سلام سلام

از همه خوانندگان عزیز خواهش میکنم قبل از قضاوت در مورد مطالب تا آخرش رو بخونند.
نظر هم فراموش نشه.

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

سیاستمداران ضعیف، و طرفداران ضعیف آنان از نقد می‌ترسند

منبع وب سایت عباس عبدی
سیاستمداران ضعیف، و طرفداران ضعیف آنان از نقد می‌ترسند:
متأسفانه در ایران عادت کرده‌ایم که معنای کلمات، به ویژه کلماتی که ریشه‌ی غربی دارند را، بی‌محابا بسط مفهومی دهیم، کلمه‌ی کودتا از این جمله است. کودتا معنای نسبتاً تعریف شده‌ای دارد و به یک اقدام معمولاً نظامی برای برکنار کردن یک نفر یا یک گروه از قدرت یا آوردن فرد یا گروهی دیگر به قدرت است، ولی در ایران چنان بسط معنایی پیدا می‌کند که انواع رفتارهای دیگر را مشمول خود می‌نماید. به طوری که حتی ممکن است تقلب انتخاباتی احتمالی، مترادف با کودتا معرفی شود. این کار با قصد بد ‌جلوه دادن عمل تقلب با استفاده از لغتی است که بار معنایی منفی دارد، در حالی که هیچ دلیلی نداردکه از این کلمه استفاده شود چرا که در صورت اثبات ادعای تقلب، چه بسا بدتر از کودتا باشد. این اتفاق برای کلمه‌ی ترور هم رخ داده است.
ترور معنای روشنی دارد، کشتن نابهنگام و بی‌اطلاع یک فرد یا یک جمع را در عرصه‌ی سیاست ترور می‌نامند. به همین دلیل قتل‌های عادی و کشتن با اطلاع قبلی ترور نامیده نمی‌شود، و البته ترور نامیدن قتل‌های عادی، موجب بدتر جلوه دادن آن‌ها نمی‌شود، زیرا این نوع قتل‌ها محکوم و زشت هستند، در حالی که ترور حداقل در برخی موارد چندان عمل زشتی محسوب نمی‌شود. کسانی که چندین بار اقدام به ترور ناموفق هیتلر کردند، مطرود و محکوم نیستند، و اگر موفق هم می‌شدند، خدمت بزرگی را به بشریت کرده بودند. البته ترور به عنوان یک شیوه‌ی سیاسی (و نه یک مورد ویژه و استثنایی) برای کسب قدرت، همیشه آثار منفی داشته و محکوم است، ولی این دلیل نمی‌شود که معنای آن را بسط داد و مطابق سوال شما حتی به اقدامات مطبوعاتی نیز تسری داد. زیرا یک رکن مهم ترور که ناگهانی و بی‌اطلاعی فرد ترورشونده است، در این نوع رفتار مطبوعاتی مفقود است. ضمن آن که ترور شخصیت چه معنایی دارد؟ ترور عموماً با هدف گرفتن جان دیگری و به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی انجام می‌شود. اعتراض به کاربرد کلمه‌ی ترور در اقدامات زشت رسانه‌ای، به معنای کاستن از زشتی این اقدامات نیست و به نظر من کاربرد ترور موجب کاستن از این زشتی می‌شود. بنابراین با کار برد واژه‌ی ترور در رفتارهای مطبوعاتی علیه اشخاص مخالف هستم، هرچند برخی از این رفتارها به غایت زشت و غیرانسانی باشد.
بنابراین درباره‌ی نقش مخرب و منفی رسانه‌ها و مطبوعاتی که اقدام به تخریب چهره‌ی افراد می‌کنند، به دور از کاربرد کلمه‌ی ترور می‌توانم اظهارنظر کنم. فعالیت مطبوعاتی و رسانه‌ای از سوی دو محور محدود می‌شود. محور اول قانون است. به عبارت دیگر برخی اقدامات رسانه‌ها علیه افراد خلاف قانون است و متضرر از این اقدامات می‌تواند به دستگاه قضایی شکایت کرده و استیفای حق نماید. در قوانین رسانه‌ای این حق تا حدود زیادی مشخص است و انطباق هر مصداقی با حکم کلی نیز به عهده‌ی هیأت منصفه است. محور دوم، اصول حرفه‌ای روزنامه‌نگاری است، که مرجع تشخیص و تعیین مصادیق تعرض به این محور صنف مطبوعات یا رسانه‌ها هستند. مطبوعات و رسانه‌ها در شرایط مختلفی این دو محور را رعایت نمی‌کنند و از آن عبور می‌ نمایند. هرگاه حاکمیت قانون و استقلال قضایی نباشد یا کم باشد، به همان نسبت این امکان فراهم می‌شود که مطبوعات و رسانه‌هایی که وابسته به قدرت هستند به تناسب این ضعف قانونی و قضایی، خطوط قرمز قانون را شکسته و حریم افراد را لگدمال ‌کنند. در چنین جامعه‌ای رسانه‌ها و مطبوعات به میزانی که وابسته به قدرت هستند، قادرند که در مسیر تخریب اشخاص رفتار و اقدام کنند. مطبوعات غیرحکومتی که از پایگاه قدرت و رانت قضایی بی‌بهره هستند، نمی‌توانند از این نوع خطوط قرمز عبور کنند. فراموش نشود که این نوع از تخلفات مطبوعاتی و تخریب‌های شخصیتی، عموماً متوجه افرادی خواهد بود که از مسند قدرت دور هستند، در حالی که ترور به معنای دقیق، بیشتر ( و نه همیشه) شامل افرادی می‌شود که در قدرت هستند.
عبور از محور دوم می‌تواند از سوی همه‌ی مطبوعات رخ دهد، به میزانی که تعهدات حرفه‌ای ضعیف و نهاد مدنی حرفه‌ای وجود نداشته باشد، عبور از این خطوط قرمز نیز رواج بیشتری دارد و در این میان هر دو نوع مطبوعات مستقل و وابسته به قدرت، امکان عبور از خطوط این محور را دارند. میزان رعایت این خطوط به خصوصیات شخصی مدیران و روزنامه‌نگاران و نوع مخاطبان هر رسانه وابسته است. ولی در هر حال عبور از خطوط این محور به هیچ وجه به اهمیت یا معادل با رفتارهای غیرقانونی مذکور در محور اول نیست.
نکته‌ی کلیدی این‌جاست که ایجاد تعادل میان آزادی مطبوعات و حق مردم در دانستن، با رعایت حقوق فردی و حوزه‌ی خصوصی افراد امری متغیر و متحول است. ولی در هر حال هنگام تعارض میان این دو مقوله درباره‌ی سیاستمداران باید اولویت را به جانب حق مردم در دانستن داد، زیرا سیاستمداران با ورود به عرصه‌ی سیاسی تا حدود زیادی حوزه‌‌های خصوصی خود را عمومی می‌کنند. به همین دلیل است که در قانون اساسی نیز الزام شده است که اموال برخی از مسئولان، پیش و پس از مسئولیت بررسی و تعیین شود، در حالی که این مسأله‌ای خصوصی است و انجام آن برای سایر مردم الزامی نیست.
تنها راه برای بهبود عملکرد رسانه‌ها و مطبوعات، تلفیق حاکمیت قانون و استقلال قضایی همراه با تقویت نهادهای صنفی رسانه‌ای است، اگرچه تحقق این راه نیز موجب نمی‌شود که رسانه‌ها عملکردی بی‌عیب و نقص داشته باشند، ولی گمان می‌رود که در چنین شرایطی عملکردهای معیوب رسانه‌ها در مواجهه با سایر نهادهای اجتماعی، اصلاح خواهد شد.
