منبع: مجله مهرنامه، سال دوم، شماره 13 ، تیرماه 1390
۱.تمام اديان ابراهيمي غايت محورند* و بر اين باورند که اين جهان رونده به سمت هدفي از پيش تعيين شده
است و بي هدف** و رها و به خود وانهاده شده، نيست. بر همين اساس، در آموزه هاي اين اديان وعده داده
شده که منجي و موعودي در آخرالزمان ظهور خواهد کرد که از ابناء بشر دستگيري مي کند و امور را سامان مي
بخشد و جهان را از قسط و عدل و داد مي آکند و داد مظلومان را مي ستاند و ظالمان را مواخذه خواهد کرد و
ايشان را بر جاي خود خواهد نشاند. مطابق با آنچه در روايات اسلامي آمده، حتي تنها اگر يک روز از عمر اين
کره خاکي مانده باشد، خداوند آن روز را چنان بلند خواهد کرد تا منجي ظهور کند و وظايف محوله را انجام
دهد و نقش تاريخي خود را ايفا کند.
در اين نوشته مختصر مي کوشم درک و تلقي دو روشنفکر ديني مشهور
و تاثير گذار، مرحوم علي شريعتي و عبدالکريم سروش ، از مقوله موعود گرايي ديني را که در سنت شيعي
است، با يکديگر مقايسه کرده، نکاتي چند پيرامون آنها متذکر گردم. « مهدويت » تداعي کننده مفهوم
است؛ « مهدويت » مهمترين مولفه و مقوم « انتظار » ۲. شريعتي در کتاب انتظار مکتب اعتراض تاکيد مي کند که انتظار مهم ترین مولفه و مقوم مهدویت است انتظاری که متناسب و متلائم با اعتراض
است و يادآور روحيه عصيانگري و ظلم ستيزي و انقلابي يک شيعه ملتزم و واقعی هنگامی که شریعتی از مسئولیت شیعه بودن سخن به ميان مي آورد، بر روحيه سرکش و معترض شيعه علوي انگشت تاکيد مي نهد و با الهام گرفتن از واقعه عاشوراي سال ۶۱ هجري، توضيح مي دهد
که شيعه علوي يا کار حسيني مي کند و از جان ناقابل خويش در راستاي تحقق عدالت و برابري مي گذرد و يا
کار آموزشي - تربيتي مي کند و اعتراض خويش به نظام موجود را عيان مي سازد و حاکمان را رسوا مي نمايد.
غايت قصواي اين حرکت اعتراضي، انقلاب است ؛ انقلابي ديني با طنيني سوسياليستي که جامعه را زير و زبر
مي کند و آرمان هاي والا و اصيل انساني چون برابري ، آزادي وعدالت را در جامعه مي گستراند و اختلاف
« عصيانگري » و « انقلاب » طبقاتي را از ميان بر مي دارد. در واقع، شريعتي مي کوشد تا با وام کردن مفاهيم مدرن
به مثابه يکي از مولفه هاي سنت همت گمارد و قرائتي امروزين از آن به دست دهد. داريوش شايگان در«انقلاب ديني چيست ؟» با برساختن مفهوم« ايدئولوژي شدن سنت » پرتوي بر اين سنخ کند و کاوهاي روشنفکرانه شريعتي مي افکند. بنابر راي شايگان، ايدئولوژيزه کردن سنت به لحاظ روش شناختي
ناموجه است و فرو نهادني؛ چرا که متضمن مدد گرفتن از اسباب و ادوات نظري مکاتب رقيبي است که شريعتي
بر کار او « غرب زدگي ناآگاهانه » در نهان با آنها مي جنگد و آنها را خصم مي انگارد؛ به تعبير شايگان نوعي
سايه افکنده است .*** مگر نه اين است که شريعتي مي کوشيد تا قرائتي کارآمد و دلربا از اسلام به دست دهد
و آن را مکتبي رهگشا معرفي کند که در مصاف مبارزه و دست و پنجه نرم کردن با مکاتب رقيب تواناست؛ اگر
و « اعتراض » مدد گرفتن از مفاهيمي چون ، « مهدويت » چنين است ، براي تبيين مفهوم ديني و سنتي اي چون«مهدویت»مدد گرفتن از مفاهیمی چون اعتراض و انقلاب
که نسب نامه مدرن دارند و بيش از هر چيز يادآورمفروضات وجود شناختي، معرفت شناختي و انسان شناختي جديد و تحولات بنيادين اجتماعي و سياسي در سده هاي اخير در جهان مدرنند، وافي به مقصود نبوده و
بر سر شاخ نشستن است و بن بريدن.
