صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در یادداشتی که روزنامه روزگار آن را منتشر کرد به حوادث اخیر انگلستان و سخنان مسوولان کشور پرداخته و ضمن اینکه این واکنش ها را کمدی – تراژیک می خواند این سوال را مطرح می کند که چگونه می شود میان واقعیت و برداشت و روایت مسوولان ما از واقعیت اینقدر فاصله و تفاوت باشد؟
وی معتقد است که مسوولان کشور حتی بدیهی ترین واقعیت ها را در ارتباط با انگلستان نخواسته اند ببینند و می نویسد: شاید اگر مسوولان ایرانی آنقدر اصرار و تاکید نداشتند که از انگلستان انتقام بگیرند، اتفاقا درس های جالبی می توانستند از تجربه حوادث انگلستان بگیرند.
او سپس به اتفاق هایی که در سوریه در حال رخ دادن است اشاره می کند و می گوید: مقامات سوری ماه هاست که شبانه روز دارند مردم شان را قتل عام می کنند، اما برخلاف مقامات انگلیسی نخواسته اند نکته ساده و بدیهی را بپذیرند که نقش و مسوولیت «خود ما»، سیاست ها و عملکرد «خود ما» در قبال آنچه به وجود آمده است، چقدر است؟
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
واکنش برخی از مسوولان و مقامات و رسانه های حکومتی ایران به اغتشاشات و ناآرامی های هفته گذشته در انگلستان بیش از آنچه شگفت انگیز و تعجب آور باشد، کمدی- تراژیک است.
شگفت انگیز و تعجب آور است از جهت آنکه ایشان باورش نمی شود در قرن بیست و یکم و با بودن این همه ابزار و امکانات ارتباطی از ماهواره و اینترنت گرفته تا مطبوعات، فیس بوک، توئیتر و شبکه های اجتماعی، این همه در در دیدن، درک و تشخیص واقعیت ها، مسوولان ما به خطا بروند و نتوانند بدیهیات و واقعیات مسلم و آشکار را در خصوص حوادث و رویدادهای انگلستان ببینند و به جای آن تصویر، تصورات و ذهنیات خود را جایگزین کنند.
انسان وقتی برخی از واکنش ها، قضاوت ها و رهنمودهای انگلستان را می شنود باورش نمی شود آنان در آنچه پیرامون حوادث آن کشور دارند می گویند جدی باشند و آن مطالب را از ته دل گفته و به آن باور داشته باشند. انسان بیشتر فکر می کند مسوولان ما دارند مزاح می کنند و می خواهند مسوولان انگلستان را دست بیندازند و از آنان انتقام بگیرند.
به زعم خودشان انتقام دخالت ها، قضاوت ها و اظهار نظرهای مقامات انگلیسی را پیرامون حوادث بعد از اعلام نتایج انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ و مسائل بعدی بگیرند. والا چگونه ممکن است مسوولان واقعا باور کرده باشند حوادث انگلستان آن گونه است که آنان دارند می بینند و می گویند.
چگونه می شود میان واقعیت و برداشت و روایت مسوولان ما از واقعیت اینقدر فاصله و تفاوت باشد؟ چگونه می شود باور کرد مسوولان از ته دل و واقعا باور کرده باشند حوادث انگلستان به مثابه بن بست تمدن غرب است؟ چگونه می شود باور کرد مسوولی از ته دل خواستار دخالت شورای امنیت و سازمان ملل برای حل و فصل بحران به وجود آمده در انگلستان باشد؟چگونه ممکن است مسوولی در ایران باور کرده باشد حکومت انگلستان دارد مردمش را سرکوب می کند و خواهان توقف سرکوب شده و به رهبران حکومت در انگلستان توصیه کند سعی کنید با مردم تان گفت و گو کنید؟به حکومت انگلستان بگوید چرا خواسته های معقول مردم و جوانانتان را نمی پذیرید و چرا با آنان مذاکره نمی کنید؟
فی الواقع فاصله یا شکاف میان واقعیت و درک مسوولان ما از واقعیت آنقدر زیاد است که انسان نمی داند در قبال روایت و واکنش مسوولان ما از حوادث انگلستان باید گریست یا خندید؟ انسان نمی داند اساسا از کجا شروع کند به توضیح دادن به مسوولان ایرانی که صورت مساله این است نه آنکه شما برای خودتان ساخته و پرداخته اید.
هیچ جنبه ای از حوادث و رویدادهای انگلستان نیست که انسان بگوید این جنبه اش را مسوولان ما درست درک کرده اند ودرست دارند بازگو می کنند. آنقدر روایت مسوولان ما از حوادث انگلستان ایدئولوژیک زده، سیاسی و سیاست زده است که انسان برای یک لحظه تصور می کند دولتی های ما (اعم از مسوولان، مطبوعات حکومتی، صدا و سیما، ائمه جمعه و جماعات و … ) نه در خصوص انگلستان که در خصوص حوادث کشور دیگری دارند تجزیه و تحلیل و گزارش می دهند.
مسوولان ما حتی بدیهیات را هم در خصوص حوادث انگلستان نخواسته اند ببینند. در چهار پنج شبی که ناآرامی ها لندن، بیرمنگام، منچستر، لیورپول و سایر شهرهای بزرگ انگلستان را به لرزه درآورد، پلیس انگلستان حتی یک گلوله پلاستیکی هوایی هم شلیک نکرد و همچنان حسب قانون، بدون اسلحه سعی در متفرق کردن جمعیت کرد. نه یک گلوله پلاستیکی، نه یک گاز اشک آور، نه یک شوکر، نه یک باتوم برقی، نه یک ضربه غیر برقی از ناحیه پلیس انگلستان به تظاهرات کنندگان و اغتشاشگران وارد نشد. چه رسد به آمدن ارتش و قوای مسلحه به خیابان ها.
اما مسوولان ایرانی به دولت انگلستان توصیه می کنند از خود خویشتنداری به خرج داده و مردمش را سرکوب نکند.شاید اگر مسوولان ایرانی اصراری بر گرفتن انتقام از دولت و مقامات انگلیسی نمی داشتند و می توانستند ببینند که مجلس در انگلستان چگونه وارد میدان شد و دولت، پلیس و … را فراخواند در قبال حوادث و رویداد های به وجود آمده از مسئولان توضیح خواست و آنان را مورد بازخواست قرار داد. می توانستند ببینند چگونه مسئولان و مقامات انگلستان مشکلات و مصائب به وجود آمده را بر گردن دشمنان خارجی ، بنیاد سوروس، آمریکا، ایران اسلامی (به عنوان مخالف انگلستان)، القاعده، طالبان، مسلمانان رادیکال و سایر مخالفان انگلستان نینداختند و پذیرفتند که مشکل هر چه هست باز می گردد به جامعه خودشان. می توانستند ببینند که چگونه مسوولان و مقامات انگلیسی در رویارویی با حوادث و مشکلات به وجود آمده نه به دنبال تئوری های توطئه و فرضیه های دایی جان ناپلئونی رفتند و نه سعی کردند با ریختن مشکلات و مصائب بر گردن دیگران از نقش خود در پذیرش اوضاع و احوال به وجود آمده شانه خالی کنند.
شاید اگر مسوولان ایرانی آنقدر اصرار و تاکید نداشتند که از انگلستان انتقام بگیرند، اتفاقا درس های جالبی می توانستند از تجربه حوادث انگلستان بگیرند که شاید بزرگترین و مهمترین آن پذیرش واقعیت های سیاسی و اجتماعی جامعه از سوی مسوولان کشور انگلستان بود.
شاید بزرگ ترین درسی که می توانستند از حوادث انگلستان بگیرند مقایسه میان واکنش مقامات انگلیسی و سوری در قبال حوادث و ناآرامی های کشورشان بود.
اولین و مهمترین واکنش مقامات انگلیسی در قبال حوادث و اغتشاشات آن بود که چرا این حوادث به وجود آمده اند؛ جامعه، مسوولان و متولیان کجا اشتباه کرده اند؛ ضعف ها و ندانم کاری هایشان چه بوده که برخی از جوانان شان دارند این گونه رفتار می کنند و بالاخره «چه باید کرد» و راه حل های بلند مدت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بحران به وجود آمده کدام است؟ اما مقامات سوری ماه هاست که شبانه روز دارند مردم شان را قتل عام می کنند، هزاران نفر را با شلیک زره پوش، تانک و مسلسل از پای درآورده اند، عالم و آدم از آمریکا، انگلستان، صهیونیسم، اروپا گرفته تا غرب، سازمان سیا، اینتلیجنت سرویس انگلستان، عربستان و … را متهم به دست داشتن در ناآرامی های کشورشان کرده اند، اما برخلاف مقامات انگلیسی نخواسته اند نکته ساده و بدیهی را بپذیرند که نقش و مسوولیت «خود ما»، سیاست ها و عملکرد «خود ما» در قبال آنچه به وجود آمده است، چقدر است؟
0 نظرات:
ارسال یک نظر