکبیان" به عنوان مخالف و "علی بروغنی" به عنوان موافق وزارت "مهدی غضنفری" برای وزارت "صنعت، معدن و تجارت" و "حسن کامران" نماینده اصفهان و "حشمت الله فلاحت پیشه" نماینده اسلام آباد غرب به عنوان مخالف و "موید حسینی صدر" نماینده خوی و "اسدالله عباسی" به عنوان موافق وزارت "محمد عباسی" برای وزارت وزرش و امور جوانان،"علی مطهری" نماینده تهران و "علی اکبر اولیاء" نماینده یزد به عنوان مخالف و "حشمتالله فلاحت پیشه" نماینده اسلام آباد غرب و "سیدحسین نقوی حسینی" نماینده ورامین به عنوان موافق وزارت "رستم قاسمی" برای وزارت نفت سخن گفتند.</b></span></div></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-13443314081557390072011-08-04T00:23:00.000+04:302011-08-04T00:23:19.520+04:30<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="news-single-timedata"><span style="font-size: large;">سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۹</span></div><span style="font-size: large;"> </span> <h2><span style="font-size: large;">آقا به کوچه علی چپ می رو </span></h2><span style="font-size: large;"> </span><div class="author"><div class="news-author-section"><div class="news-author-image"><span style="font-size: large;"><img alt="ابراهيم نبوي" border="0" src="http://www.roozonline.com/uploads/pics/nabavi.jpg" title="ابراهيم نبوي" /></span></div><div class="news-author"><span style="font-size: large;"><a href="http://www.roozonline.com/persian/author/name/ebrahim_nabavi-1.html">ابراهيم نبوي</a></span></div><div class="news-author-email"><span style="font-size: large;"><a href="">e.nabavi(at)roozonline.com</a></span></div></div></div><span style="font-size: large;"> </span><div class="image"> </div><span style="font-size: large;"> </span> <span style="font-size: large;">انتخابات خبرگان برگزار شد و همه راهها به قم ختم شد و فعلا هاشمی رفت کنار. مراسم هفدهم اسفند یا همان هشت مارس هم که بفهمی نفهمی برگزار شد و فعلا تا چهارشنبه سوری کاری نداریم، لذا به سووالات زیر پاسخ بدهید. </span><br />
<a name='more'></a><br />
<span style="font-size: large;"> </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;"><strong>سووال اول: چرا همین امروز که روز زن و انتخابات خبرگان بود، رهبر انقلاب بر مقابله با زمین خواران تاکید کرد؟</strong></span> <br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه اول: چون کوچه علی چپ از این طرف است. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه دوم: چون حرف راست را باید از بچه شنید، آقا هم بزرگ شده. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه سوم: چون شب شعر نبود وگرنه راجع به بیدل دهلوی حرف می زد. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه چهارم: دقت کردید چقدر حواسش جمع است؟ </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;"><strong>سووال دوم: چرا احمدی مقدم گفت: "چهارشنبه سوری زود به خانه بروید."</strong></span> <br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه اول: چون شام تمام می شود از گرسنگی می میریم. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه دوم: چون شب تاریک می شود می افتیم توی چاه. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه سوم: چون قرار است نیروی انتظامی به خانه حمله کند، کسی خانه نباشد بد است. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه چهارم: داداش! کسی خونه نمی ره شما خودش سبک نکن. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;"><strong>سووال سوم: جنتی گفت: "امام این روزها را پیش بینی می کرد." از کدام جمله امام می فهمیم که این روزها را پیش بینی می کرد؟</strong></span> <br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه اول: از اینکه گفته بود سپاه حق ندارد در انتخابات دخالت کند. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه دوم: از اینکه گفته بود مجلس باید در راس امور باشد تا دیکتاتوری نشود. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه سوم: از اینکه به بهزاد نبوی گفته بود در آینده شما را به خیلی چیزها متهم می کنند و خدا آن روزها را نیاورد. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه چهارم: از اینکه گفته بود مراجع تقلید خودشان را از مسائل کشور کنار نکشند و آنها خودشان را کنار کشیدند. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;"><strong>سووال چهارم: رحیم مشائی گفت "روسای جمهور کشورهای همسایه در جشن نوروز" به ایران می آیند، احتمالا چه اتفاقی باعث این موضوع می شود</strong>؟ </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه اول: انقلاب می شود، فرار می کنند، به ایران می آیند. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه دوم: احتمالا تا ده روز دیگر همه حکومت های همسایه سقوط می کنند. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه سوم: یعنی افغانستان و پاکستان هم شلوغ می شود؟ </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه چهارم: شاید هم تا عید رهبران ایران رفتند کشورهای همسایه </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;"><strong>سووال پنجم: آیت الله نمازی گفت: "دنیا تشنه شناخت نقش ولایت فقیه و قدرت آن در جهان است" از کجا به این نتیجه رسید؟</strong></span> <br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه اول: از فروش بالای کتابهای هری پاتر </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه دوم: از تعداد زیاد تماشاگران مراسم اسکار امسال </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه سوم: از فحش خوردن احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه چهارم: از بالا بودن فروش سی دی های لیدی گاگا </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;"><strong>سووال ششم: سایت تابناک سووال کرد: "چرا دمشق به سرنوشت قاهره دچار نمی شود؟"</strong></span> <br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه اول: چون مبارک آمریکایی بود به او گفتند برو رفت، ولی بشار اسد را می زنند پس کله اش مجبور می شود خودش برود. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه دوم: چون مردم مصر می توانستند یک جا جمع شوند و اعتراض کنند، اما مردم سوریه فقط یک جا ممکن است دور هم جمع شوند و آنجا هم درش قفل است. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه سوم: چون هنوز بشار اسد جیش نکرده ولی شب دراز است. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه چهارم: چون شاهنامه را آخر پائیز می شمرند. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;"><strong>سووال هفتم: علی لاریجانی انتخاب مهدوی کنی به ریاست مجلس خبرگان را تبریک گفت، وی قبلا وقتی میرحسین موسوی انتخاب شده بود، فورا انتخابش را تبریک گفته و بعدا پشیمان شده بود، حالا بهتر است این علی لاریجانی چکار کند؟</strong></span> <br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه اول: بگذارد دو روز بگذرد بعد تبریک بگوید، یک دفعه دیدی کودتا شد. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه دوم: شش ساعت صبر کند، اگر مردم دستگیر نشدند تبریک بگوید. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه سوم: صبر کند، بعد از آقا تبریک بگوید. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه چهارم: اصلا تبریک نگوید که دو سال بخواهد جمع و جورش کند. </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;"><strong>سووال هشتم: حالا که دولت آبادی دادستان کل کشورگفت: "اینجا مصر نیست که با چهار سروصدا تکان بخورد." چند تکان لازم است</strong>؟ </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه اول: هشت تکان </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه دوم: بیش از ده تکان </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه سوم: پنج تکان با دو تا لگد </span><br />
<span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">گزینه چهارم: هفت تکان با سه قطعنامه و دویست سنگ</span><br />
<span style="font-size: large;"><b>مطلب قدیمی بود ولی جالبه.</b></span> </div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-28002495009693594192011-08-04T00:11:00.000+04:302011-08-04T00:11:50.290+04:30مقایسه قدرت اقتصادی مردم کشورهای جهان با نرخ سوخت<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"><b><br />
</b></span><div style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><b><img alt="0916-1_344_250" class="alignnone size-full wp-image-854" height="290" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/0916-1_344_250.jpg" title="0916-1_344_250" width="400" /></b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b><strong><span style="color: #ff9900;"><br />