را گوهر مفهوم مهدويت و موعود آخرالزمان مي انگارد. وي در « احياي تجربه ديني » ۳.از سوي ديگر، سروش ((احیای تجربه دینی)) را گوهر مفهوم مهدويت و موعود آخرالزمان مي انگارد. وی درمقاله "مهدويت و احياي دين" توضيح مي دهد که در جهان راززدايي شده کنوني، آنچه کمياب و ديرياب است
و در عين حال خواستني و برگرفتني، احوال خوش معنوي و اگزيستانسيل است؛ تجربه هايي که فراخي ضمير وابتهاج و گرما و سکينه را به همراه مي آورد. همنشيني و هم صحبتي با کسي که اذواق و مواجيد عديده اي را
نصيب برده و در درونش قيامتي برپا شده، در اين ميان رهگشا و عبرت آموز است:
در درونشان صد قيامت نقد هست
کمترين آنکه شود همسايه مست
سروش در دين شناسي خود سه نوع دينداري را از يکديگر تفکيک مي کند،« دينداري معيشت انديش »« دينداري معرفت انديش »« دينداري تجربت انديش »
دينداري معيشت انديش، آئيني، مناسکي، هويتي، جمعي و
و اسطوره اي است. دينداري معرفت انديش ناظر به ارزيابي صدق و کذب و حجيت معرفت شناختي دعاوي
ديني است و تداعي کننده مواجهه متکلمين و فلاسفه با مقوله دين طي سده هاي گذشته است. دينداري تجربت
انديش ، لبي کشفي، ذوقي، بهجتي، وصالي و فردي است و تنها نصيب نوادري مي شود؛ کساني که دچار«آبی دریای بیکران»مي شوند و به « سر وقت خدا »مي روند و در« سمت خيال دوست »گم مي شوند و« وسعتي بي واژه »
و بحري بيکران آنها را در کام مي کشد:
بحر من غرقه گشت هم در خويش
بوالعجب بحر بيکران که منم
اين جهان و آن جهان مرا مطلب
کين دو گم شد در آن جهان که منم
در تلقي سروش، موعود آخر الزمان از تبار دينداران تجربت انديش و قديسان و پاکان است و با حضور گرم و
دم مسيحايي خود، بيش از هر چيز، تجربه هاي باطني و ديني مومنان را تصحيح مي کند و بدانها عمق و غنا مي
بخشد. چنين حضور گرمي ، دريا صفت به نزديکان گوهر مي بخشد و به دوران باران.
۴. بنابرآنچه آمد، مي توان چنين نتيجه گرفت که مواجهه شريعتي و سروش با ايده آخرالزمان که در آئين شيعه
را مقوم اصلي مهدويت مي انگارد و « اعتراض » ذيل مفهوم مهدويت صورتبندي مي شود، متفاوت است. شريعتي
را مقوم اصلي « تجربه ديني » ، با مدد گرفتن از مفهوم مدرن انقلاب آن را تبيين مي کند؛ حال آنکه سروش
مهدويت مي داند و احياي اين تجارب باطني در دل جهان راز زدايي شده پيرامون را کار اصلي و اساسي موعود
آخرالزمان قلمداد مي کند؛ تجاربي که گرمابخش و دل انگيز و سکرآورند:
شاد آن مستان که چون مي مي خورند
عقل هاي پخته حسرت مي برند
براي بسط بيشتر اين مطلب نگاه کنيد به سروش دباغ، " ترنم موزون حزن: داريوش شايگان، نقد ايدتولوژي و گفتگو در فراتاريخ"، ترنم موزون حزن، کوير تهران، ۱۳۹۰ ، صص 19-39
۱.تمام اديان ابراهيمي غايت محورند* و بر اين باورند که اين جهان رونده به سمت هدفي از پيش تعيين شده
است و بي هدف** و رها و به خود وانهاده شده، نيست. بر همين اساس، در آموزه هاي اين اديان وعده داده
شده که منجي و موعودي در آخرالزمان ظهور خواهد کرد که از ابناء بشر دستگيري مي کند و امور را سامان مي
بخشد و جهان را از قسط و عدل و داد مي آکند و داد مظلومان را مي ستاند و ظالمان را مواخذه خواهد کرد و
ايشان را بر جاي خود خواهد نشاند. مطابق با آنچه در روايات اسلامي آمده، حتي تنها اگر يک روز از عمر اين
کره خاکي مانده باشد، خداوند آن روز را چنان بلند خواهد کرد تا منجي ظهور کند و وظايف محوله را انجام
دهد و نقش تاريخي خود را ايفا کند.
در اين نوشته مختصر مي کوشم درک و تلقي دو روشنفکر ديني مشهور
و تاثير گذار، مرحوم علي شريعتي و عبدالکريم سروش ، از مقوله موعود گرايي ديني را که در سنت شيعي
است، با يکديگر مقايسه کرده، نکاتي چند پيرامون آنها متذکر گردم. « مهدويت » تداعي کننده مفهوم
است؛ « مهدويت » مهمترين مولفه و مقوم « انتظار » ۲. شريعتي در کتاب انتظار مکتب اعتراض تاکيد مي کند که انتظار مهم ترین مولفه و مقوم مهدویت است انتظاری که متناسب و متلائم با اعتراض
است و يادآور روحيه عصيانگري و ظلم ستيزي و انقلابي يک شيعه ملتزم و واقعی هنگامی که شریعتی از مسئولیت شیعه بودن سخن به ميان مي آورد، بر روحيه سرکش و معترض شيعه علوي انگشت تاکيد مي نهد و با الهام گرفتن از واقعه عاشوراي سال ۶۱ هجري، توضيح مي دهد
که شيعه علوي يا کار حسيني مي کند و از جان ناقابل خويش در راستاي تحقق عدالت و برابري مي گذرد و يا
کار آموزشي - تربيتي مي کند و اعتراض خويش به نظام موجود را عيان مي سازد و حاکمان را رسوا مي نمايد.
غايت قصواي اين حرکت اعتراضي، انقلاب است ؛ انقلابي ديني با طنيني سوسياليستي که جامعه را زير و زبر
مي کند و آرمان هاي والا و اصيل انساني چون برابري ، آزادي وعدالت را در جامعه مي گستراند و اختلاف
« عصيانگري » و « انقلاب » طبقاتي را از ميان بر مي دارد. در واقع، شريعتي مي کوشد تا با وام کردن مفاهيم مدرن
به مثابه يکي از مولفه هاي سنت همت گمارد و قرائتي امروزين از آن به دست دهد. داريوش شايگان در«انقلاب ديني چيست ؟» با برساختن مفهوم« ايدئولوژي شدن سنت » پرتوي بر اين سنخ کند و کاوهاي روشنفکرانه شريعتي مي افکند. بنابر راي شايگان، ايدئولوژيزه کردن سنت به لحاظ روش شناختي
ناموجه است و فرو نهادني؛ چرا که متضمن مدد گرفتن از اسباب و ادوات نظري مکاتب رقيبي است که شريعتي
بر کار او « غرب زدگي ناآگاهانه » در نهان با آنها مي جنگد و آنها را خصم مي انگارد؛ به تعبير شايگان نوعي
سايه افکنده است .*** مگر نه اين است که شريعتي مي کوشيد تا قرائتي کارآمد و دلربا از اسلام به دست دهد
و آن را مکتبي رهگشا معرفي کند که در مصاف مبارزه و دست و پنجه نرم کردن با مکاتب رقيب تواناست؛ اگر
و « اعتراض » مدد گرفتن از مفاهيمي چون ، « مهدويت » چنين است ، براي تبيين مفهوم ديني و سنتي اي چون«مهدویت»مدد گرفتن از مفاهیمی چون اعتراض و انقلاب
که نسب نامه مدرن دارند و بيش از هر چيز يادآورمفروضات وجود شناختي، معرفت شناختي و انسان شناختي جديد و تحولات بنيادين اجتماعي و سياسي در سده هاي اخير در جهان مدرنند، وافي به مقصود نبوده و
بر سر شاخ نشستن است و بن بريدن.
را گوهر مفهوم مهدويت و موعود آخرالزمان مي انگارد. وي در « احياي تجربه ديني » ۳.از سوي ديگر، سروش ((احیای تجربه دینی)) را گوهر مفهوم مهدويت و موعود آخرالزمان مي انگارد. وی درمقاله "مهدويت و احياي دين" توضيح مي دهد که در جهان راززدايي شده کنوني، آنچه کمياب و ديرياب است
و در عين حال خواستني و برگرفتني، احوال خوش معنوي و اگزيستانسيل است؛ تجربه هايي که فراخي ضمير وابتهاج و گرما و سکينه را به همراه مي آورد. همنشيني و هم صحبتي با کسي که اذواق و مواجيد عديده اي را
نصيب برده و در درونش قيامتي برپا شده، در اين ميان رهگشا و عبرت آموز است:
در درونشان صد قيامت نقد هست
کمترين آنکه شود همسايه مست
سروش در دين شناسي خود سه نوع دينداري را از يکديگر تفکيک مي کند،« دينداري معيشت انديش »« دينداري معرفت انديش »« دينداري تجربت انديش »
دينداري معيشت انديش، آئيني، مناسکي، هويتي، جمعي و
و اسطوره اي است. دينداري معرفت انديش ناظر به ارزيابي صدق و کذب و حجيت معرفت شناختي دعاوي
ديني است و تداعي کننده مواجهه متکلمين و فلاسفه با مقوله دين طي سده هاي گذشته است. دينداري تجربت
انديش ، لبي کشفي، ذوقي، بهجتي، وصالي و فردي است و تنها نصيب نوادري مي شود؛ کساني که دچار«آبی دریای بیکران»مي شوند و به « سر وقت خدا »مي روند و در« سمت خيال دوست »گم مي شوند و« وسعتي بي واژه »
و بحري بيکران آنها را در کام مي کشد:
بحر من غرقه گشت هم در خويش
بوالعجب بحر بيکران که منم
اين جهان و آن جهان مرا مطلب
کين دو گم شد در آن جهان که منم
در تلقي سروش، موعود آخر الزمان از تبار دينداران تجربت انديش و قديسان و پاکان است و با حضور گرم و
دم مسيحايي خود، بيش از هر چيز، تجربه هاي باطني و ديني مومنان را تصحيح مي کند و بدانها عمق و غنا مي
بخشد. چنين حضور گرمي ، دريا صفت به نزديکان گوهر مي بخشد و به دوران باران.
۴. بنابرآنچه آمد، مي توان چنين نتيجه گرفت که مواجهه شريعتي و سروش با ايده آخرالزمان که در آئين شيعه
را مقوم اصلي مهدويت مي انگارد و « اعتراض » ذيل مفهوم مهدويت صورتبندي مي شود، متفاوت است. شريعتي
را مقوم اصلي « تجربه ديني » ، با مدد گرفتن از مفهوم مدرن انقلاب آن را تبيين مي کند؛ حال آنکه سروش
مهدويت مي داند و احياي اين تجارب باطني در دل جهان راز زدايي شده پيرامون را کار اصلي و اساسي موعود
آخرالزمان قلمداد مي کند؛ تجاربي که گرمابخش و دل انگيز و سکرآورند:
شاد آن مستان که چون مي مي خورند
عقل هاي پخته حسرت مي برند
1 نظرات:
مفهوم «اعتراض» نسب نامه مدرن دارد؟!
«تجربه دینی» نسب غیر مدرن؟!
دوباره از اسلام افیون نسازید.. برای باطنی گری بودیسم دین مناسب تری ست..
متاسفانه خامی این نوشته نفَس تفکر را بریده..
ارسال یک نظر