سلام سلام

از همه خوانندگان عزیز خواهش میکنم قبل از قضاوت در مورد مطالب تا آخرش رو بخونند.
نظر هم فراموش نشه.

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

عاقبت یکسویه گفتن

منبع وب سایت شخصی دکتر صادق زیبا کلام:
 
درجریان جلسه هیات مصری با رحیم پور ازغدی یکی از گفته های ایشان مبنی بر اینکه مصری ها 40میلیون دلار از دولت امریکا دریافت کرده اند مورد اعتراض این هیات قرار گرفت. این یادداشت نگاهی است به تبعات این سخنان در روابط دیپلماتیک ایران و مصر.

بالاخره طلسم و یخ جدایی میان دو کشور مهم و بزرگ مصر و ایران شکست و به رغم حسرت  و ناراحتی مخالفان و حاسدان، تهران و قاهره دست یکدیگر را فشردند. آرزویی که بسیاری از ایرانی ها و مصری ها بیش از سه دهه است که در حسرت آن بوده اند. اما درهمان حرکت نخست رفتار برخی از میزبانان ایرانی سخت بر مصری ها گران آمد. از جمله نیش و کنایه هایی که آقای ضرغامی رئیس رادیو و تلویزیون و آقای رحیم پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به هیات مصری می زنند باعث تکدر خاطر آنان می شود. آقای ضرغامی هنگام پذیرایی از هیات در صداوسیما به آنان می گوید:" چرا مسوولان مصری به هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا اجازه دادند به میدان¬التحریر رفته و در میان مردم عکس یادگاری بگیرد، اما از دادن ویزا به ایرانی ها خودداری کردند؟"


نمی دانم مصری ها چه پاسخی به رئیس صدا و سیما می دهند، اما بازگو کردن گلایه آمیز این مطالب حکایت از کدورت آنان می کند. کمترین پاسخ آنان به آقای ضرغامی این می توانست باشد که همانطور که شما با بعضی کشورها سری سوا دارید، ماهم با غربی ها سری سوا داریم. به علاوه می تواستند این را هم اضافه کنند که هرکه هستیم و هرچه هستیم نباید به دیگران توهین کنیم و باید یک حداقلی از عرف و ادب دیپلماتیک را نگه داریم. اما کار در دیدار با آقای رحیم پور ازغدی به جاهای باریک تر کشیده می شود و در واکنش به سخنان ایشان خطاب به مصری ها، آنان تهدید به رها کردن سفر و بازگشت به کشورشان می کنند . فقط زمانی که آقای ازغدی حاضر به متوقف کردن سخنرانی اش می شود، هیات مصری به اقامت خود در تهران ادامه می دهند. دوم خرداد و دوران اصلاحات هرعیب و ایرادی داشت، دست کم ازاین حسن برخوردار بود که باب دیالوگ، مناظره و گفت و گو در جامعه تک صدایی ایران را باز کرده بود. در رادیو و تلویزیون، در دانشگاه ها و در اماکن عمومی دیگر گفتگوها، تریبون ها، مراسم، مجالس و سخنرانی ها به شکل دوطرفه بود. یعنی یکنفر از جانب اصلاح طبلبان حضور داشت و یک نفر هم از طرف محافظه کاران یا جناح راست(آن زمان هنوز اصطلاح اصولگرایی باب نشده بود). هیچ کس تنهایی سخن نمی گفت و جملگی نخبگان، متفکران و صاحب نظران سیاسی به صورت مناظره و در حضور یا با حضور منتقد و مخالف خود پشت میز خظابه می رفتند. ازجمله آنان جناب رحیم پور ازغدی بود که ایشان هم چه در رادیو و تلویزیون و چه در دستگاه ها معمولاً مثل دیگران در قالب مناظره شرکت می کردند. اما پس از ختم "غائله" اصلاحات، آن سنت حمیده هم منسوخ شد و در بسیاری از موارد متفکران جناح حاکم یک تنه به میدان رفته و هل من مبارزه طلبیدند. حتی از این بالاتر رفته و اساساً باب گفت و گو و سوال و جواب را هم بستند. شأن آنان بالاتر از این بود که پرسشی ولو از میان طرفداران شان پاسخ دهند. جایگاه آنان آنقدر بالا بود که آنان صرفاً باید گوش فرا می دادند، می شنویدند و اطاعت محض می کردند و سئالی هم نمی کردند. جناب رحیم پور ازغدی که تا قبل از آن یکی از طرفین بحث بودند و باید به سخنان طرف مقابل گوش داده و پاسخ می دادند، مهم تر از آن به پرسش های مخاطبان و شنوندگان باید پاسخ می دادند، شروع کردند یک تنه پشت تریبون رفته و هرچه خواستند گفتند و رفتند. نه دیگر بیانات و افاضات ایشان از جانب کس دیگری مورد محاجه قرار می گرفت، نه دیگر ایشان وظیفه داشتند از آراء اندیشه ها و نظرات شان در برابر منتقدان شان دفاع کنند و نه مجبور بودند به سوالی و پرسشی پاسخ دهند. ایشان خود می گفتند، خود اثبات می کردند، خود ابطال می کردند، هرچه می خواستند به شرق و غرب، به مسیحیت و بوداییت، به لیبرالیسم و دموکراسی، به یهودیت، به اهل سنت و به هر مرام و عقیده دیگری نسبت می ذاذند و همه آراء آنان را در یک سخنرانی ابطال و انکار می کردند و همچون قهرمان باصولت از پشت میکروفن به کنار می رفتند. در یک نیم ساعته نشان می دادند از نظر تاریخی، فلسفی، اندیشه و منش، غرب به جز حیوانیت، پستی، رذالت، دئانت و شقاوت هیچ جیز دیگری ندارد. هر متفکر، فیلسوف، اندیشمند و مورخ غربی هر سخنی گفته از روی جهالت، نادانی، هوی و هوس، شهوت، حماقت و حیوانیت بوده و نه تنها خودش نمی فهمیده که چه می گوید بلکه ظرف این چندصدسال تاریخ اروپای بعد از رنسانس هیچ کس دیگری هم نفهمیده آن آرا و عقاید چقدر غلط و باطل بوده اما به حول و قوه الهی امروزه در ایران جناب رحیم پور ازغدی فهمیده اند چه سان بنیان آن اندیشه، تفکر و نظریه باطل و غلط بوده است. اگر شنونده سخنرانی های ایشان هیچ آشنایی از مغرب زمین نداشته باشد، بی گمان فکر می کند در اروپا، امریکا و کانادا، یا مشتی بهائم و وحوش دارند زندگی می کنند یا ساکنان آنجا صغار، مجنون و عقب افتاده هستند یا دائم الخمر، الکلی و معتاد که نفهمیده اند نظام شان فاسد، درمانده و در حال سقوط است و متفکرانشان چقدر نادان، جاهل، سطحی نگر و کوته بین. مخاطب ایشان قاعدتاً این پرسش برایش روزی مطرح می شود که این غرب که به روایت آقای رحیم پور ازغدی اینقدر فاسد و خراب و پر از ظلم و جور است،  و متفکران آن باز به روایت جناب رحیم پورازغدی آنقدر نادان ، پس چگونه سرپاست؟ پس چرا کعبه آمال خیلی از غیر غربی هاست و چرا از هر لحاظ از جوامع دیگر یک سروگردن بالاتر می ایستد؟  حاجت به گفتن نیست که اینها همه از یکتنه به قاضی رفتن و تک صدایی تریبون داشتن است که انسان را روز به روز بیشتر در باتلاق خود را حقیقت مطلق و مطلق حقیقت دانستن فرو می برد. با توجه به پیشینه این اخلاق که آقای رحیم پور ازغدی پیدا کرده است وی شروع به موعظه برای هیأت مصری میهمان می کند. او در سخنانش شروع به نکوهش از مصریان و انقلابشان می کند بواسطه آنکه دولت جدید مصر کمک هایی به ارزش 40 میلیارد دلار از آمریکا قبول کرده است. او به مصریان می گوید " پذیرش این کمک از سوی آمریکا به معنای فروش انقلاب مصر است و از آنان می پرسد چرا انقلاب خود را به این قیمت فروختید؟ آیا اگر دیگری به شما 41میلیارد بپردازد انقلابتان را به او نمی فروشید؟" رحیم پورازغدی سپس ادامه میدهد که "اساساً انقلاب مصر، انقلاب نیست زیرا رهبر نداشت ، انقلاب باید رهبر داشته باشد." انسان واقعاً متحیر می ماند که چطور آقای رحیم پور ازغدی ای چنین درمورد مبارزات مردم مصر و انقلابشان داوری میکند؟ مسئله فقط در روحیه خاص آقای رحیم پور ازغدی نیست که به خود اجازه می دهد اینگونه با مصری ها سخن بگوید. مسئله هولناک تر در این است که بعید به نظر می رسد ایشان اطلاعات ولو اندکی از وضعیت مصر داشته باشد و این سخنان را گفته باشد. عمده درآمد مصر از ناحیه جهانگردی  است. بالطبع ناآرامی های چند ماه گذشته صنعت توریسم این کشور را فلج کرده و باعث بیکاری و قطع درآمدهای میلیون ها مصری شده است. مصر از بیکاری رنج می برد و بالطبع ناآرامی ها و اعتصابات چند ماهه اخیر بر بیکاری آن افزوده است. عین همین وضعیت درتونس است. به همین خاطر در گردهمایی گروه کشورهای صنعتی «جی 8» در فرانسه، در ماه پیش قرار شد کمک هایی به مصر و تونس صورت گیرد. هم مصری ها و هم تونسی ها از «جی 8» گلایه و انتظار کمک بیشری داشتند به دلیل توقف اقتصادهای دو کشور این گونه هم نبوده که 40 میلیارد برای یک سال به مصرداده شود بلکه مجموعه کمک ها به صورت نقدی، غیر نقدی، ایجاد پروژه و طرح های مختلف آن هم ظرف چند سال بوده به منظور اینکه اقتصادهای مصر، تونس و شمال آفریقا بتوانند مجددا روی پاهایشان بایستند. بعید به نظر میرسد آقای رحیم پورازغدی این مطالب بدیهی را می دانستند، یعنی می دانستند وضع اقتصادی دو کشور چگونه است و ذات آن کمک ها چیست، معذالک آن گونه بهمصریها توهین کردند که دیگر وامصیبتا از ما که عقلا و حکمای اینگونه بیندیشند و سخن بگویند.
شایسته بود مصری ها به آقای ازغدی می گفتند ما متاسفانه ثروت بادآورده ای به اسم نفت و گاز شما نداریم که سالی 70 میلیارد دلار برایمان درآمد به همراه آورده باشد. اگر روزی خدای نکرده شما هم درآمد نفت نداشتید، آن وقت زبان یکدیگر را بهتر درک می کردیم و می شد تصور کرد مصر به کنار، شما ایرانیان چقدر ازافغانستان جلوتر قرار می گرفتید. اما دلگیری مصری ها نیز از بخش های دیگر سخنان آقای رحیم پورازغدی بود که انقلاب مصر را به واسطه آنکه رهبر نداشت خیلی انقلاب جدی و واقعی نمی دانند. یکی از مصری ها که سخنان آقای رحیم پورازغدی را قطع کرده و خواستار توقف تشبیه دو انقلاب ایران و مصر شده و از ایشان می خواهد سخنانش را در مورد انقلاب مصر پس بگیرد و چون آقای ازغدی سخنانش را پس نمی گیرد، میهمان مصری هم سخنرانی پرشوری در مورد انقلاب مصر می کند که با استقبال شدید همه مصری ها رو به رو می شود.
اما هنرمندی آقای ازغدی همچنان ادامه می یابد. او این بار میرود به سر وقت انور سادات رئیس جمهور پیشین مصر و او را یک دیکتاتور خائن و در مقابل خالد اسلامبولی را قهرمان و شهید توصیف می کند. در اینجا مصری ها انچنان ناراحت می شوند که نه تنها می خواهند جلسه را ترک کنند بلکه اساسا اعلام می کنند از همان جا به کشورشان باز می گردند. نهایتا صاحب نظر، اندیشمند و تئوریسین بزرگ کشورمان سخنرانی اش را متوقف می کند.
بحث بر سر این نیست که چرا ایشان باید برای هیات مصری که اغلب اعضای آن چهره ها و شخصیت های فکری، فرهنگی و نخبگان سیاسی و اجتماعی آن کشور بودند برای سخنرانی انتخاب میشوند. بحث بر سر این نیست که آیا درست تر نبود این هیات به دانشگاه تهران یا امام صادق (ع) آورده می شد و جلساتی با صاحب نظران مستقل و غیرحکومتی می گذاشتند؟ بحث بر سر این نیست که آقای رحیم پور ازغدی چگونه و بر چه اساسی به خود اجازه می دهد آن مطالب را خطاب به یک جمع فرهیخته مصری بیان کند؟ بحث حتی بر سر این نیست که آیا جای آن نبود که به واسطه اهمیت موضوع، آقای رحیم پور ازغدی به خود زحمت می دادند و چند سطری پیرامون مصر و تحولات آن کشور مطالعه می کردند؟ بحث حتی بر سر این هم نیست که اظهار نظرهای آقای رحیم پورازغدی در باب فلسفه، تاریخو اندیشه غرب، چقدر با اظهار نظرهایشان پیرامون انقلاب مصر و تحولات آن کشور متفاوت است. نکته دلالت آموز این تراژدی آن است که آخر و عاقبت یکسویه گفتن، اجازه سوال ندادن و جلوگیری از به نقد کشیده شدن افکارمان ازسوی دیگران، ماحصلی بهتر ازین به بار نمی آورد.

1 نظرات:

H.Eshaghi گفت...

پست خیلی جالبی بود.بهتون خسته نباشید میگم