آيتالله مصباحيزدي در ماههاي اخير به جرگه منتقدان محمود احمدينژاد، رييسجمهور پيوسته است. ماجراهاي مرتبط با مشايي و بقايي سبب شد تا چهرههايي كه در سالهاي گذشته ارتباط نزديكي با احمدينژاد داشتند همزبان به نقد و گلايه بگشايند.
در اين بين آيتالله مصباحيزدي كه در دولت نهم به عنوان معلم ايدئولوژيك احمدينژاد شناخته ميشد، شايد گلايههايش بيشتر به چشم بيايد. روزگاري اين چهره مذهبي جناح راست به يكي از برگ برندههاي احمدينژاد جهت كسب اعتبار بيشتر در ميان جامعه سنتي ـ مذهبي تبديل شد و سخنان آيتالله مصباح در دفاع از دولت نهم، از امتيازات ويژه اين دولت محسوب ميشد. حتي در روزهايي كه رابطه قم ـ تهران به دليل موضوعاتي مانند هالهنور، حضور مشايي در مجلس تركيه، طرحشدن موضوع دوستي با ملت اسراييل، وزارت زنان، حضور زنها در استاديوم و... دستخوش تلاطم شده بود، سخنان اين چهره روحاني در دفاع از دولت نهم بارها توانست از تبديل اين چالشها به بحراني جدي جلوگيري كند. اينكه چطور داستان مشايي و بقايي در عرصه سياسي و حمايت احمدينژاد از اين حلقه توانسته اتمامحجتي براي آيتالله مصباح باشد تا به قول رسانهها، شاگرد پيشين خود را مورد عتاب قرار دهد، سبب شده در فضاي سياسي كشور با تعابير و تحليلهاي متفاوتي
مواجه شود.
در اين بين محمدجواد حجتيكرماني در نامهيي سرگشاده به آيتالله مصباحيزدي با روايت روزهايي كه اين چهره روحاني تمامقد در دفاع از احمدينژاد وارد عرصه شده بود، به او يادآور ش ده كه در 6 سال پيش چهرههاي موجه بسياري بودند كه بتوانند سكاندار كشور شوند و آنچه امروز سبب شده اصولگرايان و بويژه وي نسبت به آن پشيمان شوند، برآمده از تصميم و انتخاب خودشان است. حجتيكرماني كه پيش از اين با آيتالله مصباحيزدي هم مناظره داشته در اين نامه سرگشاده آورده است:
با دلي سوزان و چشمي گريان و حالي پريشان، اين نامه را شتابان براي آن برادر ديرينه گرامي مينويسم بدين اميد که به سود نظام اسلامي و مردم گرفتار ما باشد: اجازه بدهيد از اينجا شروع کنم که در ماههاي اخير حضرتعالي مانند بسياري از خطبا و گويندگان و نويسندگان، از جريان انحرافياي سخن ميگوييد که آقاي احمدينژاد را احاطه کردهاند و او به اين جريان وابسته و دلبسته است... من بيمقدمه و خيلي صريح و بيپرده از شما سوال ميکنم مگر شما و امثال شما نبوديد
که آقاي احمدينژاد را تا بدان حد بالا برديد تا امروز از گريبان خود
شما سربرآورد.
در عدالتمحوري و مهرورزي ايشان هم با رفتاري که در دولت اول و دومش با نزديکترين همکاران يعني وزراي کابينهاش داشت و دارد، به هيچوجه جاي شک و شبههيي باقي نمانده است!
گذشته از سلسله انتصابات و عزلهايي که عمدتا عجولانه و بر مبناي درگيريهاي شخصي و بدون رعايت مصالح عمومي انجام گرفته و ميگيرد، فعلا به مخالفت صريح ايشان با نظر رهبر انقلاب در مورد وزير اطلاعات و اخيرا برکناري وزير نفت و نصب سرپرست جديد براي اين وزارتخانه کليدي اشاره ميکنم با توجه به نقش کليدي و حساس وزارت اطلاعات در امنيت کشور و نيز وزارت نفت در شريان حياتي کشور که چون خون در رگهاي اقتصاد است.
آيا تفسير يکي از دوستان صاحبنظر ما قابل تامل نيست که ميگفت: يک خط مرموز، پشت سر تصميمات سياسي – اقتصادي اين دولت است که احتمالا بدون اينکه خود آقاي احمدينژاد متوجه بشود کشور را به ورطه ناامني، ورشکستگي و سقوط اقتصادي سوق ميدهند. اينها را بگذاريد کنار معاملات نفتي تهاتري و نابودي صنعت و کشاورزي با واردات بيرويه انواع ميوهها و صدها قلم کالاي چيني و غيره حتي دستساختهاي کشورهاي خارج که صنايع دستي ما را هم در کنار صنعت و کشاورزي تهديد به نابودي ميکند.
اين دوست صاحبنظر خبره سياست و اقتصاد، بر اين باور است که: انحلال سازمان برنامه و بودجه کشور که در حکم حافظه مديريتي کشور بود، تغيير محل خدمت مديران، «قمار» قلمداد کردن بورس که يکي از شريانهاي اقتصادي کشور است، حمله به سيستم بانکي به عنوان يکرقمي کردن سود بانکي، انحلال شوراها از جمله شوراي عالي پول و اعتبار (که بعدا به صورت ناکارآمدي برقرار شدند)، خالي کردن بانکها به عنوان پروژههاي زودبازده، چهار برابر شدن پول در گردش و ايجاد تورم، مجموعه سياستهايي بوده است که واحدهاي توليدي را رو به کاهش برده و باغات و مزارع را کساد کرده و بيکاري را افزايش داده است. او مينويسد: «در مدت شش سالي که دولت آقاي احمدينژاد برسر کار است، درآمدهاي نفتي ما افزايش يافت، بهگونهيي که طبق گفته کارشناسان، درآمد حاصل از يکصد سال استخراج نفت با درآمد شش سالي که آقاي احمدينژاد بر کرسي رياستجمهوري ايران هستند، برابري ميکند، اما حاصل آن براي ملت چيزي نبوده است. البته هر يک از اين موارد احتياج به کارشناسي دارد و بايد هياتهاي کارشناسي مجلس شوراي اسلامي و کارشناسان ديگر با جديت اين موضوعات را در دستور تحقيق خود قرار دهند و کشور و نظام را برهانند.»
وي ميافزايد: «فساد اداري هيچگاه به وسعت امروز نبوده است. از زمان دولت آقاي هاشمي و آقاي خاتمي، سياست تعديل و حذف 10 درصدي يارانهها در بودجه هر سال مطرح بود که با آن مخالفت شد. اما آقاي احمدينژاد در شرايط حصر اقتصادي که واحدهاي توليدي ما تاب و توان خود را از دست داده و بهرهدهي بسيار پايين آمده است، اين کار را به نام هدفمند کردن يارانهها با شتاب زياد و بدون در نظر گرفتن پيامدهاي آن انجام داد که طبعا فاجعهبرانگيز خواهد بود چراکه طبقه زحمتکش مزدبگير با حداقل دستمزد 370 هزار تومان در ماه نميتواند در برابر افزايش لجامگسيخته تورم تاب بياورد و به زندگي همراه با کرامت انساني خود ادامه دهد.
ارباب اطلاع ميگويند: در آلمان دولت اقتصاد يارانهيي ندارد اما به دليل بهرهدهي بالاي واحدهاي توليدي، حداقل حقوق مزدبگيران چيزي حدود دو ميليون تومان در ماه است در حاليکه کالاهاي سبد مصرفي مزدبگيرانه آن کشور ارزانتر از کالاهاي مصرفي مزدبگيران ايراني است. تازه ميگويند هنوز تورمهاي مهار نشده بيشتري در راه است. آيا اين تخريب کشور نيست؟»
به پندار من، درد اصلي ما تنازع و تخاصم بوده است. ما برخلاف آيه مبارکه «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحکم» پيوسته «تنازع» کردهايم و «فشل» شدهايم و هيبت و باد و بروت ما از بين رفته است. اميرالمومنين (ع) فرمود: «ولا يستطيع ان يتق الله من يخاصم»؛ کسي که از در خصومت وارد ميشود (اگر هم بخواهد) نميتواند تقواي الهي داشته باشد.
در اينجا از تحليل كلي حوادث و وقايع صرفنظر ميكنم كه درخور نگارش كتابي قطور است و به وقايع اين سالهاي از سال 84 تاكنون بخصوص انتخابات سال 88 اشاره ميكنم و از آن برادر گرامي ميپرسم كه با توجه به نقشي كه حضرتعالي در اين جريانات داشتهايد، اكنون تا چه حد خود را مسوول ميدانيد؟
اجازه بدهيد سوالم را صريحتر و عينيتر مطرح كنم و از موضعگيريهاي مثبت و منفي شما و امثال شما در دولتهاي آقاي هاشمي و آقاي خاتمي و آقاي احمدينژاد بپرسم: سوال من اين است آيا شما همچنان به موضعگيريهاي گذشته خود در دولتهاي سهگانه نامبرده، صحه ميگذاريد؟ (دولتهاي قبلتر را نميگويم چون شما در آن سالها، وارد عرصه سياسي نشده بوديد...) آيا جانبداريهاي بيدريغتان را از آقاي احمدينژاد در سالهاي 88 و 84 درست و صحيح ميدانيد؟ آيا با مقايسه با سالهاي رياستجمهوري آقاي هاشمي و آقاي خاتمي كه البته اشكالات و ايرادات درست و نادرستي بر آنها وارد شده است و ميشود...، جو سياسي، اقتصادي، اخلاقي و بينالمللي سالهاي اخير را بهتر از آن سالها ارزيابي ميكنيد؟
به پندار من، مجموعه اين ذهنيتها و واقعيتهاي منفي همراه با «تيپ» آقاي احمدينژاد، مردميبودن و صداقت او در همدردي با محرومين و مستضعفين جامعه، باعث شد كه وي برنده انتخابات 88 و 84 شود. من در يادداشتي كه در انتخابات 84 به عنوان «تنها گزينه» در برتري غيرقابل مقايسه آقاي هاشمي نسبت به آقاي احمدينژاد نوشتم، آقاي هاشمي را راننده ماهري معرفي كردم كه عليرغم تخلفات سهوي و عمدي از مقررات رانندگي قادر است ماشين سياست را از پيچ و خمهاي خطرناك داخلي و خارجي سالم به درد ببرد اما آقاي احمدينژاد، عليرغم صداقت و مردمدوستي، راننده كمتجربهيي است. او سختكوش و پرتلاش و مردمي و مردمدوست است اما نه سياست ميداند و نه اقتصاد و با عرف و ادبيات رايج آشنا نيست و با ادبيات عوامانه در داخل و خارج سخن ميگويد. ايشان در اين مدت نشان داده است كه بسيار تند و عجول و لجباز و رفيقباز است و اين شما و امثال شما بوديد كه او را بر سر كار آورديد.
باري- وقايع اين شش ساله نظر مرا اثبات كرد و امثال جنابعالي هم با تعابير متفاوت، سخن گذشته مرا تصديق ميفرماييد.
حضرت آقاي مصباح! اشكال مهم و صعبالعلاج ديگر كه شايد امالمشكلات باشد، اين است كه طبق يك خصلت ديرينه و نهادينه شده، ما در بسياري از مسائل خودسانسوري ميكنيم و خلوت و جلوت ما، گاهي 180 درجه با هم تفاوت دارد و از اين رو، بسياري از حقايق و واقعيتهاي جامعه از ديد بزرگان و مسوولان مملكتي مخفي ميماند يا به صورت معكوس جلوه داده ميشود. يا از باب مصلحتانديشي يا از باب تقيه و ترس يا از باب ملاحظات رفاقت و رودربايستي و بسياري هم به خاطر دغدغه زندگي و امرار معاش حرف دلمان را نميزنيم و با آنكه در محافل خصوصي و خانوادگي و جاهاي امن لاينقطع از اوضاع شكايت داريم و اين و آن را مقصر ميدانيم ولي چون به «عرصه» ميآييم، لب فرو ميبنديم. گويي در شهر هيچ خبري نيست.
اين خصلت نكوهيده كه در مواردي هم معلول جو سياسي و كمتحملي مسوولان حكومتي است، بخصوص در محافل دانشگاهي و علمي موجب وقفه و ايستايي و جلوگيري از خلاقيت و نوآوري ميشود و بسياري از فرهيختگان و صاحبنظران را از اظهارنظر صريح باز ميدارد و آنها را به اضطرار و اجبار يا ملاحظه و تقيه واميدارد كه همسوي با ما روحانيون بخصوص روحانيون دستاندركار حكومتي سخن بگويند و از ابراز نظر كارشناسي و علمي بخصوص در مقولات سياسي و جامعهشناسي پرهيز كنند. |
0 نظرات:
ارسال یک نظر