</span></strong></b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><blockquote><span style="font-size: large;"><b><span style="color: red;">*</span> سرانهGDP ایالات متحده ۱۰ برابر ایران و قیمت بنزین آن تنها دو برابر ایران است!</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><span style="color: red;">* </span>بررسی نوسان قیمت بنزین در جمهوری اسلامی ایران و چهار دولت</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><span style="color: red;">*</span> ونزوئلا ارزان قیمت ترین بنزین جهان را به ارزش هر لیتر ۲ سنت(۲۰تومان) به مردم می فروشد.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b><span style="color: red;">*</span>عربستان سعودی، کانادا، امارات، قطر و سایر کشورهای نفت خیز جهان بنزین را به کمترین قیمت به مردم کشور خود عرضه می کنند.</b></span><br />
<a name='more'></a></blockquote><span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>ایران در آستانه اجرای طرح هدفمندی یارانه ها، جراحی بزرگ اقتصادی قرار دارد. طرحی که به ازعان کارشناسان مهم ترین طرح دهه های اخیر به شمار می رود و همه به حواشی و تبعات آن اشاره دارند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>یکی از مهمترین محور های این طرح، اصلاح قیمت حامل های انرژی و به بیانی دیگر، آزاد سازی قیمت حامل های انرژیست. شاید بارز ترین مصداق حامل های انرژی و عامیانه ترین آنها «بنزین» باشد.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>مردم با بنزین سر وکار دارند و به همین لحاظ، هرگونه تغییر قیمت این فراورده نفتی با حساسیت بالایی از سوی مردم دنبال می شود، در سال های گذشته، اجرای طرح سهمیه بندی بنزین تبعات زیادی در پی داشت؛ چه آنکه خود محمود احمدی نژاد نیز پس از اجرای این طرح، بارها به خطیر بودن ورود به بحث سوخت و تبعات ناشی از آن ازعان کرده است.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>اگرچه اصلاح قیمت حامل های انرژی منطقی به نظر می رسد، اما مخالفان نیز ادله خاص خود را دارند. با توجه به اینکه پیش از این اعلام می شد قیمت بنزین به قیمت جهانی توسط دولت خریداری و با یارانه به مردم عرضه می شود، این مهم مطرح می شود که به شکر خدا و از قول مسئولان، پس از تحریم بنزین توسط کشورهای متخاصم غربی، ما در تولید بنزین خودکفا شده ایم، پس دیگر چرا مبنای قیمت گذاری بنزین باید «فوب خلیج فارس» باشد؛ مگر نه اینکه بنزین در داخل تولید می شود؟</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>وانگهی، ایران از اصلی ترین دارندگان منابع نفت و گاز است و چنانکه در همین صفحه در قسمت «دارندگان نفت» مشاهده می کنید، اغلب کشورهای دارا ذخایز نفت، بنزین را به بهای پایینی به مردم خود عرضه می کنند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_844" style="width: 360px;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/gasoline.jpg"><img alt="نمودار قیمت خرده فروشی بنزین در 174 کشور جهان(برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)" class="size-full wp-image-844 " height="97" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/gasoline-v.jpg" title="gasoline-v" width="350" /></a></b></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;"><b>نمودار قیمت خرده فروشی بنزین در ۱۷۴ کشور جهان(برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)</b></span></div></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>باید پذیرفت در شرایط فعلی، اصولا راهی جز آزادسازی قیمت بنزین برای دولت وجود ندارد اما در این میان، تحلیل های عجیب و غریب برخی رسانه های حامی دولت و به رخ کشیدن قیمت بنزین در کشورهای خارجی، نه تنها نتوانسه افکار عمومی را برای این طرح آنطور که شایسته است آماده کند، بلکه تناقضاتی را هم در ذهن مخاطب ایجاد می کند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>برای مثال مقایسه قیمت بنزین در ایران با کشورهایی چون ترکیه یا هلند اصولا نمی تواند منطقی باشد. از یک سوی در آمد سرانه، قدرت خرید و توزیع ثروت در این سه کشور کاملا متفاوت است و از سوی دیگر، کشورهایی چون هلند یا ترکیه، چون ایران دارای ذخائر نفت و گاز نیستند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>توجه کنید که برای مثال، سرانه تولید ناخالص داخلی در کشوری چون ایالات متحده امریکا ۴۵٫۹ هزار دلار است، در این کشور قیمت بنزین برای هر لیتر در آمار مورد استناد این گزارش ۵۶ سنت ذکر شده است. به عبارتی سرانه تولید ناخالص داخلی امریکا حدودا ۱۰ برابر کشور ماست و از سوی دیگر قیمت بنزین در آن کشور(برابر۵۶سنت) حدودا دو برابر قیمت بنزین در ایران(متوسط قیمت بنزین در ایران بین ۱۰سنت دولتی و ۴۰سنت ازاد برابر ۲۵ سنت) است! بر این اساس می توان گفت قیمت بنزین در کشورها امری نسبی است و مقایسه ساده و سطحی قیمت ها کمی خنده دار به نظر می رسد.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>در این صفحه کوشیده ایم به بررسی قیمت خرده فروشی بنزین در سطح جهان و مقایسه آن با ویژگی های کشورهای مزبور، نظیر سرانه تولید ناخالص داخلی و برخورداری از ذخائر نفت بپردازیم.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="color: lime; text-align: center;"><span style="font-size: large;"><b><strong>سرانه تولید ناخالص</strong></b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_847" style="width: 360px;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/map_top.jpg"><img alt="نقشه جهان بر اساس سرانه تولید ناخالص داخلی. صندوق بین المللی پول-2009(برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی عکس کلیک کنید) " class="size-full wp-image-847 " height="162" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/map_top_v.jpg" title="map_top_v" width="350" /></a></b></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;"><b>نقشه جهان بر اساس سرانه تولید ناخالص داخلی. صندوق بین المللی پول-۲۰۰۹(برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی عکس کلیک کنید) </b></span></div></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>در این تصویر، شما سرانه تولید ناخالص داخلی(GDP) را مشاهده می کنید. تولید ناخالص داخلی یا GDP یکی از مقیاسهای اندازه گیری اقتصاد است. این مقیاس در برگیرنده ارزش مجموع کالاها و خدماتی است که طی یک سال، در یک کشور تولید میشود. سرانه تولید ناخالص داخلی از تقسیم GDP به جمعیت کشور بدست می آید.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>در واقع این می تواند مقیاس مناسبی برای سنجش توان اقتصادی مردم کشورهای جهان باشد. البته معیار مناسب تر می تواند درآمد سرانه مردم یک کشور باشد اما به دلیل عدم شفافیت اطلاعات در تمامی نقاط جهان در اینجا از سرانه تولید ناخالص داخلی استفاده کردیم. «تولید ناخالص داخلی» به تنهایی نمایانگر توانایی اقتصادی مردم یک کشور نیست، چراکه برای مثال، کشوری مثل چین که جزو غول های اقتصادی دنیا به حساب می آید، با توجه به جمعیتش، مردم زیاد ثروتمندی نداد. با این توضیح به این نقشه جهان با استفاده از داده های سال ۲۰۰۹ صندوق بین المللی پول توجه کنید.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>کشورهای آسیایی</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>اگر ترکیه را آسیایی بدانیم، بیشترین قیمت بنزین در آسیا مربوط به این کشور است. عربستان سعودی نیز با بنزین هر لیتر ۱۶ سنت، پایین ترین قیمت بنزین را در بین کشورهای خاورمیانه دارد. قیمت خرده فروشی بنزین در ایرتن بر دو اساس است، یکی قیمت سوخت دولتی برابر ۱۰ سنت و دیگری سوخت آزاد برابر ۴۰ سنت، در اینجا حد وسط در نظر گرفته شده است، یعنی ۲۵ سنت.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>اکثر کشورهای حاشیه خلیج فارس دارای ذخایر نفت و گاز هستند، همچنان که مشاهده می کنید، قیمت بنزین به بهای ۲۵ سنت(حدودا ۲۵۰ تومان برای هر لیتر) نسبت به کشورهایی چون کویت، قطر، بحرین، ترکمنستان و عربستان سعودی گرانتر است.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>در جدول زیر، فهرست کشورهای مهم آسیا و اقیانوسیه به ترتیب و بر اساس قیمت هر لیتر بنزین را مشاهده می کنید. همچنین سرانه تولید ناخالص داخلی نیز کنار هر یک از کشورها درج شده است.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_841" style="width: 505px;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/asia.JPG"><img alt="جدول قیمت بنزین در کشورهای آسیایی- لیتر/سنت (برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)" class="size-full wp-image-841 " height="438" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/asia.JPG" title="asia" width="495" /></a></b></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;"><b>جدول قیمت بنزین در کشورهای آسیایی- لیتر/سنت (برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)</b></span></div></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>امریکا</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>یار و دوست و متحد بین المللی ایران، ونزوئلا، هر لیتر بنزین را به بهای ۲ سنت(حدود ۲۰ تومان) به مردمش عرضه می کند. جالب است بدانید در منطقه غول سرمایه جهان، ایلات متحده امریکا، قیمت بنزین حدودا یک دهم بنگلادش است! این کشور سرمایه دار دارای ذخایر نفت و گاز نیز هست. در این قسمت شما قیمت بنزین در کشورهای واقع در قاره آمریکا را مشاهده می کنید. در این قاره گرانترین بنزین را کوبا به بهای ۱۶۷ سنت برای هر لیتر و ارزانترین بنزین را ونزوئلا به قیمت هر لیتر ۲ سنت به مردم عرضه می کنند.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_840" style="width: 470px;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/am.JPG"><img alt="قیمت خرده فروشی بنزین در کشورهای امریکایی-لیتر/سنتجدول قیمت بنزین در کشورهای آسیایی- لیتر/سنت (برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)" class="size-full wp-image-840 " height="494" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/am.JPG" title="am" width="460" /></a></b></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;"><b>قیمت خرده فروشی بنزین در کشورهای امریکایی-لیتر/سنتجدول قیمت بنزین در کشورهای آسیایی- لیتر/سنت (برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)</b></span></div></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>اروپا</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>مردمان اکثر کشورهای اروپایی از وضعیت اقتصادی مطلوبی برخورددار هستند، همچنانکه در نقشه اصلی جهان نیز مشاهده می کنید، کشورهای این منطقه از جهان وضعیت اقتصادی مطلوبی دارند و پر بیراه نیست که در قاره سبز، بهای بنزین بالا باشد، چون مردم این قاره توانایی خرید آن به بهای بالا را دارند! حالا اگر ترکیه را اروپایی فرض کنیم، بازهم در اروپا ترکیه گرانترین بنزین را دارد و روسیه با بنزین ۸۹ سنتی ارزان ترین بنزین را در اروپا به مردمش عرضه می کند. فهرست کشورهای اروپایی، بهای بنزین و سرانه تولید ناخلص داخلی در آنها را در جدول زیر مشاهده می کنید.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_849" style="width: 450px;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/ur.JPG"><img alt="قیمت خرده فروشی بنزین در کشورهای اروپایی-لیتر/سنت(برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)" class="size-full wp-image-849 " height="513" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/ur.JPG" title="ur" width="440" /></a></b></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;"><b>قیمت خرده فروشی بنزین در کشورهای اروپایی-لیتر/سنت(برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)</b></span></div></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>دارندگان نفت</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>اکثر کشورهای دارای ذخائر نفت و گاز، فراورده های حاصل از نفت را به قیمت ارزانی به مردم کشور خودشان عرضه می کنند. این موضوع تا جاییست که کشورهایی نظیر کانادا و امریکا که از پیشرفته ترین کشورهای جهان به شمار می روند و وضعیت اقتصادی آنها با کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه قابل قیاس نیست، گاه بنزین را بارها ارزانتر از کشورهای توسعه نیافته عرضه می کنند. در جدول زیر برخی از کشورهای دارای تولید کننده نفت را به همراه قیمت بنزین در آنها مشاهده می کنید.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_848" style="width: 519px;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/oil.JPG"><img alt="قیمت خرده فروشی بنزین در کشورهای دارای ذخایر نفت-لیتر/سنت(برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)" class="size-full wp-image-848 " height="322" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/oil.JPG" title="oil" width="509" /></a></b></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;"><b>قیمت خرده فروشی بنزین در کشورهای دارای ذخایر نفت-لیتر/سنت(برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)</b></span></div></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><span style="font-size: large;"><b>گذر زمان و قیمت بنزین در جمهوری اسلامی ایران</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_850" style="width: 513px;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/go2.JPG"><img alt="نمودار افزایش قیمت بنزین در دولت های گذشته و فعلی - لیتر/تومان (برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)" class="size-full wp-image-850 " height="322" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/go2.JPG" title="go2" width="503" /></a></b></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;"><b>نمودار افزایش قیمت بنزین در دولت های گذشته و فعلی - لیتر/تومان (برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید)</b></span></div></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون، قیمت بنزین دستخوش تغییرات عمده ای شده است. در جدول شماره ۱ بزنگاه های مهم تغییر قیمت بنزین را مشاهده می کنید. و در جدول شماره ۲ عملکرد دولت های چهارگانه پس از انقلاب را در قیمت گذاری بنزین از نظر می گذرانید.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><b>جدول شماره ۱</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_845" style="width: 383px;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/go.JPG"><img alt="تغییرات قیمت سوخت در دولت های پس از انقلاب (لیتر/تومان) برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید" class="size-full wp-image-845 " height="285" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/go.JPG" title="go" width="373" /></a></b></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;"><b>تغییرات قیمت سوخت در دولت های پس از انقلاب (لیتر/تومان) برای دیدن تصویر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید</b></span></div></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><b>جدول شماره ۲</b></span></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><div style="text-align: center;"> </div><div class="wp-caption aligncenter" id="attachment_851" style="width: 484px;"><span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/go3.JPG"><img alt="بزنگاه های تغییر قیمت بنزین در ایران از ابتدای انقلاب تاکنون-هر لیتر/تومان(برای دیدن تصویر واقعی روی تصویر کلیک کنید)" class="size-full wp-image-851 " height="529" src="http://www.anvarionline.net/wp-content/picture/2010/12/go3.JPG" title="go3" width="474" /></a></b></span><div class="wp-caption-text"><span style="font-size: large;"><b>بزنگاه های تغییر قیمت بنزین در ایران از ابتدای انقلاب تاکنون-هر لیتر/تومان(برای دیدن تصویر واقعی روی تصویر کلیک کنید)</b></span></div></div><span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>توضیحات:</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>آمار جهان شمولی در خصوص قیمت بنزین بعد از سال ۲۰۰۸ وجود ندارد، حتی سازمان های بین المللی نظیر صندوق بین المللی پول یا بانک جهانی نیز قیمت خرده فروشی بنزین در جهان را به طور یکجا و در یک دوره زمانی مشخص منتشر نکردند، به بیانی تنها آمار کلی برای ۱۷۴ کشور جهان که در یک سال منتشر شده باشد، مربوط به سال ۲۰۰۸ است، البته کشورهای دیگر به صورت موردی آمار جدیدتری منتشر کردند، برای مثال ترکیه یا ایالات متحده، قیمت های جدید تری را در حال حاضر دارند. باید توجه داشت که در بسیاری از کشورهای مختلف جهان، فرایند قیمت گذاری روی سوخت، یارانه و مالیات ها متفاوت است و در برخی از آنها قیمت بنزین به طور مداوم در نوسان است.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>آمار مورد استناد این صفحه، مربوط به پژوهشی از موسسه همکاری های فنی آلمان(German Technical Cooperation) مربوط به پایان سال ۲۰۰۸(نوامبر ۲۰۰۸) اخذ شده است که به سبب کامل بودن اطلاعات در سطح بین الملل در یک دوره زمانی مشخص مستند ترین گزارش موجود به نظر می رسد.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>قسمت، قیمت بنزین در جمهوری اسلامی ایران از مستندات گزارش سایت خبر آن لاین بهره برده است.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>——————————–</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>این مطلب در روزنامه آرمان مورخ ۱۶ آذرماه ۱۳۸۹ منتشر شد.</b></span><br />
<span style="font-size: large;"><b> </b></span><span style="font-size: large;"><b>*این مطلب به صورت گزارش گرافیکی یا اینفوگرافی در روزنامه منتشر شد که به دلیل محدودیت در فضای مجازی در اینجا به این شکل منتشر شده است.</b></span></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6783060745774434692.post-26925947311799952772011-08-03T00:29:00.000+04:302011-08-03T00:29:31.918+04:30فروپاشی اخلاقی جامعه<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="color: lime;"><b><span style="font-size: large;"><strong>منبع: روزنامه روزگار</strong></span></b></div><b><span style="font-size: large;"><strong> </strong></span></b><div style="color: lime;"><b><span style="font-size: large;"><strong>عباس عبدی</strong></span></b></div><b><span style="font-size: large;"> </span></b><a href="http://img.tebyan.net/big/1388/02/1315592441401011748169561988718459121244.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" src="http://img.tebyan.net/big/1388/02/1315592441401011748169561988718459121244.jpg" /></a><b><span style="font-size: large;">اگر اندکی ارتفاع بگیریم و وضعیت و جریانهای غالب جامعهی خود را از بالا نگاه کنیم، دو مسیر متضاد و اصلی بیش از سایر مسیرها به چشم میآید. در یک سو سیاستهای رسمی و یا نیمهرسمی قرار دارد و در سوی دیگر نیز مسیر غیررسمی است که بخش قابل توجهی از مردم در آن طی طریق میکنند، و این دو مسیر تقریباً در دو نقطهی مقابل هم قرار گرفتهاند و ادامه یافتن آنها موجب تشدید شکاف میان رهروان آنها خواهد شد. کافی است که برخی از ویژگیهای مسیر رسمی طرح، تا ویژگیهای مسیر غیررسمی نیز شناخته شود.</span></b><br />
<a name='more'></a><br />
<b><span style="font-size: large;"> </span></b><b><span style="font-size: large;">بسیج نیروهای انتظامی برای مواجه و برخورد با ماهوارهها و پوشش بانوان و حتی آقایان چنان در اندازههای گستردهای است که در عمل موجب شده، که این نیروها برای انجام سایر وظایف عادی خود دچار مشکل شوند. از سوی دیگر و در جهت تکمیل این اقدام برای اولین بار پس از انقلاب، جداسازی جنسیتی در دانشگاهها به شکل عجیبی برای مدتهاست که در دستور کار وزارت علوم قرار گرفته است و عجیبتر از آن برخورد دیرهنگام و البته رسانهای رئیس دولت با این موضوع است که میتوانست از ماهها پیش به صورت حضوری به وزرای تحتالامر تذکر داده شود و یا حتی مهمتر از آن درخواست میشد که درباره این طرح در سطح هیئت دولت بررسی و تصمیمگیری شود هر چند نیازی هم به این کار نبود چون آقایان وزرا بدون اجازه هیچ کاری نمیکنند. به همین دلیل وضعیت به گونهای است که گمان میرود کل موضوع برنامهریزی شده بوده تا وزیر علوم که از نزدیکان رئیس دولت است، این طرح را پیش برده تا در موقع مناسب سیاسی و انتخاباتی، از سوی رئیس دولت لغو شود و دستور لغو هم به سرعت از جانب دستاندرکاران پذیرفته شود. همچنین رفتارهای افراطی دیگر مصداقی از این جریان رسمی است، مثل برچیدن مجسمههایی که از سالهای بسیار دور و بعد از انقلاب در شهرها بودهاند و کسی با آنها کاری نداشته است و برخی از آنها هم بعد از انقلاب ساخته و نصب شدهاند. بجز این رفتارهای سلبی برخی اعمال ایجابی نیز بطور رسمی تبلیغ و ترویج میشوند، مثل تبلیغ وسیع برخی رفتارهای مذهبی از جمله اعتکاف، رفتن به جمکران و مسایل حاشیهای مربوط به این موضوع یا دادن گل به زنان چادری در خیابان و… وقتی که این سیاستها را در کنار تعداد اندک حاضرین در نمازهای جمعه و جماعات بگذاریم و هر دو را با دههی اول انقلاب مقایسه کنیم، روشن میشود که تأکید بر مبارزهی فیریکی و شدید با مظاهری که از نظرگاه رسمی غیراسلامی است در کنار تشویق مادی و تبلیغ گستردهی رفتارهایی که معرف مظاهر اسلامی، چیزی را جز وجود دو جریان متضاد در جامعه نشان نمیدهد. یک جریان همان است که برخی از ویژگیهای آن در فوق آمد و جریان دیگر در نقطهی مقابل قرار دارد. جریان اول در سطح جامعه خود را نشان میدهد و جریان دوم در عمق جامعه در حال پیشروی است. اینگونه اقدامات نه تنها موجب تقویت جریان رسمی و تضعیف جریان غیررسمی نمیشود، بلکه بر اساس قاعدهی «الناس حریصٌ عَلی ما مُنِعه» مردم را به همراهی با جریان غیررسمی حریصتر میکند.</span></b><br />
<b><span style="font-size: large;"> </span></b><b><span style="font-size: large;">مشکل سیاست جریان رسمی، در این است که برای مواجه با آنچه که نمیپسندد از توان فیزیکی و قهری سود میجوید و برای حمایت آنچه که میپسندد فقط از توان تبلیغی و مادی خود استفاده میکند و این هر دو راه غلط یا ناقص است، زیرا هیچکدام از آنها در اینجا به تنهایی کاربرد ندارند. استفاده از توان قهریه و قانونی دولت برای برخورد با رفتارهای ناپسند در اموری مؤثر است که آن امر مربوط به نظم اجتماعی باشد. برای مثال در مواجهه با قتل یا دزدی یا حتی تخلفات رانندگی می باید از قدرت دولت استفاده کرد و فرد خاطی را مجازات یا جریمه کرد و همهی مردم (تحت شرایطی) این را میپذیرند، ولی استفاده از این ابزار برای تغییر در لباس پوشیدن افراد کارایی ندارد. اگر در این مورد شک دارید کافی است به گزارشهای مأموران پلیس دربارهی برخورد با زنان یا مردانی که تحت این عنوان مورد بازداشت یا بازخواست قرار گرفتهاند، مراجعه و آن را با اقدامات پلیس در مقابله با دزد و قاتل مقایسه کنید. این مقایسه نشان خواهد داد که نیروی انتظامی در مبارزه برای تغییر پوشش افراد تا چه حد مستهلک و فرسوده میشود، در حالی که در مبارزه با دزد و قاتل، اعتبار و منزلت و در نتیجه قدرت آن بیشتر میشود. راه دیگر نظر سنجی است. مثلا برای تفکیک جنسیتی کافی است از دانشجویان نظرخواهی شود قطعا بیش از ۹۰ درصد آنان با این کار مخالف هساند زیرا آن را نافی اخلاق و دین نمیدانند اما در باره تفکیک جنسیتی در اتوبوس احتمالا اغلب مردم و نیز همان دانشجویان نظر موافق ابراز خواهد داشت. این مشکل در رژیم گذشته هم وجود داشت. آن رژیم سعی میکرد که با ابزار دولتی، بیحجابی را تشویق و حجاب را منع کند، ولی نتیجهی معکوس گرفت. حتی کسانی بودن که چندان اعتقادی به حجاب نداشتند ولی به دلیل مخالفت آن رژیم با حجاب به آن گرایش یافتند. شاید اگر آزاد بودند از حجاب استفاده نمیکردند، ولی بیحجابی را نوعی تحمیل از سوی رژیم تلقی میکردند که نافی هویت و آزادی اوست و حجاب به نوعی نشانهای از تحقق ارادهی آزاد او بود، این وضعیت، امروز ممکن است معکوس شده باشد.</span></b><br />
<b><span style="font-size: large;"> </span></b><b><span style="font-size: large;">استفاده از تشویق مادی نیز معمولا برای انجام رفتاری مؤثر است که آن رفتار دارای نتایج مادی برای فرد باشد. در حالی که در امور غیرمادی که به عقاید و ایمان و آرمانهای فرد مربوط است، تشویق مادی منجر به ظاهرسازی و ریاکاری میشود و اعتبار و اصالت آن رفتار را مخدوش میکند، برای مثال با تشویق مادی و پرداخت پول نمیتوان مردم را نمازخوان یا معتکف نمود.</span></b><br />
<b><span style="font-size: large;"> </span></b><b><span style="font-size: large;">مبارزه ی رسمی فیزیکی با رفتارهای منفی مورد نظر این سیاست و تشویق گسترده مادی رفتارهای مثبت مورد نظر، که تعیین بودجههای کلان دولتی برای این امور گونهای از این تشویق است، به یک دلیل دیگر نیز فاقد کارایی خواهد بود. در غیاب یک جریان فکری اسلامی و پیشرو، امکان ندارد که این سیاستهای رسمی نتیجهای مثبت داشته باشد. کافی است که وضع امروز را با دههی چهل و پنجاه مقایسه کنیم که پیشروان این جریان فکری مذهبی در جامعه چه کسانی بودند و امروز چه کسانی هستند؟ در آن روز کسانی پیشرو این جریان فکری بودند که کتابهای آنان هنوز هم مرجع فکری است ولی امروز مداحان وابسته به خزانهی عمومی منادیان این جریان هستند! جریانی که صرفاً و در سطح نازل به امور سیاسی روزمره سرگرم است و حتی در سیاست نیز فاقد حداقلهای لازم اخلاقی برای پیشبرد اهداف انقلاب است.</span></b><br />
<b><span style="font-size: large;"> </span></b><b><span style="font-size: large;">بنابراین مبارزه ی سلبی سیاست رسمی، علیه مظاهری که آن را غیراسلامی میداند، به دلیل قاعدهی “انسان حریص بر چیزی است که منع میشود” و نیز فقدان جریان قدرتمند فکری اسلامی و بالاخره احساس فرد از این که آزادی و هویت او تهدید میشود، ناکارآمد است. ضمن این که همین ناکارآمدی موجب میشود که مجریان این سیاستها پس از مواجهه با ناکامی در برنامههای خود بجای اصلاح امور، برای متهم نشدن به عقبنشینی، چشمبسته پیشروی کنند و آثار منفی دیگری از خود به جا بگذارند.</span></b><br />
<b><span style="font-size: large;"> </span></b><b><span style="font-size: large;">فعالیت ایجابی و تشویق مادی سیاست رسمی برای مظاهری که آن را اسلامی میدانند نیز، کارآمد نیست و در نهایت دورویی و ریا را تقویت میکند و افراد سطحی و نان به نرخ روز خور را در مناصبی مینشاندکه شایستگی کافی ندارند و تمام اینها موجب میشود که سیاست رسمی در سطح جامعه جریان بیابد و بیش از وزنی که دارد، به چشم بیاید و جریان غیررسمی در سطوح زیرین و عمیق جامعه و داخل خانهها و با قدرت جریان یابد و خود را نیز بینیاز از حکومت تلقی کند و نتیجهی این وضع جز به فروپاشی اجتماعی و اخلاقی کمکی نمیکند.</span></b><br />
<b><span style="font-size: large;"></span></b></div>ایرانیhttp://www.blogger.com/profile/11728738099001339674noreply@blogger.com0