چشم انداز ایران - شماره 63 شهريور و مهر ماه 1389
مهدي فخرزاده
جنبش واژهای است که تعریف دقیقی از آن در جامعهشناسی وجود ندارد. مفهوم جنبش اساساً با برخي از مصادیق آن شناخته میشود و مفهوم بسیار گستردهاي از روانشناسی تا امور سیاسی شامل میشود. در این میان دانشگاه یکی از مهمترین ساحتهای تعین مصادیق جنبش دانشجویی است.
دهههای 60 و 70 میلادی اوج جنبشهای دانشجویی در جهان بود و ایران نیز پس از انقلاب در دهه 70 شمسی اين جنبشها را بيشتر تجربه كرده است. واژه جنبش به خودی خود هیچ راهی به حوزه فعالیت اعضا و نیروهای جنبش نمیبرد، بنابراین باید مصادیق ایرانی جنبش دانشجویی و مسئولیت دانشجو در قبال شرایط را کاوید. دانشجو در وضعیتی خاص قرار دارد، او با چالشهایی دست به گریبان است که باید آنها را شناخت، برخی از این چالشها مبتلابه ایران و برخی نیز فقط به دانشگاه برمیگردد.
سه ساحت گوناگون فعاليت دانشجويي
سوای از چالشهای عمومی جامعه، دانشجو همزمان داراي سه ساحت متفاوت است. از منظری شاید او ناچار از بازی در سه زمین بهطور همزمان است. دانشجو وارد دانشگاه میشود، تا بار علمی و تخصصی توسعه در مملکت را برعهده گیرد. او بناست برای رشد خود و جامعهاش تلاش کند و انباشت علمی جامعه را در حد بضاعت بیفزاید و نسبت به حوزه درس و تخصص خود مسئول است.
از سوي ديگر در این مقطع به واسطه آغاز روند جامعهپذیر شدنش، مرجع خانواده میشود و انتظارات جدیدی از او میرود. ضمن این انتظارات، معمولاً خانواده هنوز قصد دارد اهرمهای کنترلی خود را بر دانشجو حفظ کند، در حالیکه او به مرور نسبت به کنترلهای اجتماعی احساس نگرانی میکند. همچنین تضاد بین نسلی بر عوامل فوق افزوده میشود تا فضای بین دانشجو و خانوادهاش را بیشتر دچار تنش کند.
سومین زمین برای حضور دانشجو بخصوص در ایران مواجهه با امور اجتماعی و سیاسی است. در خاطرات فعالان سیاسی پیش از انقلاب با افتخار از سازماندهی دانشگاه برای کمک به زلزله بوئین زهرا یاد میشود؛ امری که در سالهای پس از انقلاب نظیری برایش نمییابیم. اما پس از انقلاب هم دانشجویان در دوره اصلاحات با لیستهای انتخاباتی واردعرصه جامعه شدند، که این نیز بینظیر بود.
به هر حال این سه، حوزه فعالیت دانشجو شناخته میشوند که گاهی نیز با همپوشانی پایین آنها، دانشجو دچار مشکل میشود. در میان این سه عرصه، وضعیت امر اجتماعی ـ سیاسی و نسبت آن با دانشجو، بسیار مورد مناقشهتر از دیگر عرصههاست. در واقع در بدو امر باید پرسید، آیا اساساً دانشگاه عرصه بروز امر سیاسی است یا نه؟
دانشگاه و امر سیاسی ـ اجتماعی
در پاسخ به پرسش فوق عدهای براین باورند که دانشگاه نسبت به امر سیاسی، غیر مسئول و نسبت به امر صنفی معطوف به خویش، مسئول است. عدهای دیگر دانشگاه را قلب تپنده جامعه یا پیشتاز میدانند، از این جهت که وابستگیهای آن کمتر است. دیدگاه دیگری نیز به یک کلیت بسنده میکند که دانشجو از این حیث که انسان است، مسئول است. بر این سه دیدگاه که در گفتوگوهای چشمانداز ایران پیرامون «چالشهای سهگانه دانشجو» مطرح شد، نقدهایی نیز وارد است.
در اولین منظر نوعی سیاستزدایی دیده میشود که ازسوي حاکمیت نیز بر آن اصرار میشود. این وضعیت سیاستزدایی شده در نظر برخی روشنفکران، ایدهآل و آرمانی است. در این آرمان هرجریانی به امر صنفی و خاص خویش سرگرم است. جامعه در این وضعیت تبدیل به اجزای منفک و سلولهای جدا از هم میشود و البته حاکمیت هم در مقابل انبوهی از مطالبات دقیق قرار میگیرد. اما به نظر میرسد این ایده مناسب جامعهای همچون ایران که اساساً مسائل در آن سیاسیاند نباشد. دانشجو در دانشگاه حتی اگر به طور صرف بخواهد در فضای صنفی فعال شود، با دو مسئله روبهروست، در یک سو حتی با امر صنفی در دانشگاه، برخورد سیاسی میشود. دانشجوی معترض به امر صنفی، خود به خود با فشارهایی از سوی دستگاههای سیاسی روبهرو شده و متوجه این نهادها میشوند. در سوی دیگر اعتراض به امر صنفی در سیستمهای متمرکز، نظر معترضین را در روند اعتراض به رأس سیستم و کلیت آن متوجه میسازد و در نتیجه باز هم امر صنفی، پیامد سیاسی خواهد داشت. در واقع اینکه گفته میشود مسئله در ایران سیاسی است به این معناست که در هر سیستم متمرکز، هر نقصی به کل سیستم برمیگردد و خودبهخود همه امور صنفی و اجتماعي از یک منظر سیاسی میشود. اگر بنا باشد دانشجو به امور سیاسی نپردازد، خودبه خود نباید به هیچ امری بپردازد.
دومین دیدگاه، دانشگاه را زنده میخواهد. اين ديدگاه در دوره اصلاحات آزمون پس داد و نشان داد که قابلیت به انزواكشاندن دانشگاه را دارد. در این دیدگاه، دانشگاه بهمثابه نیروی پیشتاز جامعه، همچون موتورکوچک به حرکت درمیآید و جامعه موتور بزرگی است که کار را ادامه میدهد. این که با این دیدگاه چه استراتژیای توسط فعالین دانشجویی اتخاذ شود، فرقی نمیکند. توهم پیشتازی باید زدوده شود، چه بنا باشد مجلس را بگیرد، چه اعتراض سیاسی کند و یا دیدبان جامعه مدنی باشد. بحث ارزشگذاری استراتژی و تاکتیک بحثی دیگر است، اما بهطورکلی توهم پیشتازی باید زدوده شود. دانشگاه نه پیشتاز است و نه رهبر! اگر بنا باشد دانشگاه در کشوری که همه چیز موکول به پول نفت است، پیشتاز باشد، این نهاد بی ثبات، خانه بر آب ساخته است.
توجه صرف به مسایل صنفی، در سال 84 یک بار در مورد معلمان به پاسخی عجیب رسید. شهردار تهران، طی اقدامی نامعمول، مبلغی عیدی به معلمان تهران داد. دیدگاه معلمان گویی نسبت به این شهردار قدری مثبت شد و در انتخابات ریاست جمهوری تمایلاتی به آن شهردار سابق در معلمان پدیدار شد، اما بنا نبود شهردار عیدی معلمان را تأمین کند، بلکه او باید حمل و نقل شهری را تسهیل کند، شهر را زیباتر کند و... تأمین عیدی معلمان توسط شهردار، نه تنها یک کارکرد برای سیستم شهرداری نیست، بلکه یک کژکارکرد است و نشان از بیماری سیستم دارد، اما وقتی سیاسی به آن نگریسته نشود، فاجعه به بار میآید. پس از دوم خرداد 76 چند بار این فرضیه آزمون پس داد و هر بار دست از پا درازتر به سیاستزدایی از دانشگاه و انفعال انجامید.
سومین دیدگاه که در گفتوگوهای نشریه چشمانداز ایران مطرح شد، دیدگاهی است که مسئولیت دانشگاه را موکول به نقش انسانی دانشجو میکند. این دیدگاه بیش از آنکه مسئلهای از مسائل دانشگاه را حل کند، یک کلیگویی است که نه امکان بروز جدی دارد و نه نهاد دانشجویی، و اساساً نهاد را بهرسمیت میشناسد؛ شاید این دیدگاه هم بیشتر برای ساکنان اسکاندیناوی جذاب باشد تا ایران.
شاید با جمعبندی دیدگاههای فوق بتوان گفت هرچند حل مسئله قدرت بر عهده دانشگاه نیست، اما نمیتوان و نباید از دانشگاه سیاستزدایی کرد، همانطور که از هیچ نهاد صنفی دیگر نمیتوان سیاستزدایی کرد و همین که گسترده شود، سیاسی میشود. انجمنهای صنفی پزشکان و معلمان، همینطور سندیکای اتوبوسرانان، گواه خوبی بر این مدعایند.
امروز دانشگاه به مرحلهای تأخیری برای پیوستن جوانان به خیل بیکاران تبدیل شده است. چشمانداز ناروشن و بیآتیه تقریباً در تمام رشتهها، پیوند نداشتن علوم با واقعیات جامعه، سیاسی بودن بسیاری از دروس در رشتههای مختلف، عملاً دانشگاه را به نهادی بدون حضور هدفهای اولیه تبديل کرده است. این سیستم نابسامان، در هر زمان ممکن و براساس نابسامانیهای خود ـ که از اتفاق، سیاسی هم هست ـ واکنش سیاسی نشان میدهد.
تمامی جنبشهای اجتماعی سری هم در دانشگاه دارند و این همان نقطه قوت دانشگاه برای تقویت تئوریک جنبشهای اجتماعی، نظیر زنان، معلمان، کارگران و... است. شاید بتوان گفت در جامعه بحرانزدهای همچون ایران، علمیترین و صنفیترین کار، ضمیمهکردن دانشگاه به جنبشهای اجتماعی است؛ کاری که به نو شدن و به روز شدن جنبشهای اجتماعی میانجامد و لزوماً امری سیاسی است.
پول نفت، نیاز به توسعه و انباشت را در منظر کوتهبینان، کم میکند، در نتیجه نیاز به دانشگاه کم میشود، اما سیاست تأخیر به بازار از طریق دانشگاه و همچنین میل به علماندوزی در نسل جدید، نهاد دانشگاه را گستردهتر میکند. این وضعیت دانشگاه را از وثاقت میاندازد و آتیه دانشجو در اثر بیبرنامهگی قدرت سیاسی به چالش کشیده میشود. در چنین وضعی توصیه اخلاقی زیست مسئولانه مشکلگشا نیست. شاید تقویت نهادها پاسخ مناسبتری به مسئله باشد، در اینجا نفس اعتراض مهم است، اما کیفیت اعتراض بسیار مهمتر است.
میتوان نتیجه گرفت گرچه عطف به مطالبات ملموس و دمدستیتر اهمیت تاکتیکی دارد، اما همواره باید توجه داشت که ایران تا با حضور دولت بهعنوان بزرگترین سرمایهدار، بزرگترین متولی و تنها مسئول مملکت روبهروست، مسئلهاش نیز مسئلهای سیاسی است.
دانشگاه عرصه بروز امر سیاسی شده است. دانشجو این کار را نکرده، بلکه امر سیاسی، خود را به دانشگاه تحمیل کرده است. حتی دروس علمی و تخصصی دانشگاهها گاهی بر اساس وضعیت سیاسی روز دولت تغییر میکند، حتی گاهی به اعترافات متهمین سیاسی درباره علومانساني استناد میکند. چگونه میتوان انتظار داشت وقتی حتی تکلیف دروس دانشگاه را مسئولین قوه قضاییه تعیین میکنند، دانشگاه غیرسیاسی باشد؟ اما کیفیت این عمل سیاسی مهم است.
شاید بتوان گفت، دانشگاه پیشتاز نیست، اما سیاسی است. اگر دانشگاه خود را در پیوند با جریانها و جنبشهای اجتماعی دیگر قرار دهد و نظریهپردازی در آن حوزهها را برعهده گیرد، میتواند تأثیرگذارتر باشد. در واقع شاید حضور دانشگاه در ساحت سیاسی ـ اجتماعی بهعنوان کمک حال دیگر جریان مؤثرتر است.
تحصیل، خانواده و چالش با امر سیاسی
بیپروا میتوان گفت از منظر بسیاری از دانشجویان، برخی از مواد درسی دانشگاه را فقط باید نمره گرفت وگذراند. حجم بالای مواد درسی بدون کاربرد با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک، عملاً علمی بودن دانشگاه را زير سؤال برده است. در این مورد نیز این دانشجوی فعال نیست که به درس بیتوجه است، بلکه این نظام آموزشی است که دانشجویی را که بیشتر نسبت به پیرامون خود توجه دارد و درس را در راستای عمل در جامعه میخواهد، نسبت به درس بیتوجه میكند. یکی از نهادهایی که دانشجو ميتواند در آن فعال شده و نظام آموزشی را از آن طریق به چالش بکشد، انجمنهای علمی دانشگاه است. شاید حضور دانشجویان دارای سویههای سیاسی ـ اجتماعی، در این انجمنها بتواند راهًحلی در راستای حل تضاد درس و امر اجتماعی ـ سیاسی باشد. اگر موضوع درس حل شود، معمولاً مسئله خانواده، اندكی حل میشود.
مسئله خانواده به طور صرف مربوط به وضعیت دانشجویی و فعالیت اجتماعی نیست، بلکه همانطور که گفته شد مسایل دیگری از جمله شکاف بیننسلی در این حوزه فعالند. به همین دلیل نمیتوان کل مسایل را با خانواده حل کرد، اما بهطور نسبی، شاید همانطور که برخی مصاحبهکنندگان در شمارههای پیشین گفتند، دانشجو ميتواند در مورد مسائل مبتلابه اجتماعي و سياسي به خانواده توضيح دهد.
همچنین پیشفرض مانعشدن خانواده بر مسئولیت سیاسی ـ اجتماعی فرد، خود بحرانآفرین است، شاید بتوان پیشفرض را عوض کرد و خانواده را همراه دانشجو دید، نه مانع آن.
0 نظرات:
ارسال یک نظر