عملکرد رسانه ها در دوران اصلاحات را باید بر حسب رسانه‌های رسمی و مستقل تفکیک کرد. وضعیت رسانه‌های رسمی و وابسته به بودجه‌ی عمومی تا حدودی مشخص است، هرچند این رسانه‌ها به دلایل متعدد تأثیرگذاری خود را از دست داده‌ بودند، ولی رسانه‌های مستقل و مرتبط با مردم و اصلاحات، در مجموع عملکرد مثبتی داشته‌اند ولی از آنجا که دیوار مطبوعات کوتاه است، عده‌ای می‌کوشند که وضعیت به وجود آمده را برای اصلاحات به گردن مطبوعات اصلاح‌طلب بیاندازند، در حالی که مسئول اصلی این وضع، دولت اصلاحات و شخص آقای خاتمی بود. من در همان زمان هم گفتم که اگر آقای خاتمی اشکالی در مطبوعات می‌بیند، می‌تواند مستقیما یا از طریق مشاوران خود که مورد اعتماد روزنامه‌نگاران بودند، درخواست تغییر خط مشی آنان را بنماید. تا آنجا که من به یاد دارم هیچ‌گاه به طور رسمی، پیامی در این باره رد و بدل نشد. و اگر اشکالاتی هم مطرح می‌شد، موردی بود. روزنامه‌نگاران در آن زمان متغیر مستقلی نبودند که فارغ از نفوذ اصلاحات راهی را پیش ببرند، مهم‌ترین و با نفوذترین آنان هم به نحوی با دولت ارتباط داشتند و دولت می‌توانست آن‌ها را به اصلاح روش فرا بخواند، اگر می‌خواست. بهتر است که روزنامه‌نگاران جوان ما هم در دام این خودزنی نیفتند و از روی صداقت همچون حضرت مسیح نکوشند که گناه دیگران را چون صلیب بر دوش بکشند. من منکر برخی تندروی‌ها نیستم، ولی این طبیعت کار روزنامه‌نگاری است و سیاستمداران باید با درک این طبیعت می‌کوشیدند که آن را به نحوی که درست می‌دانستند، تعدیل کنند، نه این که از منافع آن تندروی‌های موردی استفاده کنند و امروز که کارشان قمر در عقرب شده است چون عجوزه‌ها تقصیر را بر گردن دیگران بیاندازند.
کاربرد کلمه‌ی ترور شخصیت از سوی مطبوعات برای هر دو گروه از مطبوعات غلط است و نوعی ارزش‌گذاری منفی نسبت به رفتارهایی می‌شود که اگر حاکمیت قانون وجود داشت و سیاستمداران وظایف خود را به نحو درستی انجام می‌دادند، هیچ‌گاه شاهد این پرسش‌های از بنیان غلط نبودیم.
درباره‌ی مدیران مسئول نیز باید گفت که آنان هم مثل روزنامه‌نگاران بودند و اصولاً در ایرن تمایز دقیق میان مدیران مسئول و روزنامه‌نگاران نمی‌توان قایل شد و به عبارت دقیق‌تر باید گفت مدیر مسئول در عمل نقش یک روزنامه‌نگار ارشد را عهده‌ دار است.
درباره‌ی آقای هاشمی هم پرسش شما درست نیست، زیرا با توجه به جایگاه سیاسی ایشان از اول انقلاب تاکنون، حجم انتقاداتی که در مطبوعات متوجه ایشان شده است حداقل تا زمان مسئولیت ایشان، اندک است، شاید این حجم از انتقادات برای افراد دیگر کمتر باشد ولی به نسبت جایگاه ایشان این حجم بسیار کم بوده است. ضمن این که ایشان همیشه در موقعیتی قرار داشته‌اند که می‌توانستند به انتقادات پاسخ دهند، چه از جایگاه رسمی خودشان، چه از جایگاه غیررسمی و امکانات مفصلی هم در اختیار ایشان بوده است تا پاسخ دهند و اگر انتقادات بیهوده‌ای علیه ایشان یا هر کس دیگری مطرح شود، بهترین فرصت برای دفاع از خود، و نفی و رد منتقدین پاسخ دادن به انتقادات است. هم‌چنان که در سال‌های اخیر این کار را در مواردی انجام داده‌اند، اما در رابطه با انتقادات و اشکالاتی که نسبت به سال‌های پیش بوده، معمولاً سکوت‌کرده‌اند. بنابراین مورد حمله واقع شدن برای یک سیاستمدار قدرتمند اگر راه درستی را برود، نه تنها بد نیست که خوب هم هست زیرا با پاسخ دادن مخالفان را خلع سلاح می‌کند.
در مورد بنده و روزنامه‌های اصلاح‌طلب هم باید تمایز قابل شد. من فعلاً پاسخگوی عملکرد خود هستم. بنده حاضرم مطابق عرف مطبوعات، دستمزد و حق‌التالیف کسی را که زحمت نوشتن پاسخ نقدهایم نسبت به عملکرد آقای هاشمی یا هر سیاستمدار دیگری را تقبل می‌کند بپردازم و قضاوت را به عهده‌ی خوانندگان بگذارم. شما هم به جای پرسش‌های کلی بهتر است نمونه‌ای را از انتقاداتی که من نوشته‌ام را مطرح کنید تا معلوم شود که آیا وارد بوده است یا نه؟ این که عده‌ای خواهان نقد نشدن یک سیاستمدار هستند جز خیانت به او کار دیگری را از پیش نمی‌برند و اگر این افراد در کسوت روزنامه نگار باشند به حرفه خود و مردم نیز خیانت کرده‌اند. اگر قرار است که آقای هاشمی یا آقای خاتمی یا هر سیاستمدار دیگر را نقد نکنیم، پس چرا رئیس دولت فعلی را نقد می‌کنید؟ فقط افراد ضعیف هستند که از نقد خودشان می‌ترسند و فقط طرفداران ضعیف این افراد هستند که به جای دفاع درست و مؤثر از مرید خودشان، مدام از انتقادهای دیگران خرده می‌گیرند. به علاوه کدام فرد قدرتنمدی است که با گفتن چند انتقاد از عرش به فرش بیفتد؟ بسیاری از افرادی که به زندان رفته‌اند و محاکمه شده‌اند، از طرف مطبوعات رسمی چنان با هجمه‌ای سنگین و انواع و اقسام اتهامات دروغ مواجه شده‌اند که یکی از آن‌ها برای نابودی شخصیت آن‌ها کافی است. اما وقتی به میان مردم می‌روند، بیش از پیش محبوب و مورد احترام‌اند. حالا چگونه‌ می‌شود که افراد قدرتمند و دارای صدها مدیری که به واسطه‌ی او به جایی می‌رسند، قادر به دفاع از وی در برابر چند انتقاد پیش پا افتاده نیستند. شاید برای شما باور کردنش سخت باشد، ولی چاره‌ای ندارم جز این که بگویم من هنوز هم نقد‌هایی که در آن عالیجناب سرخ‌پوش و خاکستری‌پوش و امثال آن نوشته شده است را نخوانده‌ام، زیرا این‌گونه نوشته‌ها مورد پسندم نیست، ولی این دلیل نمی‌شود که آن‌ها را منشأ ترور!! شخصیت بدانم. هنوز هم دیر نشده است، درباره‌ی افراد سؤالات متعددی وجود دارد، اگر دوست دارید، آن‌ها را مکتوب کرده و بدهیم تا پاسخ دهند و اشکالات و انتقادات برطرف شود. مشکل این است که اگر ما خواستیم که صادقانه با اتکا بر رأی و پذیرش مردم حکومت کنیم، باید تبعات آن که پرسشگری جامعه است را هم بپذیریم، در غیر این صورت بهتر است از ابتدا مثل دیگران تکلیف خود را با این مسأله یکسره نماییم و رأی مردم را واجد اصالت ندانیم و در این صورت نیازی هم به پاسخ گویی به آنان نخواهیم داشت.
منتشر شده در روزنامه شرق 13-5-1390
سوالات شرق:

"ترور شخصیت" اگر چه بیش از هر چیز یک اقدام سیاسی و اقتصادی به نظر می رسد اما پیوند آن با عرصه رسانه و نیاز ترور کنندگان به رسانه به عنوان ابزار اعمال ترور سبب می شود که به جستجوی تاثیر رسانه ها در این موضوع باشیم.

نقش رسانه های کشورمان را در ترور های شخصیتی که در تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده تا چه حد می توان پررنگ دانست؟ آیا این تاثیر روند افزایشی داشته؟
سهم رسانه های رسمی و غیر رسمی از این اتفاق چقدر است؟ به عبارت دیگر به نظر شما این ابزار رسانه رسمی است که می تواند کشنده تر عمل کند یا ابزار رسانه غیر رسمی؟(فارغ از اینکه گستره مخاطبان این رسانه ها چه تعداد مخاطب را در بر می گیرند)
اغلب اصحاب رسانه اعتقاد دارند رسانه های رسمی به دلایلی همچون دسترسی بیشتر به منابع اطلاعات پیدا و پنهان، امکان انتشار گسترده تر و نیز پشت گرمی به نهاد قدرت بیش از رسانه های دیگر می توانند دست به ترور شخصیت بزنند. نگاه شما به آنچه در برخی رسانه ها تحت عنوان نیمه پنهان و اخبار ویژه و... منتشر می شود چیست تا چه حد این نوع نگاه را در جو سیاسی کشور و بی اخلاقی های اخیر موثر می دانید؟
اغلب فعالان عرصه رسانه افشاء حقایق و بیان واقعیت ها را از وظایف ذاتی خود می دانند. مرز باریک میان افشاء حقایق و افشاگری با ترور شخصیت را چگونه می توان مشخص کرد؟ چه فاصله ای وجود دارد؟ چه عواملی سبب می شود که رقبای سیاسی ترور شخصیت و پرداختن به مسائل شخصی یکدیگر را کار آمد تر از نقد عمل کرد هم بیابند؟
شاید یکی از راه حل هایی که بویژه از سوی حکومت کنندگان برای جلوگیری از ترور شخصیت همواره مورد تاکید قرار داشته است استفاده از قوای قهریه برای برخورد با رسانه ها به دلیل انتشار محتوایی است که می تواند ترور شخصیت فرض شود. حال آنکه این سویه می تواند به عنوان عامل بازدارنده در برابر وظیفه انتقادگری رسانه ها و انجام وظیفه شان به عنوان چشم نظارت گر جامعه بر عملکرد مسئولان قرار بگیرد. نظر شما در این باره چیست ؟ چه راهکار جایگزینی به جای استفاده از برخورد های قهری قابل تصور است؟
عرصه رسانه در دنیای معاصر ما وضعیت بی نظیری را تجربه می کند . وضعیتی که فارغ از مسئله اعتبار یابی رسانه ای مخاطبان با فضای رسانه ای به وسعت تمام وبلاگ ها، پادکست ها ، سایت های خبری کوچک و بزرگ و ... مواجه اند. در این شرایط اگر رسانه را عامل و مراجع اصلی خبر سازی را آمر به شمار بیاوریم، انگشت اتهام بیشتر به سمت کدام یک خواهد بود. برای عرصه رسانه ای به این وسعت و مقابله با پدیده ترور شخصیت چه باید کرد؟

در زمان اصلاحات روزنامه های اصلاح طلب در این باره چگونه عمل می کردند؟
روزنامه های شاخص هر دو جناح چه نقشی در این رابطه داشته اند؟
نقش مدیران مسوول روزنامه های شاخص دو جناح در پیش برد و فضا دادن به ترور شخصیت چگونه بود؟
چرا مدیران مسوول خود به فضای ترور شخصیت چهره ها دامن می زدند؟
یکی از شخصیت هایی که همیشه مورد حمله قرار گرفته آیت الله هاشمی رفسنجانی بوده است، چرا اینگونه شده؟
انتقادی که به شما و روزنامه های اصلاح طلب هم هست، این است که از این شیوه استفاده می کردید، نظر شما در این باره چیست؟
خصوصا بحث بر سر این بود که در خصوص آیت الله هاشمی رسانه های اصلاح طلب زیاده روی کردند، دادن القابی چون آیت الله سرخ پوش و غیره، نظر شما در این باره چیست؟

//////////////////////////////////////////////////////////////////////
بدون سوالات در ضمیمه شرق 13-5-90 منتشر شده است.


0 نظرات: