سلام سلام

از همه خوانندگان عزیز خواهش میکنم قبل از قضاوت در مورد مطالب تا آخرش رو بخونند.
نظر هم فراموش نشه.

۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

برخورد اندیشه‌ها / آیا آمریکا دشمن است؟

اشاره: در سالهای فعالیت در هفته‌نامه کیهان هوایی، قالبی را برای طرح نظرات مخالف یا متفاوت برگزیده بودیم که عنوان «برخورد اندیشه‌ها» را داشت و در نوع خود، یک ابتکار محسوب می‌شد. برآنم تا به اندازه فرصت خویش، این شیوه را در «نقد زمانه» هم مورد توجه قرار دهم. در این قالب، خوانندگان گرامی ابتدا با نوشته اصلی منتقدانه خوانندگان روبه‌رو هستند و سپس پاسخ بنده را ملاحظه خواهند کرد. طبعا در فضای اینترنت این امکان فراهم است که نظرات خوانندگان دیگر هم در کنار این دو دیدگاه، منتشر شود. امیدوارم که این قالب، بستری برای برخورد اندیشه در زمینه‌های مختلف باشد که به قول معصوم: اضرب بعض الرای بالرای یولد الصواب، آرای مختلف را به یکدیگر بزنید تا اندیشه درست زاده شود.
اندیشه اول: مشکل آمریکا نیست، خودمان هستیم
جناب شکوهی با سلام
احتراما تحلیل‌های جنابعالی در مورد اوضاع خاورمیانه و نقش ایران قابل تامل هستند اما وقتی به نقش جمهوری اسلامی می‌رسید بنده فکر می‌کنم یک سری موارد را (که نمی‌دانم به چه دلیل) نادیده می‌گیرید و طوری بیان می‌فرمایید که در دنیا دو ابر قدرت در مقابل هم قرار دارند یکی ایران و دیگری آمریکا. لذا لازم می‌بینم که مطالبی را مطرح نمایم.
۱ – کشور آمریکا قدرت اول اقتصادی و نظامی جهان است و این در حالی است که ایران در رتبه‌های خیلی پایین‌تر (با اختلاف بیش از یکصد و پنجاه کشور) قرار دارد.
۲ – تعداد ناوگان‌های نظامی آمریکا برابر تعداد تمام ناوگان‌های کل کشورهای جهان است
۳ – ایران کشوری است که اوضاع داخلی نابسامانی دارد: اقتصاد فلج، نیروی نظامی محدود، متحدان ضعیف (بجز چین و روسیه)، دارای عدم روابط مناسب با اغلب همسایگان، فساد مالی در دستگاه‌های دولتی و حکومتی.
۴ – مغزهای متفکر در ایران یا ضایع می‌شوند یا فرار می‌کنند. در امریکا این مغزها پرورش یافته و مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند.
۵ – سطح علمی تکنولوژی دانشگاه‌های ما به فاصله هزار دانشگاه با بدترین دانشگاه امریکا فاصله دارد.
۶ – امریکا کشوری است که اگر دور خود را دیواری بکشد براحتی اقتصادش درون خودش می‌چرخد و حتی سایر کشورهای جهان متضرر می‌شوند در حالی که ایران یک روز نفت نفروشد، حکومتش فرو می‌پاشد.
۷ –  ما می‌خواهیم یک ماهواره بسازیم تمام متریال آنرا بدون کم و کاست باید از خارج وارد کنیم و تازه دانشمندانی که در امریکا درس خوانده‌اند را با هزینه‌های کلان، التماس‌کنان بیاوریم تا تبلیغاتی کرده باشیم اما در امریکا ساخت ماهواره، بخشی از فعالیت‌های کلاسی دانشجویان رشته هوا – فضا است.
۸ – امریکا در مجموع دارای بالاترین استانداردهای کشاورزی دنیا است و کشاورزی ما سنتی و فلج است.
۹ – در ورزش، در صنعت، در دکوراسیون شهری، در حفظ منابع طبیعی، و … در هر زمینه‌ای ما باید حداکثر خود را با عراق و نهایتا بخواهیم خیلی خود را تحویل بگیریم با ترکیه مقایسه کنیم.
۱۰ –  ما در مصاف با امریکا نهایتا بتوانیم از طریق ونزوئلا چهار تا موشک پرتاب کنیم که با این اخلاق آقای دوست و برادرمان داداش هوگو، هیچ بعید نیست در آخرین لحظه این شانس را هم از دست بدهیم.
بنابراین به نظر بنده ما در درون خود دشمنانی مثل ناهنجاریهای اجتماعی، نارضایتی‌های مردمی، اقتصاد بسیار ضعیف، فساد اقتصادی، تخریب جنگلها و منابع طبیعی، دانشگاههای ضعیف، عدم ثبات فرهنگی، نیروی نظامی غیرکلاسیک و ضعیف، عدم رفاه اقتصادی مردم، بیکاری شدید، اعتیاد، ایدز و … داریم که رسیدگی به آنها بسیار عقلانی‌تر از خود را در مقابل امریکا دیدن است که جز خواب و خیال چیز دیگری نمی‌تواند باشد.
مگر اینکه بخواهیم تمام مشکلات فوق را به آمریکا نسبت دهیم و خود را از شر افکار عمومی خلاص نماییم و ناراضیان داخلی را هم به ایادی آمریکا تبدیل کرده و آنها را حذف نمائیم. شما هم ظاهرا دارید از این موضوع پشتیبانی می‌نمایید.
با تشکر و پوزش از طولانی شدن متن.
ایرانی
اندیشه دوم: آمریکا دشمن اصلی است اما …
هموطن گرامی جناب «ایرانی»
سلام متقابل بنده را هم بپذیرید. از این که اولین «برخورد اندیشه» رسمی در وبگاه «نقد زمانه» را با نوشته شما آغاز کرده‌ام، خوشحالم.
در همین ابتدا عرض کنم که انتظار ندارم با خواندن توضیحات و نظرات من، قانع شوید و تغییر رای بدهید همانطور که شما هم از من و دیگر خوانندگان چنین انتظاری را ندارید. مهم این است که فرصتی برای طرح دیدگاه‌های متفاوت فراهم شود و احتمالا تیزی هر یک از دیدگاه‌ها در سایش با دیدگاه مخالف، کم شود و امکان قضاوت منصفانه را فراهم آورد.
برای ارزیابی وضعیت یک کشوری مانند آمریکا باید به موضوعات مختلفی از جمله نکاتی که شما اشاره کردید، توجه کرد اما صرفا با مقایسه توانمندی یک کشور در حوزه اقتصاد و صنعت و نظامی‌گری و … با وضعیت خودمان، نمی‌توانیم دوست بودن یا دشمن بودن آن را نتیجه بگیریم. واقعیت این است که از بیش از پانصد سال قبل، استعمار یک واقعیت جدی جهان ماست و همیشه دولتهایی بوده‌اند که با سلطه بر کشورهای ضعیف و البته غنی، به غارت و چپاول منابع و امکانات آنها پرداختند و خود را قوی و قدرتمند ساختند. برخی از متفکران مانند «گونتر فرانک» با «نظریه وابستگی» خود بر این باورند که همین عامل یعنی سلطه کشورهای «مرکز» بر کشورهای «پیرامون»، هم تمام علت عقب‌افتادگی کشورهای جهان سوم است و هم عامل توسعه‌یافتگی دولتهای غربی بوده است. بنده ممکن است تماما با نظریه «فرانک» همراه نباشم و آن عامل را «علت تامه» این وضعیت ندانم اما این علت را دستکم یکی از علل اصلی و مهم می‌دانم و از کنار آن به آسانی نمی‌گذرم.
در دوره‌های مختلف دولتهای استعماری به دلیل وضعیت خودشان در اروپا تغییر کردند اما نظام سلطه ادامه یافت و سهم کشورهای جهان سوم، رفتن از چاله یک دولت استعمارگر به چاه کشور استعمارگر دیگر بوده است. پرتقال و اسپانیا و بعد هلند ضعیف شدند و جایشان را انگلیس و فرانسه گرفتند اما استعمار و غارتگری ادامه یافت. بعد از جنگ جهانی دوم هم که دولتهای اروپایی به جان هم افتادند و همدیگر را تضعیف کردند، یک دولت تازه و قدرتمند و مصون از خسارات مادی و انسانی جنگ و متکی بر منابع عظیم طبیعی و بهره‌مند از کار ارزان بردگان در طی بیش از ۲۰۰ سال و البته برخوردار از همت مهاجران مستقر در ایالات متحده، وارد صحنه و به قول مهرداد بهار، «میراث‌خوار استعمار» شد. از آن پس مسئولیت دفاع از نظام سلطه بر دوش این کشور افتاد و هنوز هم اینچنین است. امروز آمریکا تنها کشوری است که عزم اعمال سلطه بر کل جهان را دارد و نظم مورد نظر خود را تعریف می‌کند و دولتهای مخالف را از سر راه برمی‌دارد و رقبای خود را وادار به تمکین می‌کند و متاسفانه قدرت انجام این کارها را هم دارد.
نیازی نیست که به صدها نمونه و شاهد و مثال اشاره کنم و ماهیت استعماری این دولت و نقش این کشور در جنگها و کودتاها و حمایت از دیکتاتورها و تحمیل اقتصاد وابسته و جلوگیری از استقلال سیاسی ملتها و … را برشمارم که همگان می‌دانند و موضوع بحث ما هم نیست اما ضروری است که به یک نکته مهم تاکید کنم که بر قضاوت ما تاثیر جدی دارد.
بعد از سقوط و فروپاشی شوروی سابق، جرج بوش پدر در یک سخنرانی مهم تاکید کرد که ما در جنگ سرد با شوروی، بیشترین هزینه را پرداختیم و اکنون باید بیشترین بهره را ببریم. برای ابرقدرتی مانند آمریکا، شایسته نیست که سرنوشت خود را به تصمیم جمعی سازمان ملل بسپارد بلکه این سازمان ملل است که باید آنگونه عمل کند که ما می‌خواهیم. وی در همین سخنرانی از شکل‌گیری نظم نوین جهانی سخن گفت و از آن پس دغدغه همه دولتهای مستقر در آمریکا، تحمیل و تکمیل نظام جدید جهانی با محوریت آمریکا بوده است.
البته استراتژیست‌های آمریکایی برای حذف کامل رقبای این دولت در عرصه جهانی از جمله اروپا و روسیه و چین و ژاپن، تاکید داشتند که باید بر خاورمیانه به عنوان منبع اصلی انرژی و موقعیت مهم استراتژیک آن مسلط شد و از این طریق، دیگران را وادار به تسلیم شدن و تبعیت از نظام جدید جهانی کرد. در این راستا باید تکلیف ایران مشخص می‌شد یعنی ایران یا باید بهانه برای سرکوب نظامی و دخالت مستقیم را فراهم می‌کرد یا سر میز مذاکره می‌نشست و منافع آمریکا را در منطقه به رسمیت می‌شناخت و با سیاستهای این کشور، همسو می‌شد. ایران هم برخورد ویژه‌ای کرد که نه بهانه درگیری و مداخله نظامی را تاکنون فراهم کرد و نه تسلیم نظرات آمریکا برای آینده جهان شد. این وضعیت به زیان آمریکا در منطقه و جهان است زیرا زمان را از آمریکا می‌گیرد و فرصت را برای دیگران فراهم می‌کند تا برای جهان، سامان چندقطبی به جای یک‌قطبی تدارک ببینند. بهانه حمله به برجهای دوقلو، عاملی شد که آمریکا منتظر تعیین وضعیت ایران نماند و سعی کرد با اشغال افغانستان و عراق، هم امکان اشغال ایران و بعد سوریه را فراهم کند و هم گامی به سوی نظم مورد نظر خود بردارد. البته این ماجراجویی، آمریکا را درگیر بحرانهای تازه‌ای کرد که خروج از آن، خودش به یک هدف تازه تبدیل شده است. انتخاب اوباما فرصتی برای خروج از این بحران و ایجاد تغییر رفتار دولت آمریکا در زمینه نحوه پیشبرد اهداف کلان آمریکا محسوب می‌شود. اینک هم به شکلی دیگر، سلطه بر منطقه خاورمیانه در دستور کار این کشور قرار دارد و خروج تدریجی از عراق و افغانستان، راهی برای خروج از این بحران تلقی می‌شود.
چند ملاحظه
پس از ذکر این مقدمه کلی، بیان چند نکته را برای نتیجه‌گیری ضروری می‌دانم.
اول – نظم کنونی حاکم بر جهان، عادلانه نیست و کشورهای موجود جهان باید برای تغییر این ساختارهای ظالمانه کاری کنند. اینک در شورای امنیت سازمان ملل برخی از کشورها، عضویت دائمی داشته و از حق وتو هم برخوردارند. این امر مانع بزرگ تصمیم‌گیری جمعی برای اداره بهینه جهان و ایجاد صلح و امنیت است. به خاطر همین ظلم نهادینه شده در سازوکار شورای امنیت سازمان ملل است که هیچ تصمیم جمعی به نفع ملت فلسطین نمی‌توان گرفت و همه مصوبات این شورا به نفع فلسطین، با رای آمریکا وتو شده است. کدام انسان منصفی را سراغ دارید که نقش رژیم اشغالگر قدس را در ایجاد ناامنی‌های منطقه‌ای و جهانی نبیند و چه کسی است که بتواند وجود این رژیم را در روی آوردن برخی از مسلمانان به مبارزه مسلحانه با آمریکا و غرب و اسراییل، انکار کند؟
دوم – آمریکا به دلیل ماهیت امپریالیستی، نمی‌تواند در مرزهای ملی خود بماند یا با دولتهای دیگر به شکل متعارف ارتباط داشته باشد. این کشور امروز محور نظام سرمایه‌داری جهانی است و برای حفظ نفوذ و اقتدار این نظام، تلاش عملی می‌کند و تنها کشوری در جهان است که منافع خود را در دیگر کشورها، حتی در تعیین نوع نظام سیاسی در این کشورها هم تعریف می‌کند و به همین دلیل، دائما در حال تثبیت یا تغییر دولتها و حکومتهاست و برای رسیدن به این اهداف، مسائلی مانند حقوق بشر و دمکراسی بهانه‌ای بیش نیست. در صورت نیاز، این کشور چشم خود را بر مناسبات دیکتاتورترین نظامها با مردم می‌بندد و پشتیبان دیکتاتورها می‌شود اما در صورت اقتضای منافع، علیه مردمی‌ترین نظامهای سیاسی هم کودتا می‌کند. برای شناخت ماهیت این نظام سیاسی که حافظ نظام سلطه جهانی است نباید تاریخ ۵۰ سال گذشته را نادیده گرفت و صرفا به چند شعار حقوق بشری یا دمکراسی‌خواهی اوباما بسنده کرد. دولتهای دیگر جهان مانند روسیه و چین و آلمان و فرانسه، یا انگیزه آمریکا در این موضوعات را ندارند یا بدون آمریکا قادر به پیگیری و تحقق این گونه خواسته‌ها نیستند یا ادعای حاکمیت بر دنیا و محور بودن برای امنیت جهانی و داشتن رسالت تمدن‌سازی و متمدن کردن مردم وحشی! دنیا و … را ندارند.
سوم – جمهوری اسلامی بحق، آمریکا را مدافع اصلی اسرائیل و دشمن خلقهای منطقه و مخالف جنبشهای اسلامی و انقلابی جهان می‌داند زیرا نوعا اهداف و آرمانهای مورد نظر خود را با خواسته‌های آمریکا برای دنیا، منطقه و ایران، در تعارض می‌بیند. سیر عملکرد آمریکا در قبال ایران از کودتای ۲۸ مرداد تا حمایت همه‌جانبه از دیکتاتوری شاه و شکل دادن به زنجیره‌ای از اقدامات ضدایرانی در سالهای بعد از انقلاب، این واقعیت را مستدل و مستند کرده است. تقابل جمهوری اسلامی با آمریکا هم در حد مناقشه دو دولت بر سر اختلاف مرزی یا تامین منافع کوتاه‌مدت اقتصادی نیست بلکه رنگ اعتقادی و سیاسی تندی دارد. امروزه چه بخواهیم و چه نخواهیم، در یک طرف منازعات ایدئولوژیک و سیاسی دنیا، جمهوری اسلامی قرار دارد و در طرف دیگر هم آمریکا. معلوم است که این امر به معنای گونه‌ای ابرقدرتی است زیرا نمی‌توانند ایران را از معادلات دستکم منطقه‌ای حذف کنند و از طرفی نمی‌توانند این کشور را نادیده بگیرند. امروزه مشخصات گونه‌ای نظام دوقطبی اعتقادی و سیاسی بر وضعیت ایران و آمریکا صدق می‌کند هر چند ابرقدرتی از بعد نظامی، اقتصادی، صنعتی، علمی و انسانی، پیش‌نیازهای خود را دارد و جمهوری اسلامی از این بعد، هنوز از آمریکا بسیار عقب است.
چهارم – وضعیت دنیای امروز به گونه‌ای است که نمی‌توان به سرنوشت کشورهای دیگر بخصوص مردم منطقه و همسایگان بی‌اعتنا بود و انتظار داشت که در درون مرزهای ملی هر کشور، یک جامعه ایده‌ال انسانی و الگو شکل بگیرد. امروزه، مسائل بشر به صورت اموری عام و مشترک درآمده است و راه‌حلهای مشابه و مشترک هم می‌طلبد. بنابراین طبیعی است که جمهوری اسلامی برای تامین منافع درازمدت خود، به وضعیت منطقه و جهان توجه ویژه نشان دهد و زمینه‌های قدرتمندی خود را در سراسر جهان فراهم کند و منافع خود را با گسترش عمق استراتژیک خود پی بگیرد. نباید تعجب کرد که چرا یک کشوری هنوز در درون با مشکلات زیادی مواجه است اما در مسائل جهانی فعال می‌شود زیرا در شرایط کنونی جهان، یکی از راه‌های حل مشکلات درون، توجه به مسائل بیرون است. مسائلی مانند عقب‌افتادگی علمی و صنعتی، فقر و توسعه‌نیافتگی، اعتیاد و طلاق، بیکاری و اعتیاد و … قطعا دشمنان داخلی ما محسوب می‌شوند اما نباید گمان کرد که با نادیده گرفتن دشمن و حتی دوست تلقی کردن آن، می‌توان به آسانی از پس این مشکلات بر آمد. مگر دولتهایی که آمریکا و اسراییل را دشمن نمی‌دانند و حتی دوست این کشورها هستند، توانسته‌اند بر این مشکلات داخلی فائق بیایند؟ حل این مشکلات، برنامه‌ها و توانمندی‌های خود را می‌طلبد و به نظر می‌رسد که جمهوری اسلامی در کلیت خود، در این مسیر گام برمی‌دارد.
پنجم – نکته بسیار مهم در تحلیل درست مناسبات ایران و آمریکا، چگونگی رابطه مردم و حکومت است. این عنصر یعنی نوع رابطه میان مردم و حکومت، بر ذهنیت مردم از جمله در فهم آنان از مفهوم و مصداق «دشمن» هم اثر جدی دارد. تاکنون در ایران هم مردم و هم حکومت در یک بستر آزاد فکری به این نتیجه رسیده بودند که آمریکا دشمن است و این امر حاصل یک بخشنامه دولتی و یک تصمیم حکومتی نبوده است. تاریخ ایران و دشمنی آشکار و نهان آمریکا با جمهوری اسلامی، همگان را به این نتیجه رسانده بود که نمی‌توان این دشمنی را نادیده گرفت و اینگونه نبوده است که حکومت برای خود دشمن تراشیده باشد و مردم این دشمنی را حس نکنند. این نکته بسیار مهم است که این گونه هم‌اندیشی میان مردم و حکومت، لازمه ورود به عرصه‌ای اینچنینی است و اگر میان مردم و حاکمان، شکاف سیاسی وجود داشته باشد، نمی‌توان به شکل درست به اداره مناقشات جهانی و منطقه‌ای پرداخت. در این صورت یا حکومت در مقابل دشمنانش، تنها می‌ماند یا از موضع ضعف به سازش و خیانت کشانیده می‌شود.
ششم – متاسفانه در دو سال اخیر به دلیل مسائل پیش آمده در کشور، شکافی میان حکومت با اقشاری از جامعه ایجاد شده که پیامد آن، کمرنگ شدن خطر آمریکا و اسراییل برای ایران در اذهان این اقشار معترض و منتقد است. در واقع برخی از منتقدان و مخالفان به این جمع‌بندی رسیده‌اند که مخالفت با جمهوری اسلامی، هدف اصلی است و طبعا دیگر منازعاتی که قابل تصور است، در رده‌های بعدی قرار دارد. به همین دلیل آمریکا برای آنان دیگر بسان گذشته دشمن تلقی نمی‌شود و برای برخی از آنان به دوست و حتی متحد عملی تبدیل شده است. بنده طبعا با این جریان بشدت مخالفم و هرگز حاضر نیستم تعارض و تضاد خود با جمهوری اسلامی را آنقدر عمده و اصلی تصور کنم که دشمن اصلی را نبینم و یا حاضر به مماشات و همکاری با آمریکا شوم. تعارض آمریکا و جمهوری اسلامی آنقدر اصیل و دارای پشتوانه‌های اعتقادی و سیاسی است که هر کسی به صورت اصیل و اولیه، تعارض خود با جمهوری اسلامی را عمده کند، سر از همکاری با آمریکا در خواهد آورد. ما منتقد وضع موجود هستیم و برای اصلاح آن تلاش می‌کنیم اما حاضر به نادیده گرفتن دشمن نیستیم چه رسد به کوتاه آمدن و سازش و همکاری با دشمن!
هفتم – معرفی و نشان دادن آمریکا به عنوان دشمن، نباید ما را به یک مسیر اشتباه بیندازد به گونه‌ای که همه مشکلات درونی خودمان را به این کشور نسبت دهیم و از دلایل داخلی و درونی عقب‌افتادگی ملت و کشورمان غافل شویم. اگر این گونه شود ما همیشه با مشکل مواجه خواهیم بود زیرا در شناخت دردها، راه اشتباه رفته‌ایم و طبعا در نشان دادن درمان هم به مسیر اشتباهی قدم خواهیم گذاشت. واقعیت این است که سهم داخل و خارج یعنی خودمان و دشمن را در ایجاد مشکلات اساسی کشور، باید به درستی ادا کرد و نه بزرگنمایی کرد و نه کم گذاشت. منطقی نیست که ما ریشه تاریخی و اجتماعی و فرهنگی بسیاری از مشکلات را در داخل کشور نبینیم و همه را به بیگانه نسبت بدهیم و در عین حال، روا نیست که گمان بریم که دشمنی وجود ندارد و همه اینها ساخته و پرداخته سیاستمداران برای فرافکنی مشکلات است.
جمع‌بندی
جناب «ایرانی»! قرار نیست ما وقتی از وجود دشمن یا از خطر آن سخن می‌گوییم، خود را در همه زمینه‌ها، هم‌شان و مساوی با دشمن تلقی کنیم و ضعف و کمبودهای خود را نبینیم. همچنین قرار نیست چون مشکلاتی برای مبارزه هست، دشمن را دوست تصور کنیم. البته قرار هم نیست که بی‌گدار به آب بزنیم و در حالی که به محدودیتها و کمبودهای خود واقفیم، زمینه درگیری و رویارویی نظامی را بسازیم. جمهوری اسلامی در تعیین دشمن خود یعنی آمریکا و اسراییل هیچ اشتباهی نکرده است و باید به مبارزه معقول و منطقی و متناسب با امکانات خود با دشمن ادامه دهد. هدف پیروزی درازمدت در این مبارزه است و برای این امر، همراه کردن مردم و دولتهای منطقه و جهان با آرمان انسانی و اسلامی خود ضرورت جدی دارد. طبعا بیشتر از دیگر ملتها، این ملت ایران است که باید در این مبارزه، در کنار مسئولان بایستد و با آنها همنوایی بکند. اشکال کار این است که در طی دو سال گذشته، رویکردی از مسئولان نظام شاهدیم که نه تنها باعث همراهی بیشتر مردم با اصل این مبارزه نمی‌شود بلکه بتدریج ممکن است دشمن را در چشم آنان تطهیر کند و حتی قباحت همکاری با آمریکا و اسراییل را در چشم برخی از میان بردارد. این روند اگر ادامه پیدا کند و اعتماد از دست رفته بازسازی نشود، باید انتظار شرایط سخت‌تری را هم داشته باشیم به گونه‌ای که شعار مبارزه با استکبار و آمریکا، برای عده‌ای حساسیت منفی ایجاد کند و آنان را برنجاند که متاسفانه برای عده‌ای چنین شده است.
در پایان از این که توضیحات بنده طولانی شده است پوزش می‌طلبم و از این که نوشته شما بهانه‌ای برای طرح برخی از نظراتم در باب موضوع نسبت ما با آمریکا شد، از شما تشکر می‌کنم.


والسلام علی من اتبع الهدی
شکوهی
۲۰ خرداد ۹۰

0 نظرات: